< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

96/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات/ قطع/ نقد کلام اخباریین در قطع حاصل از مقدمات عقلیه

خلاصه مطالب گذشته

حاصل دو مقدمه‌ای که از کلام محقق نائینی نقل نمودیم این شد که قطع و علم به حکم نیز می‌تواند به نوعی در فعلیت حکم دخیل باشد و اگر علم به حکم بتواند در فعلیت حکم دخیل باشد فعلیت حکم می‌تواند منوط به علم به حکم از طریق معینی مثل کتاب و سنت شود. این سخن مرحوم محقق نائینی برای توجیه عقلی ادعای اخباریین مبنی بر عدم حجیت قطع به حکم شرعی حاصل از مقدمات عقلیه می‌باشد.

نتیجه دیگری از توجیه کلام اخباریین

مرحوم محقق نائینی نتیجه دیگری از این مطلب گرفته‌اند[1] و آن در مسئله اشتراک احکام بین عالم و جاهل است. طبق کلام ایشان اختصاص احکام به عالمین دارای توجیه عقلی می‌باشد. البته مرحوم شیخ انصاری ادعا فرموده‌اند[2] که اخبار متواتره دالّ بر اشتراک احکام بین عالم وجاهل موجود می‌باشد. لکن مرحوم محقق خویی فرموده‌اند دلیلی که صراحت در اشتراک داشته باشد نیافتیم و تنها یک دلیل تصریح به اشتراک دارد که می‌فرماید: "إن الله تعالى يقول للعبد يوم القيامة: عبدي أكنت عالما؟ فإن قال: نعم ، قال له: أفلا عملت بما علمت؟ وإن قال: كنت جاهلا، قال له: أفلا تعلمت حتى تعمل؟ فيخصمه، فتلك الحجة البالغة".[3] سپس مرحوم نائینی مواردی را ذکر می‌فرماید که حکم شرعی مقید به علم یا مقید به علم خاص شده است. مانند:

1- حدیث ابان: ابان خدمت حضرت امام صادق رسید و از دیه زنی که یک انگشت او قطع شده پرسید. حضرت فرمود دیه آن ده شتر است. از دیه دو انگشت پرسید. حضرت فرمود بیست شتر. از دیه سه انگشت پرسید. حضرت فرمود: سی شتر. باز از دیه چهار انگشت پرسید. حضرت فرمود: بیست شتر. ابان متعجب شد و گفت در عراق شخصی این خبر را به ما رساند، ما از گفتار او برائت جسته و اظهار داشتیم الذی جاء به شیطان. حضرت فرمودند: "مهلا يا أبان هكذا حكم رسول الله صلى الله عليه وآله إن المرأة تقابل الرجل إلى ثلث الدية فإذا بلغت الثلث رجعت إلى النصف. يا أبان إنك أخذتني بالقياس، والسنة إذا قيست محق الدين."[4] در این روایت امام قطع ابان را از حجیت ساقط کردند. زیرا ابان قطع پیدا کرده بود که دیه چهار انگشت نباید از سی شتر کمتر باشد. این روایت می‌فرماید قطع از طریق قیاس حجت نیست.

    1. از امام باقر سؤال شد: کسی که در سفر نماز را چهار رکعت خوانده آیا نمازش را اعاده کند یا نه؟ حضرت فرمودند: "إن كان قد قرأت عليه آية التقصير و فسرت له فصلى أربعا أعاد وإن لم يكن قرئت عليه ولم يعلمها فلا إعادة عليه"[5] یعنی اگر حکم وجوب قصر را میدانسته باید اعاده کند و اگر حکم را نمیدانسته لازم نیست اعاده کند.

    2. در جهر و اخفات اگر ندانسته نماز جهری را به اخفات بخواند یا نماز اخفاتی را به جهر بخواند حضرت میفرمایند: "أيّ ذلك فعل متعمّداً فقد نقض صلاته وعليه الإعادة، فإن فعل ذلك ناسياً أو ساهياً أو لا يدري فلا شيء عليه وقد تمّت صلاته."[6] فهمیده میشود شارع علم به وجوب جهر در صلوات جهریه و علم به وجوب اخفات در صلوات اخفاتیه را شرط فعلیت حکم وجوب جهر یا اخفات قرار داده است.

مرحوم محقق نائینی می‌فرمایند در این موارد یقیناً علم و قطع طریق است و موضوعی نیست. امام می‌فرمایند اگر جاهل بود اشکال ندارد معلوم می‌شود قطع موضوعی نبوده و اصل حکم برای صلوات جهریه و اخفاتیه ثابت است. همچنین در حدیث ابان حکم دیه ده و بیست و سی شتر ثابت است و قطع در آن دخالت ندارد. به هر حال مرحوم محقق نائینی می‌فرماید ما نمی‌خواهیم بگوییم سلب حجیت از قطع میشود. زیرا حجیت ذاتی قطع بوده و سلب آن از قطع محال است. بلکه می‌گوییم ممکن است در حکم مقطوع قیدی اضافه بشود مثلاً در حکم وجوب جهر و اخفات علم خاصی دخیل باشد یا علم خاصی دخیل نباشد. چرا که گفتیم اهمال به حسب واقع محال است زیرا حکیم علی‌الاطلاق به همه خصوصیاتی که دخیل در حکم است آگاه است و اهمال ناشی از جهل به واقع است. بنابراین علم به حکم یا دخیل در فعلیت حکم هست یا دخیل نیست. اگر دخیل باشد حکم مقید به علم می‌شود و اگر دخیل نباشد حکم نسبت به علم و جهل مطلق خواهد بود. البته همانطور که گفتیم علم و جهل به حکم از انقسامات بعد الحکم میباشد و در نفس دلیل نمی‌تواند اطلاقاً و تقییداً اخذ شود لذا باید با دلیل متمم جعل این اطلاق و تقیید بیان شود. همین مطلب را مرحوم نائینی در بحث واجب تعبدی و اشتراط آن به قصد امتثال امر بیان داشته است. بنابراین شخص اخباری می‌تواند بگوید شارع، احکام شرعی را مقید به علمی کرده است که از کتاب وسنت حاصل شده باشد. باید توجه داشت که این علم در موضوع حکم دخالت ندارد تا قطع موضوعی شود بلکه در فعلیت مقطوعٌ‌بِه (حکم) دخالت دارد.

مناقشه در کلام مرحوم محقق نائینی

مرحوم محقق خویی می‌فرمایند: تقابل اطلاق و تقیید اثباتاً عدم و ملکه است ولی ثبوتاً ضدّان لا ثالثَ لهما میباشد.[7] لذا اگر تقیید ممکن نبود اطلاق قطعاً ثابت است. بر فرض هم عدم و ملکه باشد لازم نیست در همه افراد قابلیت تقیید وجود داشته باشد. مثلاً علم و جهل تقابل عدم و ملکه دارند. در حالی که می‌گوییم علم انسان به ذات خداوند متعال محال است. ولی با این وجود، نسبت دادن جهل به انسان اشکالی ندارد. زیرا انسان به طور کلی می‌تواند عالم باشد و می‌تواند جاهل باشد. لذا قابلیت اتصاف به ملکه علم در او فی‌الجمله وجود دارد. گر چه در یک مورد خاص و نسبت به ذات خداوند متعال علم برای او محال است.[8] در مناقشه مرحوم استاد خویی در فرمایش مرحوم محقق نایینی بحث ادامه دارد.


[3] الأمالي، الشيخ الطوسي، ج1، ص9، ط دار الثقافة.
[7] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج1، ص530، ط احیاء آثار.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo