درس خارج فقه استاد سید علیاصغر دستغیب
1402/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الزكاة/مستحقين الزکاة /بررسی نحوه پرداخت زکات نسبت به مدّعی فقر
متن:
مَسْأَلَةُ:
اَلْمُدَّعِي لِلْفَقْرِ إِنْ عُرِفَ صِدْقُهُ أو كِذْبُهُ عُومِلَ بِهِ وَ إِنْ جُهِلَ اَلْأَمْرَانِ فَمَعَ سَبْقِ فَقْرِهِ يُعْطَى مِنْ غَيْرِ يَمِينٍ وَ مَعَ سَبْقِ الْغِنی أَوِ الْجَهْلِ بِالحَالَةِ السَّابِقَةِ فَالْأَحْوَطُ عدَمُ اَلْإِعْطَاءِ إِلاَّ مَعَ اَلظَّنِّ بِالصِّدْقِ خُصُوصاً فِي اَلصُّورَةِ اَلْأُولَ.
ترجمه:
(مدّعی فقر، چنانچه نسبت به صدق یا کذب آن علم باشد، طبق همان عمل میشود و درصورتیکه نسبت به صدق یا کذب آن جهل باشد، اگر حالت سابقه آن فقر بود به او زکات پرداخت میشود، بدون سوگند، و چنانچه حالت سابقه آن غنا بود یا نسبت به حالت سابقه جهل باشد پس احوط عدم پرداخت زکات است مگر آنکه ظنّ به صدق باشد، خصوصاً در صورت اوّل).
شرح:
اگر کسی ادّعای فقر نماید چند صورت دارد:
۱- علم به صدق ادّعای وی حاصل باشد، در این صورت به لحاظ حجّیّت علم و کشف از واقع طبق آن عمل میشود و به وی زکات پرداخت میگردد.
۲- علم به کذبِ ادّعای وی حاصل باشد که در این صورت به لحاظ حجّیّت علم و کشف از واقع، طبق آن عمل میشود و به وی زکات پرداخت نمیشود.
۳- چنانچه نسبت به صدق یا کذب وی علم حاصل نباشد و لکن حالت سابقه یقیناً فقر بوده است استصحاب حالت فقر جاری بوده و حجّت شرعی است؛ بنابراین فقیر شرعی محسوب گردیده و جایز است که به او زکات پرداخت شود اعم از اینکه ادّعای فقر کند یا ادّعایی نداشته باشد.
۴- در فرض عدم علم نسبت به صدق یا کذب وی چنانچه حالت سابقه یقیناً غنا باشد استصحاب غنا جاری بوده و در نتیجه پرداخت زکات به او جایز نخواهد بود و معلوم است که از استصحاب رفع ید نمیشود مگر به دلیل قاطع یا حجّت معتبره از قبیل بیّنه شرعیّه و امّا آنچه افاده ظنّ دهد حجّت نخواهد بود و این مطلب با ادّله قطعیّه ثابت میباشد و در بحث اصول تفصیلاً بیان گردیده است، بنابراین کلام مرحوم مصنّف «اِلاّ مَعَ اَلظَّنِّ بِالصِّدْقِ» محل اشکال است، بلکه قابلقبول نمیباشد.
۵- در مورد آنچه حالت سابقه آن مجهول است مرحوم محقّق خویی (ره) چنین بیانی دارند:
مرحوم محقّق خوئی (ره):
وَ أَمَّا لَو كَانَتِ الْحَالَةُ السَّابِقَةُ مَجْهُولَةً فالظَّاهِرُ سَمَاعُ قَوْلهِ نَظَراً إِلَى أَنَّ اَلْفَقْرَ مَرْجَعُهُ إِلَى عَدَمِ اَلْغِنَى وَ هَذَا اَلْعَدَمُ مُتَحَقَّقٌ سَابِقاً بِالْإِضَافَةِ إِلَى كُلِّ بَشَرٍ وَ لا اقَلَّ مِنْ حِينِ الْوِلادَةِ فَإنَّهُ يُولَدُ ولا مَالَ لَهُ«إِلاَّ شَاذّاً» وَ يَطْرَؤُهُ اَلْغِنَى بَعْدَ ذَلِكَ بِالْكَسْبِ أَوِ اَلْإِرْثِ و نَحْوِهِمَا فَالْغِنَى أَمْرٌ حادِثٌ مَسْبُوقٌ بِالْعَدَمِ دَائِماً فَيُسْتَصْحَبُ فَسَماعُ دَعْوَى اَلْفَقْرِ فِي هَذِهِ اَلصُّورَةِ مُسْتَنِدٌ إِلَی الْاِسْتِصْحَابِ وَ لاَ خُصُوصِيَةَ لِلدَّعْوَى وَ لَعَلَّ السِّيرَةَ اَلْعَمَلِيَّةَ اَلْقَائِمَةَ عَلَى اَلسَّمَاعِ فِي هَذَا اَلْفَرْضِ مُسْتَنَدَةٌ لَدَى اَلتَّحْلِيلِ إِلَى اَلاِسْتِصْحَابِ الْمَزْبُورِ وَ إِلاَّ فَمِنَ اَلْمُسْتَبْعَدِ جِدّاً قِيَامُ سِيرَةٍ تَعَبُدِيّةٍ كَاشِفَةٍ عَنْ رَأْيِ اَلْمَعْصُومِ(ع) كَمَا لاَ يَخْفَى[1] .
ترجمه:
(و امّا اگر حالت سابقه مجهول باشد، پس ظاهر پذیرفتن قول وی میباشد به لحاظ اینکه بازگشت فقر به عَدَمُ الْغِنی هست و این عدم، سابقاً محقّق است نسبت به هر بشری و حداقل از زمان ولادت، پس تحقیقاً او متولّد میشود درحالیکه مالی برای وی نیست «مگر در موارد کم» و حالت غِنا بعد از آن واقع میگردد بهوسیله کسب یا ارث یا مانند اینها، پس غِنا امری حادث است که سابقه آن، عدمِ دائمی بوده است، پس استصحاب عدمِ غِنا میشود و بنابراین پذیرفتهشدن ادّعای فقر در این صورت مستند به استصحاب خواهد بود و خصوصیّی برای ادّعا نخواهد بود و شاید سیره عملیّه قائم بر پذیرش ادّعا در این فرض مستند به استصحاب مزبور باشد وگرنه بعید است جداً، قیام سیره تعبدیّه کاشف از رأی معصوم همانطور که مخفی نیست).
بعضی از نصوصی که مویّد این قول یعنی پذیرش ادعای فقر در صورت جهل نسبت به حالت سابقه هستند:
خبر عبدالرّحمن العَرْزَمِیّ:
وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَرْزَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع وَ هُمَا جَالِسَانِ عَلَي الصَّفَا فَسَأَلَهُمَا فَقَالَا إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِي دَيْنٍ مُوجِعٍ أَوْ غُرْمٍ مُفْظِعٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِيكَ شَيْءٌ مِنْ هَذَا قَالَ نَعَمْ فَأَعْطَيَاهُ[2] .
(وسایل الشیعه جلد ۶ باب ۱ از ابواب المستحقین للزکاة حدیث ۶)
ترجمه:
(عبدالرحمان بن العرزمیّ نقل کرده است که امام صادق (ع) فرمودند: شخصی نزد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) آمد درحالیکه ایشان بر کوه صفا نشسته بودند، پس درخواست مالی کرد از ایشان، پس فرمودند: صدقه حلال نیست مگر بهخاطر دَیْنی که دردآور باشد، یا غرامت سنگینی که بر عهده دارد، یا فقر شدیدی که وی را خاکنشین کرده است پس آیا چیزی از این موارد در تو هست؟ گفت: آری، پس به او عطاء فرمودند).
خبر عامر بن جُذاعَه:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَن أحمَدَ ابْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ َمحبوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عَامِرِ اِبْنِ جُذَاعَةَ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قَرْضٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع إِلَى غَلَّةٍ تُدْرَكُ فَقَالَ اَلرَّجُلُ لاَ وَاللَّهِ قَالَ فَإِلَى تِجَارَةٍ تَئُوبُ قَالَ لاَ وَاللَّهِ قَالَ فَإِلَى عُقْدَةٍ تُبَاعُ فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع فَأَنْتَ مِمَّنْ جَعَلَ اَللَّهُ لَهُ فِي أَمْوَالِنَا حَقّاً ثُمَّ دَعَا بِكِيسٍ فِيهِ دَرَاهِمُ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِيهِ فَناوَلَهُ مِنهُ قَبْضَةً ثُمَّ قالَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ وَلا تُسرِفُ ولا تَقْتُرْ ولكِنْ بَيْنَ ذَلِك قَوَاماً إِنَّ اَلتَّبْذِيرَ مِنَ الاسْرافِ قال اللَّهُ عز وَجَل وَلا تُبَذِّر تَبذيراً.
ترجمه:
(عامر بن جُزاعَه نقل کرده است که شخصی نزد امام صادق (ع) آمد، پس گفت غرض میخواهم تا گشایشی گردد، پس امام صادق (ع) فرمودند: آیا به انتظار درآمد اجاره هستی؟ پس گفت: نه والله، فرمود: آیا تجارتی را قصد داری؟ گفت: نه والله، فرمود: مِلک زراعی که فروخته شود؟ پس گفت: نه والله، پس حضرت فرمودند: بنابراین تو از کسانی هستی که خداوند قرار داده است در اموال ما برای او حقیّ، پس فراخواند کیسهای را که در آن دَراهمی بود پسدست خود را داخل آن نمود و مُشتی از آن را برگرفت، سپس به آن شخص فرمود: تقوای الهی پیشه کن و اسراف نکن و تنگ هم نگیر؛ بلکه بین این دو جانب اعتدال را رعایت کن، تحقیقاً تبذیر از اسراف است، خداوند عزّوجل فرمود: تبذیر نکن آنچنان تبذیری).
خبر علیّ بن جعفر:
مُحَمَّدِ بْنِ الحَسَنِ باسناده عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ الْقاسِمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ جَارِيَتَهُ هَدْياً لِلْكَعْبَةِ فَقَالَ مُرْ مُنَادِياً يَقُومُ عَلَى الْحِجْرِ فَيُنَادِي أَلاَ مَنْ قَصَرَتْ بِهِ نَفَقَتُهُ أَوْ قُطِعَ بِهِ أو نَفِدَ طَعَامُهُ فَلْيَأْتِ فُلانَ بنَ فُلانٍ وَمُرْهُ أنْ يُعْطى أَوَّلاً فَأَوَّلاً حَتّى يَنْفَدَ ثَمَنُ الجارِيَةِ[3] .
ترجمه:
(علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر (ع) نقل کرده است که سؤال کردم از ایشان راجع به شخصی که قرار داده است کنیزش را هدیه برای کعبه؟ پس فرمود: امر کن به یک مُنادی که ِبایستد بر حِجْر، پس ندا کند که آگاه باشید هر کس نفقه او ناقص است یا قطع شده است یا خوراکی وی تمام گردیده است، پس به فلان بن فلان رجوع نماید و به وی امر کن که به ترتیب یکی پس از دیگری عطاء نماید تا قیمت کنیز تمام شود).