درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت
87/12/13
بسم الله الرحمن الرحیم
( ولو دخل المسلم دار الحرب مستأمنا فسرق وجب إعادته ) عرض شد كه امان من الجانبين دليل ندارد. اين امان گرفته است يعني آنها هم در اماناند از اين. كه بلايي به سرشان نياورد. اين امان من الجانبين دليل ندارد بلكه امان همان امان من جانب المستأمن است. از قبل مؤَمِّن است ميخواهد صاحبش همهجا ملك داشته باشد هم در دارالحرب و هم در دارالاسلام. اين قضايا هم بحثش در حال حرب است نه در غير حال حرب. ما در فكر اين نيستيم كه مال كافر حربي كه ابدا ارتباط حربي ندارند. شايد در امان يا در عهده باشند. علي اي حال اين مطالب مربوط به زمان حرب است نه زماني كه هيچ كاري با هم ندارند و هيچ شناسايي دو مملكت با هم ندارند.
أي المسروق كما صرح به الفاضل وغيره ( سواء كان صاحبه في دار الاسلام أو دار الحرب ) قيل عرض كردم به حسب ظاهر صاحب مسالك اين مطلب را خودش اثبات ميكند خودش اقرار ميكند به اين مطلب همچين نسبت قيل كانه يك مجهولي گفته است نخير صاحب مسالك ميگويد امان اين است كه به اين خيانت نكنند اين هم به آنها خيانت نكند اگر هم اين مطلب باشد اجماعي برش باشد كه ميگويد ان لميكن اجماعا مثلا اجماع هست به اينكه اين نبايد سرقت كند و بايد رد كند. فرض كنيد. آيا اين معنايش اين است كه امان من الجانبين است؟ اجماع هست به اينكه اينها در همان طريق خودشان كه هستند فواحش زنا و امثال اينها را نبايد بكنند اين يعني داخل در امان است؟ اجماعي است كه اين حرام است يعني اين داخل در امان است و از امان استفاده ميشود؟نه اينها نيست. ان لم يكن اجماعا نه ولو كان اجماعا اما اجماع بودن غير اين است كه در داخل تأمين اين مطلب هست كه من الجانبين است تأمين. نه قبول نداريم. شايد كسي بتواند ادعاي وضوح اين امر را بكند. امان تأمين مستأمن است و بس نه تأمين مستأمن از مؤَمِّن است. ان لم يكن اجماعا هم لازم نيست. اجماع هست. پس ان لم يكن اجماعا را ما قبول نداريم. اجماع هست بر اينكه فاحشه نبايد باشد. بلكه من الجانبين اين مطلب اجماعي است. اما از امان اين مطلب استفاده ميشود؟ امان اگر نبود اين مطلب اجماعي نبود من الفريقين علي اينكه فساد و افساد ممنوع است. اين هم كه ميفرمايد لاالعكس بايد بفرمايد لا مع العكس. امان مستأمن است. امان مؤمن هم از مستأمن هست؟ خوب لا مع العكس لا العكس. خيلي عجيب است اين تعبيرات با اين همه دقتهاي عجيب و غريب صاحب جواهر. لظهور أمان المستأمن في عدم خيانته لهم وإن لم يكن مصرحا به ، ولكن لا يخلو من نظر إن لم يكن إجماعا فإن الأمان لا يقتضي أزيد من مأمونية المستأمن لا العكس ،
ولعل الأولي الاستدلال بالنهي عن الغلول والغدر لهم ، ضرورة أولوية هذا الفرد من غيره ، والله العالم . كه نكند به آنها خيانت اين غلول و غدر اجماعي است نه اينكه امان به دليله اقتضا ميكند اين مطلب را كه اين هم به آنها خيانت نكند. اما اين را هم عرض كنم كه بايد اگر يادمان هم رفت در نظر داشته باشيم. ما قبول نداريم غلول و غدر و مانند آنها در حرب نهياش ثابت باشد. چرا يقين داريم اگر آن مسروق مال مهمي است تقويت آنهاست اگر در دست آنها باشد به هر وسيلهاي و سببي بايد سرقت بشود. آنجا هم باشد سرقت شود. فرار هم بكند از آنجا هم. بلكه واجب است به جهت اينكه تقويت آنهاست اگر يك مال مفصلي از اينها دزديده شود نميتوانند جنگ را ادامه دهند. نميتوانند علوفه دوابشان و شام و نهار خودشان را تحصيل كنند. اين معلوم است بگذاريم از اهل حرب كسي گنج در دستش داشته باشد؟ قطعا وجودش قوت آنهاست ولو محتاج نشدن به صرفش در آن جنگ اصلا اعتماد و تقوّيشان به همان مال است. بي مال هم كسي ميتواند جنگ كند؟ سلاح هم اگر باشد. حمل سلاح مگر آسان است؟ خلاص ميشود اين سلاح وقتي خلاص شد از كجا سلاح تحصيل كنند. پول هم كه ندارند. بايد فرار كنند. اين حرفها چيست؟ كانه اين مطلب واضح است نهي از غلول ما قبول نداريم. بلكه واجب است با آنها مكر و غدر و مابه القوهي آنها را گرفتن. اگر بفهمندسرقت شده معلوم هم نيست كه احتياج به مسروق داشته باشند. مع ذلك راحتي ندارند و فكر فرار دارند و احتمال ميدهند به اين مال مسروق محتاج شوند. اين شايد از جاهاي ديگر استفاده شود از كلمات خود اينها صاحب جواهر و امثالش. خيانت نكردن اولي است؟ بلكه واجب است خيانت كردن با آنهاو حرام است خيانت كردن در غير اين مواضع حتي به كافر. چه كنيم همهي قيود را آدم بايد ملاحظه كند نه اينكه به طور مطلق يك چيزي بگويد.
( ولو أسر المسلم ) الحربيون اينها اصلا قاعدهاش اين است كه اسر هم در حال حرب است نه اينكه اين در مملكت خودش است و او در مملكت خودش است و يكي خود را به مملكت آنها رساند و اسير گرفت كسي را. اين حرفها نيست. در حال حرب اسر است. تصريح هم مثل اينكه نكرده است. معلوم است كه بايد در حال حرب باشد اسر و استرقاق و همهي اينها
( وأطلقوه ) بأمان امان دادند اصلا تأمين كافر به مسلم اين چه مسلمي است كه به تأمين كافر يقين كند كه اين راستي راستي دروغ نميگويد و خيال بدي ندارد. ميخواهد كه او معتمد به تأمين او باشد و كار خودش را با او بكند. مگر اين دروغها در زمان جنگ در زمان سابق نبوده؟ شايد بالاترين دروغ را هم ميگفتند.
آنها اسير گرفتند اما اطلقوه. بعد از اسارت امانش دادند. چه طور بوده كه اين امان اكتفا ميكرده مستأمن به امان كفار. يا نه مثل ما ها ساده بودند. همين امان ميداد خيال ميكرد كه كافر ديگر دروغ نميگويد. اگر دروغ واجب شد چطور؟
( وشرطوا عليه الإقامة في دار الحرب به تو محتاجيم بايد اينجا باشي. يا اينكه اگر به دارالاسلام بروي بايد بر له آنها كار كني. يا اينكه در دارالحرب ما به شما محتاجيم شرط كردند بايد اينجا باشي يا صنعتي دارد كه آنها محتاج به اين صنعتاند. اسلحهسازي بلد است طوري كه ديگران بلد نيستند گفتند بايد اينجا باشي والأمن منه شما هم نبايدبه ما خيانت كني. اين را شرط در ضمن تأمين قرار داده. نه اينكه خود تأمين اقتضاء همين مسئله را ميكند. نه شرط كرده است كه ما از تو در امان باشيم همانطوري كه ما شما را در امان قرار داديم ما هم در امان شما باشيم. و الامن منه منه يعني من خيانته
لم تجب ) عليه ( الإقامة ) آن اقامتي كه محرم است در دارالحرب ماندن. آنها شرط كردهاند كه آن اقامت را در دارالحرب را داشته باشي. بل تحرم مثل اينكه شعائر اسلام را نميتواند اظهار كند. تا چه اندازه شعائر اسلام. همين اذان و اقامه و اينطور چيزها؟ اينها را هم ميگيرد.
مع التمكن من الهجرة كه اگر اين شرط را نميكرد ميتوانست برود حالا كه شرط كرده است به واسطه اين شرط ديگر نميتواند همه ميفهمند كه او خلاف شرط دارد ميكند
علي حسب ما عرفت سابقا ( وحرمت عليه أموالهم بالشرط ) آخر شرط كردهاند كه در امان باشند. مالشان هم بايد در امان باشد داخل شرط است. حق ندارد در اموالشان تصرف كند. عرض كرد الضرورات تبيح المحذورات. اموالي كه قوت آنهاست. شرطش شرط نامشروعي است ولو از قبل كافر باشد كه آن را مشروع ميداند بلكه واجب ميداند. اگرچه واجب و حرام و حلال پيش آنها يك معناي ديگري دارد غير از واجب و حرام و حلال پيش اهل اسلام. ايشان كه فرموده حرمت عليه اموالهم اما بالشرط چون شرط امن كرده است از ناحيه اينها و قهرا امن اموال هم هست.
كما في المنتهي وغيره ، ولكن فيه أنه شرط لا يجب الوفاء بالعقد الذي تضمنه ، اين چنين عقدي اگر بكنند با چنين شرطي نه. در ضمن امان است شرط كرده است كه ما هم در امان باشيم و توي اين امان شرط كرده است از اينجا بيرون نرود. و همچنين بر له مسلمانان كاري نكند ما در امان باشيم. و بر له ما كار كند و امثال اينها.
بل هو في الحقيقة ليس عقدا مشروعا نخير چيزي كه وجوب وفا ندارد. آنها از ناحيه مسلمانان در امان باشند. نه چنين چيزي مشروع نيست. در حال جنگ بعضي از مسلماناني كه شرط جنگندو شرط غالبيت اهل اسلاماند در امان باشند؟
( و ) لذا ( لو أطلقوه علي مال لم يجب الوفاء لهم به ) اطلاق كردهاند اما شرط كردهاند در اطلاق كه فلان قدر مال بدهد و اگر فلان قدر مال بدهد قوت آنها بيشتر ميشود. اين جايز است؟ اين عقد مشروع است؟ فالأولي الاستدلال باطلاق النهي عن الغلول والغدر ، گفتيم همين نهي از غلول و غدر هم يك جايي واجب ميشود. مثل اينكه مال نفيس بزرگي است. بودن در جيش اينها قوت اينهاست فضلا از اينكه محتاج بشوند و با آن كار هم بكنند.
نعم لو هرب منهم كان له الأخذ من مالهم نه مخصوص به حرب نيست. گاهي واجب ميشود اينهايي كه خوابيدهاند سرقت كند از مالشان تا اينكه بيدار كه شدند قويتر نباشند بلكه خودشان را ضعيف حساب كنند بلكه يا تسليم شوند يا فرار كنند و جنگ را ادامه ندهند اين مطلب معلوم است. كما في المنتهي لإباحة أنفسهم وأموالهم للمسلمين ، اين هم يك مطلب ديگري است كه اصلا در حرب هم اگر نباشند و در حال حرب هم اگر نباشند آدم ميتواند مال آنها را سرقت كند. خوب اگرمطلع شوند خودشان هم همينكار را ميكنند. يكي هم ميدانيم اگر خصوصياتي نباشد در اين مال و در اين مصرف. خير با آنها نبايد دروغ بگويد. آدم عادي آنها با آدم عادي از مسلمانان بايد محفوظ از هم باشند. اماني هم نباشد بايد در عهده باشند. فليس غلولا ، ولا غدرا في الحقيقة كي يشمله النهي المزبور عنهما .