< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

96/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: انواع قطع موضوعی/ جایگزینی امارات در مقام قطع موضوعی طریقی/

سوال: آیا امارات میتوانند قائم مقام قطع طریقی شوند یا نه؟ عرض کردیم قطع موضوعی گاهی قطع جزء الموضوع است و گاهی تمام المضوع است. اگر شارع اماره ای را حجت قرار دهد و قائل شدیم اماره جایگزین قطع می‌شوند مانند بینه قطعا حکم شرعی مترتب می‌شود. مثلا در دو رکعت اول که قطع لازم است بینه می‌تواند جایگزین قطع شود.

مرحوم آخوند فرمود برای قیام اماره به جای قطع موضوعی نمی توان به ادله حجیت امارات اکتفا کرده است.لکن ما گفتیم مانعی ندارد بعد از اعتبار دادن به اماره این اماره بتواند به جای قطع موضوعی قرار بگیرد.بحث امروز این است که آیا اصول عملیه می‌توانند به جای قطع طریقی یا موضوعی قرار بگیرند یا نه؟ اما در قطع طریقی مثلا با استصحاب که از اصول محرزه است حکم ثابت شود اینجا قطعا حکم ثابت و منجز است. اما سخن در اصول محرزه این است که آیا می‌توانند جایگزین قطع موضوعی علی وجه الطریقیه شوند یا نه؟

توضیح ذلک: اصول عملیه دو قسمند: اول اصول محرزه که جنبه طریقیت و کشف از واقع دارند. مانند استصحاب، اصاله الصحه، قاعده فراغ یا قاعده تجاوز. دوم اصولی که فقط وظیفه عملیه را بیان می‌کنند. مثلا در قاعده فراغ که از اصول محرزه است چراکه امام علیه السلام فرمود هو حین ما یتوضأ اذکر. یعنی اگر بعد از عمل شک کرد به شکش اعتنا نکند زیرا در وقت عمل بهتر توجه داشته است لذا حمل بر این می‌کند که عمل را انجام داده است. و مانند قاعده حیلوله که بعد از وقت شک می‌کند نماز خوانده است یا نه. این نیز از اصول محرزه است زیرا معمولا انسان مومن نمازش را می‌خواند لذا امام علیه السلام فمود فقد حال الحائل. یا مثل استصحاب که از اصول محرزه است چرا که فرمود لا تنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر الیقین لاتدخله بالشک یعنی یقین یک امر مستحکمی است و انسان نباید از یک ار مستحکم دست بردارد. این ادله لسانشان لسان احراز است.

یک دسته از اصول هیچ نظری به واقع ندارند مثل قبح عقاب بلا بیان. این قاعده نمی گوید اگر بیانی بر حرمت فقاع نداشتی معلوم می‌شود فقاع حرام نبوده است و حلال می‌باشد. بلکه می‌گوید چون فحص کردی و به بیان بر حرمت نرسیدی در صورت ارتکاب عقاب نمی شوی. اما اینکه واقع چیست به این نظر ندارد. یا مثلا می‌گوید کل شیئ طاهر حتی تعلم انه قذر. این نمی خواهد بگوید هرچه نمی دانی طاهر است یا نه واقعا طاهر است. بلکه می‌گوید شما نمی خواهد خودت را به حرج بیاندازی.

همانطور که شارع اماره را قائم مقام قطع قرار داد مثل خبر واحد که فرمود لایجوز التشکیک فیما یرویه عنا ثقاتنا؛ اصول محرزه نیز چون لسانش لسان کاشفیت و طریقیت است می‌تواند جانشین قطع موضوعی علی وجه اطریقیه بشود. مثل قطع به عدالت در جواز اقتداء در اینجا گفتیم با بینه عدالت احراز می‌شود و کافی است. با استصحاب بقاء عدالت نیز (اگر بگوییم استصحاب اماره نیست) می‌توان اقتدا کرد. مجتهد پیر می‌شود نمی دانیم قوه اجتهاد هنوز دارد یا نه؟. برای جواز تقلید نیز می‌توان بقاء قوه اجتهاد را استصحاب کرد.

بیان خاطره و چند توصیه اخلاقی

مرحوم بهبهانی خودش سلب مرجعیت کرد لکن ما به رای العین دیدیم که برخی از مجتهدین در پیری دچار آلزایمر شده و آن حالت اجتهاد را از دست داده بودند. اما امان از این بیوت و بچه‌ها که به خاطر جلب پول سهم امام علیه السلام تا لحظه مرگ نیز می‌گویند آقا.... حالا که بدتر شده است آقا از دنیا می‌رود ولی هنوز دفتر باقی است. خدا رحمت کند مرحوم آقای بروجردی را؛ مرحوم آقای حجت تا وقتی زنده بودند مهر خود را از بین بردند و فرمودند تمام شده است. بعد مرحوم آقای بروجردی وقتی از دنیا رفتند مرحوم آیت الله بهبهانی و جمعی آمدند و حکم کردند و مهر ایشان را از بین بردند و بساط هم تمام شد. در آخوندی ما هیچی باقی نگذاشتیم همه معنویت از بین رفت. من گاهی فکر می‌کنم که هیچی از آخوندی باقی نماند هر کسی ادعای اجتهاد می‌کند هر کسی ادعای مرجعیت می‌کند هیچ کس هم نیست جلوی اینها را بگیرد.

یک خاطره ای عرض کنم داشتم در قم می‌رفتم دیدم از رفقای نجفی ما از دور دارد می‌آید و می‌خندد. گفتم چرا می‌خندید گفت اجازه دادند که رساله ام چاپ بشود. گفتم برای این می‌خندی. گفت بله مگر من چی کمتر دارم از دیگران. گفتم شیخ جان پول می‌خوای بگو تا من کمبود زندگی ات را اداره کنم. می‌دانی هر حکمی که بنویسی روز قیامت بازخواست داری؟ مگه ما نخواندیم چهار گروه هستند که سه گروهشان در جهنم هستند. یکی کسی که حکم کند و هو لا یعلم .دوم کسی که حکمی بکند و لو به حق کند و هو لا یعلم. به هر حال گفت فلان و بهمان. گفتم یادت رفته نجف تو به چند تا طلبه افغانی درس می‌دادی تازه آن هم لمعه درس می‌دادی چی شد حالا ادعای مرجعیت و ... . به هر حال دیدم خیلی ابتهاج دارد گفتم یادت میاد با هم روزی منزل آقای خوئی بودیم عصری بود مرحوم آقای حکیم از دنیا رفته بود آقای خوئی مرجع تقلید عام شده بود. شما گفتید نگاه کن آقای خوئی چقدر خوشحال است و می‌خندد و لباس هایش را تمیز کرده است.

من گفتم شیخ این حرف ها را بگذار کنار. آقای خوئی از اول همینطور بود. با طلبه‌ها رفیق بود و انس داشت با طلبه ها. هی شما اصرار کردید. من گفتم خوب از خو آقای خوئی سوال میکنیم. من و شما دو نفر بودیم. من عرض کردم این آقا می‌گوید شماکه مرجع شدید خوشحال شده اید و سر کیف هستید. من می‌گویم نه آقای خوئی عوض نشده است این همان آقای خوئی است چیزی اضافه نشده است. یادت می‌اید آقای خوئی این جواب را فرمود که آرزوی مرجعیت یکی از این دو چیز را می‌خواهد یا بی دینی یا جنون. شنیدم در زمان مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی یکی ادعای مرجعیت کرده بود در نجف بعدا جمع شد. ایشان دستور دادند رساله های ایشان را جمع کنند و در شط کوفه بریزند. اول جوان بودیم می‌گفتم برای چه ایشان این کار را کرده است. بعد که بزرگتر شدیم فکر کردم فهمیدم چه کار درستی کرده است. ما چه ضربه ای می‌خوریم از این تعدد مرجعیت. مرحوم آقای بروجردی یک کلمه می‌گفت آن شاه که ژاندارم بین الملل بود حساب می‌برد. وقتی انقلاب سفید را اجرا کرد نوشته است ما می‌خواستیم از سلها قبل این کار را انجا دهیم ولی یک مقام غیر مسئول مانع می‌شد. آقای بروجردی به او فرموده بود اگر این کار را بکنی من دستور جهاد می‌دهم خوب بساطش را جمع کرد. حالا اگه همه مراجع دستور جهاد بدهند ترتیب اثری داده نمی شود. چرا چون تعدد مرجعیت ضربه است.

یادم است در همین مشهد مرحوم آقای کفایی و آقای سید یونس اردبیلی وقتی در خیابان راه می‌رفتند بازاری ها از مغاز ه‌ها بیرون می‌رفتند با ادب دست به سینه می‌ایستادند. یک شیخ مهدی بود از وعاظ بود که مرحوم شد تمام شهر تعطیل شد. به دست خودمان ارزش خودمان را ... . می‌گویند امریکایی ها بنا گذاشتند سه چیز را در شیعه از بین ببرند: مرجعیت، مهدویت و عاشورا. مرجعیت را ببینید چطور داغون کردند. عاشورا را هم که دادند دست این مداح ها که هرچه میلشان هست دروغ می‌گویند و قیام به آن ارزشمندی امام حسین علیه السلام را از محتوا خالی کردند. بیدار باشید هوس نکنید. طلبه های جوان می‌آیند می‌گویند ما مجتهد شدیم لطفا ... . گفتم کی مجتهد شدی. من خودم ادعای اجتهاد نمی کنم و از هیچ مقامی اجازه اجتهاد نگرفتم. چطور بیام به شما اجازه بدهم. به هر حال دینتان را به دنیا نفروشید بلکه به دنیای غیرتان هم نفروشید که از قبلی بد تر است.

ان شاء الله خدا همه ما را با حسن عاقبت از دنیا ببرد.خدا رحمت کند مرحوم پدر ما را ایشان مشهد که بود خیلی آقایان می‌گفتند شما مجتهدید. ولی ایشان برای ادامه تحصیل عازم نجف شد در بین راه با ارابه‌ها که می‌رفتیم با دو نفر یهودی بودند که می‌گفتند ما مسلمان شده ایم. این دو نفر گفتند کجا می‌خواهی بروی. ما هم که تازه ازواج کرده بودیم همه را رها کرده بودیم گفتم برای ادامه تحصیل عازم نجف هستم. گفت: آ شیخ خجالت بکش این کارها چیه می‌کنی؟! گفتم مگر چه شده؟! گفت شما آخوندها نه دنیا دارید نه آخرت. گفتم چرا گفت چون ما بازاری ها در زمان جوانی مال داریم عیش و نوش می‌کنیم خوش گذرانی می‌کنیم در وطن خودمان هستیم غربت را تحمل نمی کنیم آخر هم در جوار یکی از ائمه می‌رویم و توبه می‌کنیم و گناهان خودمان را با توبه می‌شوریم. بر خدا با پاکی وارد می‌شویم. شما آخوندها در جوانی که در غربت و فقر و بیچارگی و مریضی می‌گذرانید. بعد هم که پیر می‌شوید اول که مال غُیَّب و قُصَّر و سهم امام و مظالم را جمع می‌کنید همان حسناتی که در جوانی به دست آورده اید با این سیئات آخر از دست می‌دهید. بعد وارد بر خدا می‌شوید صفر الید. مساله اینطور نباشد پناه به خدا ببریم.

بازگشت به مطلب

علی ای حال اصول محرزه همچون امارات قائم مقام قطع موضوعی علی وجه الطریقیه می‌شوند زیرا اینها کاشف عن الواقع هستند. مثلا در قاعده فراغ می‌گوید من در اثناء وضوء شک کردم حضرت می‌فرماید انت حینما تتوضأ اذکر. یا می‌گوید بعد از نماز شک کردم رکوع کردم یا نه حضرت می‌فرماید بلی قد رکعت. بنابراین همانطور که ادله امارات مودای امارات را به منزله واقع قرار می‌دهد در اصول محرزه نیز مودایشان تنزیل شده است لذا می‌توانند قائم مقام قطع موضوعی علی وجه الطریقیه بشوند.

ان قلت: مگر نه این است که موضوع همه اصول عملیه شک است همانطور که در ادله قاعده فراغ آمده است شککت بعد العمل یا قاعده تجاوز می‌فرماید اذا دخل فی شیئ و شک فیما قبل اعتنا نکن. یا در استصحاب می‌فرماید لا تنقض الیقین بالشک. مگر می‌شود اصولی که در موضوعشان شک اخذ شده قائم مقام قطع بشوند.

قلت: بله شک به عنوان امر واقعی تنزیل به منزله علم شده است. اصلاً خاصیت تنزیل تعبدی این است که غیر واقع را به منزله واقع قرار می‌دهد. مثلا می‌فرماید الفقاع خمر که تنزیل کرده است فقاع را به منزله خمر تعبدا. در حالی که فقاع واقعا خمر نیست. یا فرموده الطواف بالبیت صلاة؛ طواف که واقعا صلات نیست طواف ماهیتی مباین با صلات است ولی شارع آن را به منزله صلات قرار داده است در اصول هم مانعی ندارد که شک را به منزله عدم فرض کند. شارع در اصول شک وجدانی را به منزله علم تعبدی قرار داده است. امارات هم همینطور است. اماره نیز موضوعش شک است زیرا اگر یقین داشته باشیم که دیگر نیازی به اماره نداریم. بینه و امارات زمانی حجتند که شک در واقع داشته باشیم. همین امارات را که موضوعشان شک است شارع به منزله یقین قرار داده است. اصول محرزه نیز چنین هستند که شارع شک را به منزله یقین قرار داده است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo