درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت
87/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
شرايع فرموده بود: ( ولو ادعي الحربي علي المسلم فأنكر المسلم فالقول قوله) امان ثابت نميشود.
( ولو حيل بينه وبين الجواب بموت أو إغماء لم تسمع دعوي الحربي ) اين را هم دليل آورد. آيا اينها محتاجاند به تذكر. امان علم اقرار بينه و اينها را لازم دارد. نشد نميشود. اين به موت و اغماء باشد و نتواند جواب باشد يا اينكه انكار باشد از طرف مسلم. اين هم تكراري است. آنوقت في الحال رد الي مأمنه. آيا اينطوري است؟ دليل داريم بر اينكه در امان است تا به مأمن برساند؟ اينطوري است؟ و ان استجارك احد من المشركين فاجره. چنين موردي بايد باشد. باز هم بايد فطن باشد نكند دروغي بيايد فريب دهد مسلمانان را و بيايد داخل مسلمانان و چيزهايي ياد بگيرد و برود خبردهد. اينها گفتن لازم ندارد در نفي امان. امان دليل ميخواهد. حال كه دليل براي امان نبود آيا داخل شبهه است كه شبهه اگر مجهول شد و محتمل شد امان. ثابت نشد اما محتمل هست. آيا شبههاي كه در حكم صحيح است ميشود يا نه؟ البته آيهي شريفه ان استجارك است. آن هم انسان بايد درست ملتفت باشد كه او مغرور نكرده باشد مسلمانان را به رأي تجسس آتيه. بالاخره يرد الي مأمنه حتي.... اين مال مستجيري است كه استجاره كرده است نه به دروغ و حيله. آمده ميگويد من در شبهه هستم و ميخواهم يقين پيدا كنم به وظيفهي خودم. آنجايي كه الحدود تدرء بالشبهات عرض كرديم كه ثابت شده است حد مع ذلك شبهه رد حد ميكند. اينجا هنوز ثابت نشده است هيچ ثابت نشده است لكن احتمالي است احتمال كه مثبت محتمل نيست. ممكن است بگوييم از همانجا ميفهميم كه هرجا كه شبهه شد موجب امان است حكما تا مبدل به لا اشتباه بشود. بينهاي يا اقراري. قول مسلم انكاري و امثال اينها. يا از... در آمد بالاخره هر طور شد نبايد به ضرس قاطع همه جا يك حكم داد. آنوقت به شبهه ايشان ايراد بگيرد. آخر ما گفتيم كه قول قول مسلم است. قول مسلم است يعني چه؟ يعني در منازعه بين حربي و مسلم قول مسلم مقدم است و امان نيست. خوب امان نيست احتمال و شبهه هم نيست؟ مطلوب تطهير ارض است از آنها. آيا اين نيست كه نميگذاشت و نميكشت معصوم كافري را يا مثل كافري را كه در اعقابش مسلماني خواهد بود. او عالم بود و ما محتملايم. چطور بكشيم؟ تطهير ارض كنيم؟ تطهير ارض مال كسي است ابدا ممكن نيست، ان تذرهم يضلوا عبادك و لا تلدوا الا فاجرا كفارا. ميدانست. در اين نهصد و پنجاه سال دعوت و انكار اينها بازهم نميدانست كه لايلدوا الا فاجرا كفارا. ان تذرهم يضلوا عبادك بيشتر ميشوند و لايلدوا الا فاجرا كفارا
... فإن مقتضاهما تقديم قول مسلم جريان حكم الأسر والقتل عليه وليس في الأدلة درء ذلك عنه بمجرد الشبهة نحو ما جاء في الحد وإنما فيها دخول الحربي بشبهة الأمان ، يعني او هم بايد اشتباه كند؟ يا نه ما مشتبه هستيم به شبههي امان.
وهو يقتضي تحقق اشتباهه لا الاكتفاء بمجرد دعواه ، اكتفا به مجرد دعوي نميكنيم. اشتباه خودمان را حساب ميكنيم. شبههي خودمان را حساب ميكنيم و الاحتياط في الدماء في غير أهل الحرب ، نه, معلوم نيست كه هركه اهل حرب شد ديگر هيچ قابل حكم شبهه هم نباشد. ولكن مع ذلك لا ينبغي ترك الاحتياط مع إمكانه ، احتياط در تطهير ارض است يا نه احتياط در درء حدود بالشبهات است؟ حدود ثابته. او گفت «لا» او خيال كرد گفت نعم چون وقتي ميگفت لا، سرش را پايين ميآورد يا بالا ميآورد. كانه اين لا با يك عملي مضاده داشته است.
منتهي اينطوري حساب كرده است وفرض المسألة في المنتهي " إنه لو جاء المسلم بمشرك فادعي أنه أسَرَه ، اسير كه شد ديگر كارش با رييس جيش است. نايب امام يا خود امام. بايد بدهد به نايب امام يا امام يا بيتالمال. بالاخره ضد امان را و خلاف امان را. شايد منتهي شود به جايي كه به قتل برسد وادعي الكافر أنه أمنه قال : فالقول قول المسلم ، لأنه معتضد بالأصل ، اصل در اين استظهار كه فاقتلوهم حيث ما جدتم.
وهو إباحة دم الحربي وعدم الأمان ، عدم الامان بله اما عدم الامان الواقعي اما امان به شبهه چرا؟ احتمال ميدهد يدرء بالشبهات
وقيل يقبل قول الأسير همين كه مشرك در يد او آمده است كه گفته است امان است. لأنه يحتمل صدقه فيكون هذا شبهة يمنع من قتله ، اين خودش ادعاي جازم ميكند كه تأمين شده است و آمده است يا اينكه نه اشتباه كرده بود و خيال ميكرد عوض لا نعم را يا عوض نعم لا را.
وقيل يرجع إلي من يعضده الظاهر فإن كان الكافر ذا قوة ومعه سلاحه فالظاهر صدقه ، بيچاره نيست و ميتواند از خودش دفاع كند ولو مشرك است ولو توي مسلمانان هم هست يك لشكري هم با او هستند اما اگر بيچاره شد و ناچار است الا اينكه ادعاي امان كند، اين ادعاي بيچارههاست
وإن كان ضعيفا مسلوبا سلاحه فالظاهر كذبه ، و الوجه الأول ، اول يعني قول المسلم امان نيست. يعني امان واقعي نيست اما امان به شبهه ممكن است. خوب آن وقت آمد سر اينكه آيا تا وقتي به مأمنش برسد در امان است. حتي يسمع كلام الله؟ يا نه . از آنجا ميفهميم. كانه ارتكاز موافق است با اينكه اگر گفت من آمدهام براي اينكه تابع برهان بشوم و فحص از دليل كنم و فهميديم از قرائن و خصوصيات و غيره از آن تدليسها نيست كه ميخواهد مسلمانان را مغرور كند و بيايد جاسوسي كند و خبر ببرد براي رفقا و خويشانش.
ولو صدقه المسلم از مسلمانها اقرار كرده است كه او تأمين كرده است. اينجا هم باز هم احتمال دهيم؟ اين اقرار است ديگر نميتواند خلاف تأمينش او را بكشد يا در معرض كشتن بياورد. خير واجب است وفاء امان خودش. باز هم اصحاب شافعي در اينجا مخالفاند
قال أصحاب الشافعي : لا يقبل ، لأنه لا يقدر علي أمانه ولا يملكه ، نميتواند امان بدهد مشرك را تا ده تا را نميتواند امان دهد. فلا يقبل إقراره ، وقيل يقبل ، لأنه كافر لم يثبت أسره ، ولا نازعه فيه منازع فيقبل قوله في الأمان " ميگويد شما كه شبهه را حكم برايش قائليد. حكم صحيح را قائليد و اينجا هم نميتوانيد بگوييد من احتمال هم نميدهم. امان ثابت نشده است ولي احتمالش هست و در صورت احتمال دارد يدرء بالشبهات. آنها ثابت يدرء بالشبهات. اينجا كه ثابت نشده است. اولي است به اينكه احتمال در اينجا مؤثر باشد.
قلت : لا يبعد القبول مع كونه في يد المسلم و تحت سلطانه ، إذ الحق راجع إليه ، ميگويد امان نيست و اسير است اگر اسير است به اين ربطي ندارد. مال بيتالمال است. نايب امام يا خود امام. اما امان نيست همينكه امان واقعي نشد آيا شبههي امان هم نيست احكام امان هم جاري نميشود؟ همهي كفار بيايند و چنين ادعاي امان كنند با اينكه گرفتار مسلمانان هستند و در تحت يد مسلمانان هستند همهي كفار ادعاي امان كنند و همه هم راستگو باشند و همه هم متجسس نباشند. قطعا اين فرضها را ما داريم فرض ميكنيم. اما الشاهد يري ما لايري الغايب. آنها شايد به همين نگاه بشناسند. شايد به نگاه بشناسند اينقدر فطن و زرنگ باشند. فرض كنيد همه بگويند ما در امان هستيم و همه قولشان را در حكم شبهه بدانيم. اينها فروضاند واقعيت را تشخيص بايد بدهد فطن، نه هركس. و لذا بيمشورت كار نميكنند حتي اگر چيزي مظنونشان هم باشد مشورت در آنجا حاكم است. شاور هم في الامر. ياد ميخواهد به ديگران بدهد. مشورت حتي براي عالم. بالاخره ميداند كه مشورت اختلافهايي دارد يكياش را من اختيار ميكنم. ضرر هم ندارد. تحكيم مشاورين نيست.
بل قد يشك في جريان الأصل في أصل المسألة بدعوي اعتبار كون الأسر و هو محارب في ترتب الأحكام و إن كان يمكن دفع ذلك بأصالة صحة فعل المسلم ، وأصالة عدم صدور الأمان منه ، علي أن ذلك يقتضي سد باب التمكن منه ، ضرورة إمكان الدعوي علي كل حال ، وأيضا الأمر غير منحصر في الدم حتي يتجه الاحتياط فيه ، كه گفتيم لاينبغي ترك الاحتياط لأنه قد يكون الاستيلاء مقتضيا للاسترقاق ، به جهت اينكه امرأه است. مكلف نيست به اينكه حربيها را بكشد.
كما لو كان الأسير امرأة وملكية المال ونحو ذلك ، ولو كانت الدعوي علي غير من جاء به فلا يمين له علي المنكر ، لأن إقراره في تلك الحال غير مجد نعم له اليمين علي من جاء به علي نفي العلم بأمان غيره له إذا قلنا إن إقراره يجدي في تلك الحال ، وبالجملة فالمسألة غير محررة في كلامهم
وفي المروي في دعائم الاسلام عن علي عليه السلام " إذا ظفرتم برجل من أهل الحرب ، فإن زعم أنه رسول إليكم فإن عرف ذلك وجاء بما يدل عليه فلا سبيل لكم عليه حتي يبلغ رسالته ويرجع إلي أصحابه وإن لم تجدوا علي قوله دليلا فلا تقبلوا " هذا ، وفي القواعد لا يعقد أكثر من سنة ، يعني امان
ولكن لم يحضرني ما يدل عليه ، بل قد سمعت إطلاق الأدلة ، امان به حسب ظاهر اگر قيدي در كار نباشد مقتضي امان مطلق است. سنه و غير سنه ندارد
وفي المنتهي إذا انعقد الأمان وجب الوفاء به بحسب ما شرط أو غيره إجماعا ما لم يكن متضمنا لما يخالف الشرع بلا خلاف ، وستسمع الكلام في نحو ذلك في المهادنة إنشاء الله