< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

1400/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث قطع/اقسام قطع /قطع موضوعی

 

مرحوم صدر نيز معتقدند[1] كه اشكال مرحوم اصفهانى وارد نبوده و قطع موضوعى صفتى (به غير تقريب مرحوم آخوند) قابل تصوير است زيرا قطع علاوه بر كاشفيت ذاتى، داراى لوازم خارجى ديگرى (عدمى و وجودى) نيز مى باشد مانند سكون و آرامش نفس كه به اعتبار آن وصف با صرف نظر از انكشاف ذاتى، مى تواند موضوع حكم واقع شود. به عبارت دیگر اگرچه قطع از حيث كاشفيت ذاتى، نياز به متعلّق و مكشوف دارد اما ممكن است از حيث لوازم خود (مانند موجب آرامش نفس بودن) موضوع براى حكمى قرار گرفته باشد كه در اين صورت از آن تعبير به قطع موضوعى صفتى مى شود.

 

اشكال دوم - مرحوم نائينى (و به تبع ايشان مرحوم آيت الله خوئى[2] ) معتقد است قطع موضوعى طريقى هميشه بايد جزء الموضوع باشد و ادعاى تمام الموضوع بودن آن (كما ادعى الآخوند) مستلزم خلف خواهد بود زيرا لازمه ى طريقى بودن قطع موضوعى آن است كه واقع نمايى و انكشاف آن از واقع (حيث مرآتية) اراده شده باشد در حالى كه تمام الموضوع بودن آن منوط بر عدم دخالت واقع نسبت به آن قطع مى باشد و اين دو ويژگى قابل جمع نخواهد بود.

 

جواب

مرحوم صدر مى فرمايند[3] اين اشكال ناشى از خلط بين معلوم بالذات (واقع ذهنى) و معلوم بالعرض و المجاز (واقع خارجى) است [4] زيرا كاشفيت مدّ نظر مرحوم آخوند براى قطع به معناى كشف حقيقى و قوه ى مكشوف ساختن واقعيت خارجى است كه معنا دارد علاوه بر ذات قطع، به فعليت رسيدن آن و إصابة قطع با واقع خارجى نيز اراده شده (قطع جزء الموضوع) و يا نشود (قطع تمام الموضوع)؛ اما كاشفيت مدّ نظر مرحوم نائينى كشف مجازى و فرض إصابة قطع با واقع خارجى است كه بر اين اساس، انتزاع قطع از واقع و چشم پوشى از إصابة در قطع تمام الموضوع مستحيل خواهد بود. بديهى است كه قطع ذاتا انكشاف حقيقى داشته (نه انكشاف مجازى كه غالبى و غير ذاتى است) و طريق به معلوم بالذات است [5] و به اعتبار آن انقسام به جزء الموضوع و تمام الموضوع صحيح مى باشد.

 

اشكال سوم - مرحوم صدر[6] (به تبع مرحوم آيت الله خوئى[7] ) معتقد است قطع موضوعى صفتى قابل تقسيم به صفت قاطع و صفت مقطوع نمى باشد زيرا :

     اگر مقصود از مقطوع، معلوم بالذات (صورة ذهنى واقع) باشد — اساسا صفت مقطوع بودن قطع، عين صفت قاطع بودنش است و تفاوت در خصوص تعبير مى باشد زيرا معلوم بالذات قائم به ذهن قاطع است و قابل تفكيك بين قاطع و مقطوع نبوده و تفاوتى بين قطع به شئ و شئ مقطوع ذهنى وجود نخواهد داشت.

     اگر مقصود از مقطوع، معلوم بالعرض (واقعيت خارجى) باشد — اساسا واقعيت خارجى كه از طريق قطع براى قاطع منكشف شده باشد، همان قطع طريقى مى باشد و جمع بين وصفيت قطع و صفت مقطوع بودن آن ممكن نخواهد بود.

 


[4] با توجه به اينكه علم و قطع از امور نفسانى است، متعلّق آن نمى تواند امر خارج از نفس باشد (كما ادعى الاصفهانى) و لذا بين واقعيت خارجى و علم سنخيتى وجود نداشته و در حقيقت متعلّق علم و قطع، واقع ذهنى و صورة نفسانى خواهد بود.
[5] به نظر مى رسد اين كلام مرحوم صدر تمام نباشد زيرا قطع عين معلوم بالذات است كه اينكه طريق به معلوم بالذات باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo