درس خارج فقه استاد حمید درایتی
99/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الضمان/شرائط الضمان /شرط چهارم
همچنين بنابر اينكه يكى از شروط عامه ى معاملات عقل است، ضامن بايد عاقل نيز باشد و ضمان مجنون باطل خواهد بود مگر در صورتى كه جنون او ادوارى و انعقاد عقد ضمان در حال إفاقه و بهبود او صورت گيرد.[1]
باتوجه به آنكه قبول ضمان از جانب مضمون له، نوعى تصرف و موجب انتقال دِين و طلب خود مى شود، بديهى است كه او نيز بايد بالغ و عاقل باشد همچنان كه مرحوم صاحب عروة نيز بدان تصريح مى كنند[2] . براساس آنچه نسبت به ضمانت صبىّ گفته شد روشن مى شود كه در فرض صبىّ بودن مضمون له نيز اگر مأذون از جانب ولىّ باشد هم ضمان صحيح خواهد بود.
مرحوم سيد يزدى مى فرمايند بالغ و عاقل بودن مضمون عنه هيچ ضرورتى ندارد زيرا مضمون عنه هيچ تصرفى نسبت به مال خود يا غير نداشته تا اينكه بلوغ و عقل او شرط باشد كما اينكه هيچ نقشى در تحقق عقد ضمان نيز ندارد. تنها نقشى كه براى مضمون عنه شناسايى مى شود آن است كه اگر ضمان به اذن و يا خواسته ى او باشد، ضامن بعد از پرداخت دِين، حقّ رجوع به او و باز پس گيرى دِين پرداختى خود را خواهد داشت و اين صورت فقط در فرض بالغ و عاقل بودن مضمون عنه محقق مى شود و الا ممنوع از تصرف بوده و اذن شان نافذ نمى باشد.[3]
شرط چهارم - مختار بودن ضامن
ديگر از شرائط صحت ضمان آن است نه ضامن و مضمون له مكره نباشند[4] و ادله ى اعتبار اختيار عبارتند از :
• اجماع
• حديث رفع : محمد بن علي بن الحسين في (التوحيد) و (الخصال) عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن سعد بن عبد الله، عن يعقوب بن يزيد، عن حماد بن عيسى، عن حريز بن عبد الله، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): رفع عن أمتي تسعة أشياء: الخطأ، والنسيان، وما أكرهوا عليه، وما لا يعلمون، وما لا يطيقون، وما اضطروا إليه، والحسد، والطيرة، والتفكر في الوسوسة في الخلوة ما لم ينطقوا بشفة.[5]
• صحيحة بزنظى : وعن أبيه عن صفوان بن يحيى وأحمد بن محمد بن أبي نصر جميعا عن أبي الحسن (عليه السلام) في الرجل يستكره على اليمين فيحلف بالطلاق والعتاق وصدقة ما يَملك أيلزمه ذلك؟ فقا ل: لا، قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): وضع عن أمتي ما أكرهوا عليه وما لم يطيقوا وما أخطأوا. [6]
از مجموع اين دو روايت بدست مى آيد كه رفع نسبت به اكراه در خصوص حكم تكليفى نيست بلكه حكم وضعى نيز منتفى است و اساسا سببيت عمل اكراهى شرعا مرتفع گرديده است.[7]
شرط پنجم - عدم محجوريت ضامن و مضمون له
با توجه به اينكه لازمه ى ضمان تصرف ضامن و مضمون له مى باشد پس صحت آن متوقف جواز تصرف و عدم محجوريت آن دو خواهد بود مگر اينكه در فرض محجوريت، ضمان با اذن ولىّ آن ها صورت گيرد.[8]
تنها استثناء در مسأله آن است كه ضامن مفلس باشد كه در اين صورت محجوريت او به افلاس مانع صحت ضمان او نخواهد بود زيرا حجر با افلاس به خصوص اموال تعلق گرفته است نه ذمة ، پس تصرفات او نسبت به ذمة مانند اقتراض[9] يا تصرفات او نسبت به نفس خويش مانند اجير شدن[10] بلا اشكال خواهد بود، هرچند با ضامن شدن مفلس، مضمون له هم رتبه ساير غرماء قرار نمى گيرد و شريك در اموال او نمى باشد زيرا قبل از تحقق ضمان تمام اموال او به غرماء تعلق گرفته است.
به نظر مى رسد هرچند عمومات و إطلاقات ادله ضمان مقتضى صحت ضمان مفلس است و محجوريت نيز مانع شناخته نشد اما ضامن شدن او شايد محذورى ديگرى داشته باشد و آن عبارتند از استبعاد صحت تعهد به پرداخت دين ديگرى از جانب كسى كه اموال او وافى به ديون خود نيست. [11]
اگرچه فقهاء نسبت به بطلان ضمان در فرض افلاس مضمون له اتفاق نظر دارند اما مى توان ادعا كرد كه ادله ى حجر و عدم جواز تصرف محجور، انصراف به غير از چنين تصرفاتى دارد و تصرف در دِين و انتقال آن به ذمة ديگرى مشمول آن ادله نمى گردد خصوصا در فرضى كه ضامن متعهد تر و متمكن تر از مضمون عنه نسبت به پرداخت ديون باشد.
روشن است كه محجوريت مضمون عنه هيچ مانعى از صحت ضمان نيست زيرا جايگاهى نسبت به تحقق ضمان ندارد الا نسبت به اذن و مطالبه كه محجوريت او مانع از رجوع ضامن به مضمون عنه خواهد بود.[12]
مرحوم آيت الله خوئى مى فرمايند عدم امكان رجوع ضامن به مضمون عنه فقط در محجوريت به سفاهت تمام است اما نسبت به مضمون عنه مفلس مانعى از صحت اذن و مطالبه وجود ندارد بلكه شأن مضمون عنه مفلس در مرجع بودن ضامن، شان مضمون له مفلس است و افلاس مانع تصرف در ذمة نخواهد بود. نهايتا باتوجه به تعلق حق غرماء به اموال مضمون عنه، رجوع ضامن به او بعد از تمكن خواهد بود. [13]
مى گوييم مضمون عنه با اذن يا مطالبه ضمان هیچ دِين جديدى بوجود نياورده است بلكه صرفا ذى الحق از مضمون له به ضامن مبدل مى شود پس محجوريت او ارتباطى به رجوع ضامن ندارد تا بخواهد مانع آن شود و همچنان كه مضمون له با غرماء نسبت به اموال شريك بود بعيد نيست ضامن هم شريك باشد و رجوع او متوقف تمكن نباشد زيرا ضامن قائم مقام مضمون له مى باشد . [14]
همچنين عدم رجوع ضامن به مضمون عنه سفيه نيز در فرضى است كه إذن و مطالبه سفيه با اذن ولىّ او نباشد كه اگر إذن ولىّ به مقتضاى مصلحت مضمون عنه سفيه وجود داشته باشد مانعى از رجوع ضامن وجود ندارد.