درس خارج فقه استاد حمید درایتی
99/10/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الضمان/شرائط الضمان /بررسی فقهی ضمان
تنها صورتى كه تنجيز ضمان و تعليق وفاء و تفكيك بين آن دو قابل تصوير بوده ، موردى است كه أداء دِين از جانب ضامن منوط بر عدم أداء مضمون عنه تا مدت معين شده باشد. در چنين فرضى صادق است كه ضمان منجز و وفاء به تعهد معلق مى باشد همچنان كه ضمان مربوط به اعيان مضمونة نيز اين چنين است و حقيقت آن، تعليق وفاء و توقف أداء عوض بر فرض تلف مى باشد مانند عين مغصوبة (على اليد ماأخذت حتى تأديه) و عارية مضمونة (ذهب و فضة) ، مگر اينكه ادعا شود بين ضمان عقدى و ضمان يدى تفاوت وجود دارد.[1]
اشكال
مرحوم آيت الله خوئى مى فرمايند با توجه به اينكه مشهور اماميه ضمان را نقل ذمة و موجب برائت ذمة مضمون عنه مى دانند، نتوان اين چنين صورتى را تصوير كرد كه أداء دِين از جانب ضامن منوط بر عدم أداء مضمون عنه تا مدت معين شده باشد زيرا با تحقق ضمان، ذمة مضمون عنه برئ شده و نوبت به أداء او نمى رسد.
هرچند نسبت به ضمان لغوى كه به معناى مسئوليت و ملزم بودن به تدارك است اين چنين تعليقى وجود دارد و استعمال آن نيز اختصاصى به ضمان يدى نداشته بلكه استعمال آن متعارف و متداول مى باشد (نظير مواردى كه اشخاص آبرومند و شناخته شده ضمان افراد ناشناس و مجهول الحال مى شوند) و يا ضمان عرفى كه ضم الذمة بوده و ذاتا تعهد به پرداخت دِين از جانب ضامن در طول مضمون عنه مى باشد و مشمول عمومات وجوب وفاء (اوفوا بالعقود) قرار مى گيرد ، اما بحث ما مربوط به ضمان اصطلاحى و شرعى (نقل الذمة) است و قياس آن با ضمان لغوى و يدى مع الفارق مى باشد.[2]
جواب
از ظاهر كلام صاحب عروة بدست مى آيد كه دو نوع ضمان وجود دارد : ضمان عقدى و ضمان يدى و با در نظر گرفتن عقد بودن قسم اول و انشائى بودن آن ، لامحاله تنجيز آن ضرورى است بخلاف قسم دوم كه تعليق نسبت به آن محذورى ندارد ، پس ايشان نيزالتفات به اين نكته داشته و با ذيل عبارت خود (إلا أن يقال: بالفرق بين الضمان العقدي والضمان اليدي) قياس بين آن دو را ناتمام مى دانند.
نكته
مرحوم آيت الله حكيم مى فرمايند هميشه نمى توان تعليق وفاء را عين تعليق ضمان و غير قابل تفكيك دانست بلكه در همه ى مواردى كه دِين حالّ به صورت مؤجلّ ضمانت مى شود، ضمان منجز و وفاء معلق مى باشد.[3]
نتيجه
مى گوييم اين كلام آيت الله حكيم صحيح است و سرّ آن معلوم الحصول بودن گذر زمان مى باشد و بنابر آنچه آيت الله خوئى فرموده اند نيز تعليق بر امر معلوم و قطعى حقيقتا تنجيز بوده و منافاتى با إنشاء نخواهد داشت، اما اين اشكال بر كلام صاحب عروة وارد نيست زيرا كلام ايشان صرفا ناظر به تعليق بر شروط مجهول مى باشد.
با توجه به احتملاتى كه نسبت به مفهوم تنجيز عقود مطرح شد بايد گفت قدرميقن از تنجيز عقود، عدم تعليق مُنشَأ فعلى بر امر لاحق نامعلوم است و صورتى كه معلق بر امر لاحق معلوم گردد (بر فرضى كه چنين تعليقى عقلائى باشد) قطعا منافاتى با تنجيز ندارد[4] ، اما بطلان انشاء فعلى نسبت به مُنشَأ لاحق، مورد همان اجماعى است كه مرحوم صاحب عروة بدان اشاره كرد (الاجماع في كلي العقود على أن اللازم ترتب الأثر عند إنشاء العقد من غير تأخير) مضافا به اينكه خلاف فهم عرفى از عقود است[5] . به نظر مى رسد صورت چهارم هم كه مُنشَأ فعلى، معلّق بر امر مقارن نامعلوم مى شود، تعليق حقيقى و باطل نباشد زيرا در نفس الأمر و واقع، شرط بالفعل موجود است و تعليق بر آن صورى و به اعتبار جهل مى باشد پس نمى توان اجماع را شامل اين صورت دانست هرچند كه فقهاء كمتر به اين صورت پرداخته اند.
فائدة
هرچند معناى ظاهرى تنجيز در عقود، عدم تعليق انشاء بر امرى است اما در كلام بعضى از فقهاء بر عدم تعليق انشاء بر وجود موضوع هم اطلاق مى شود تا انشاء عقدى را كه موضوع آن بوجود نيامده است را خارج نمايد مانند ضمان دِينى كه هنوز بر ذمة كسى ثابت نگرديده است (ضمان ما لم يجب)