درس خارج فقه استاد اشرفی
99/09/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم غُلات، نواصب و خوارج از نظر طهارت و نجاست.
قال السید ره فی العروة: لا إشكال في نجاسة الغلاة [1] و الخوارج.[2]
قبل از هر چیز باید بحث شود که اوّلاً مِدار در نجاست انسان چیست آیا کفر موجب برای نجاست میشود یا خیر؟ ثانیاً معنای کفر چیست و کدام قسم از أقسام کفر موجب برای ترتّب احکام کفر من جمله نجاست، بر فرد میشود؟
کفر در لغت به معنای پوشاندن حق و بلکه مطلق پوشاندن است و حتی به شب إطلاق کافر میشود از این جهت که در شب بسیاری از امورِ آشکار در روز، پوشانده و مخفی میماند سؤال این است که آیا إنکار هر حقیقتی در عالم هستی موجب برای کفر اصطلاحی و سپس حکم به نجاست فرد میشود مثلا اگر کسی منکر یکی از احکام الهی شود و بگوید من قبول ندارم که حجاب واجب است و یا بیع غرری باطل است این خود نوعی پوشاندن حقیقت است آیا این کلامِ خلافِ واقع موجب برای کفر و ترتّب احکام کافر بر فرد میشود یا خیر؟
قدر مسلم از کافری که به حسب آیات و روایات حکم به نجاست وی شده کسی است که منکر خدا و الوهیت خدا و یا منکر رسالت رسول الله شود و اما در غیر این سه مورد به یک معنی همه سنی ها کافرند زیرا منکر ولایت امیر المومنین علی شدهاند که از ضروریات دین است از طرفی به تارک الصلوة و و تارک الزکاة[3] و تارک الحج[4] هم إطلاق کافر شده است چنان که به تارک الحج حین الموت خطاب میشود ﴿فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً﴾ لکن این کلام پذیرفته نیست که إنکار و پوشاندن هر چیزی موجب برای کفر اصطلاحی و ترتّب احکام کفر بر فرد شود.
همچنین در مورد غُلات بحث است که آیا مطلق غالی محکوم به کفر و نجاست است یا خیر قسم خاصی از غُلات محکوم به کفرند بر این اساس فقها در صدد بر آمدهاند که ببینند آیا إطلاقی در أدلّه وجود دارد که طبق آن هر فرد غالی محکوم به کفر و نجاست باشد یا خیر؟ در مورد فارس ابن حاتم که فردی غالی بود روایتی وارد شده که إمام حسن عسکری دستور به قتل او داده و در مورد او فرمودند: «تجنبوا عن مساورته» آیا میتوان طبق این روایت حکم نمود که هر فرد غالی در هر مرتبهای که باشد محکوم به کفر و نجاست است یا خیر؟
در برخی از نسخه ها در عوض مساورة عبارت مشاوره آمده است علاوه بر اینکه روایت ضعیف السند است در نتیجه به استناد آن نمیتوان حکم به کفر مطلق غُلات نمود ولی با این حال برخی از فقها بدون قید و شرط حکم به نجاست و کفر مطلق غُلات نمودهاند و حال آنکه غالی در لغت معنی شده به کسی که در مقام مدح یا ذم، بیش از لیاقت دیگری او را به طوری توصیف کند که خلاف واقع است و به معنای گسترده لغوی آن شامل میشود حتی فردی را که به راوی غیر ثقه نسبت ثقه بدهد و نیز کسی که سمتی را ندارد و یا متصف به وصفی نیست وی را واجد آن صفت یا عنوان بداند به چنین کسی نیز لغتاً غالی إطلاق میشود از همین قبیل است غالب شعرهایی که مداحان یا شعراء میسرایند لکن ترتّب احکام غالی بر چنین افرادی قطعاً صحیح نیست و إجماعی هم که قائم شده بر کفر غالی شامل این گونه افراد نمیشود بلکه در صورتی غلو موجب برای کفر است که کلام غالی منتهی شود به کفر در الوهیت و یا شرک و یا إنکار رسول الله در هر حال بزرگان أقسامی را برای غُلات ذکر نمودهاند که در شرع مقدس حکم به کفر و نجاست آن شده است از جمله مرحوم صدوق ره که غُلات را به سه قسم تقسیم نموده است:
قسم اوّل کسانی هستند که معتقدند امیرالمومنین علی خداست و اداره عالم هستی به دست اوست و بعد از آن حضرت پنج نفر مأمور برای اداره عالم شدهاند: عمر بن أمیّه ضمری، عمار، مقداد، اباذر و سلمان چنین اعتقادی بالضرورة باطل است زیرا مقتضای آن جسمیت خداوند متعال است و با الوهیت باری تعالی هم منافات دارد.
قسم دوّم کسانی هستند که معتقدند یک خدا در جهان هستی وجود دارد و یک خدا در زمین مفوّض از جانب خدای جهان و اما خدای زمین که اداره امور به دست اوست امیرالمومنین علی و أولاد طاهرینش هستنند این اعتقاد هم به مقتضای أدلّه باطل است زیرا امورات عالم از قبیل رزق و روزی و حیات و ممات مستقلاً تنها به دست خداوند یکتا است﴿لا موثرفی الوجود الا الله﴾﴿و لا معبود سواه﴾﴿خَلَقَ لَكُمْ مٰا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾[5] ﴿له الحکم وله الامر﴾علاوه براینکه این قول بازگشتش به شرک است.
قسم سوّم کسانی هستند که معتقدند معرفت خداوند و ائمه کافی است و نیازی به انجام اعمالی مثل نماز و روزه نیست چنان که فرقه ضالّه اسماعیلیه در کشور ما معتقدند که تنها باید نائب آقا خان را شناخت و او را بزرگ دانست و بعد از شناخت او خواندن نماز و اعمال عبادی دیگر ضرورتی ندارد زیرا به دستور آقا خان همه تکالیف از پیروانش برداشته شده و همه به عهده
خود اوست.[6]
اگر گفتیم منکر ضروری دین کافر است این فرقه ضاله هم به جهت إنکار فرائض الله کافرند بلکه همه منکرین إمامان معصوم وحتی منکر یکی از ائمه اثنی عشر نیز محکوم به کفرند با این بیان فطحی مذهب و یا زیدی مذهب...همگی محکوم به کفرند.
بیان ذلک: اگر کسی در مورد ائمه مرحلهای از فضائل را قائل شود که آنان خود را بدان توصیف نکردهاند چنانچه بازگشت آن به إنکار رسالت یا الوهیت خداوند متعال نباشد و آن فرد معترف باشد به اینکه آن بزرگواران بنده خداوند بودهاند بعید است که حکم به کفر یا نجاست چنین افرادی شود با توجّه به روایتی که فرمود: «إياكم و الغلو فينا قولوا انا عبيد مربوبون، و قولوا في فضلنا ما شئتم».[7]
برخی از اهل سنت گفتهاند حتی توسل به اهل بیت هم موجب برای کفر و یا شرک است و اگر کسی بگویید همچنان که خداوند حلال مشکلات است علی و أولاد علی هم حلال مشکلاتند چنین فردی مشرک شده است این کلام هم صحیح نیست زیرا توسل به ائمه و واسطه قرار دادن آن بزرگواران به عنوان مقرّبین درگاه الهی غلو محسوب نمیشود تا موجب برای کفر یا شرک شود زیرا سیره تمام بشریت بر این بوده و هست که افرادی را به عنوان واسطه و شفیع بین خود و خداوند و یا در امور دنیوی فردی را به عنوان شفیع بین خود و دیگری قرار میدهند چنان که برادران یوسف حضرت یعقوب را به تصریح قرآن
واسطه برای توبه خود قرار دادند ﴿قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ﴾[8] و این وساطت بلا ریب کفر نبوده و نیست.
بنابراین اینکه بگوییم غالی در هر مرحلهای که باشد محکوم به کفر و نجاست است این کلام به إطلاق خلاف واقع و غیر قابل قبول است و قدر متیقّن از غلو که موجب برای کفر و ترتّب احکام کافر است موردی است که بازگشت کلام غالی به إنکار خدا و الوهیت خدا و یا إنکار رسول الله باشد ولی مراتب دیگر غلو که ملازمهای با نفی الوهیت و نفی نبوت ندارد دلیلی بر کفر آن مراتب نداریم و دونه خرط القتاد.
آری قسم سوّمی که مرحوم صدوق ره بیان فرموده است یعنی کسانی که معرفت ائمه را کافی از هر تکلیفی میدانند طبق فرمایش مرحوم استاد خویی ره این افراد چون منکر تکالیف و واجبات الهی و منکر ضروریات دین شدهاند و بازگشت آن به إنکار رسالت است از این جهت محکوم به کفرند و فیه إشکال توضیح بیشتر در این جهت ان شاء الله در جلسه بعد خواهد آمد.
دوّمین قسم از کسانی که حکم به نجاست آنان شده خوارج هستند مبدأ پیدایش خوارج از جنگ صفین بعد از غلبه امیر المومنین علی بر معاویه لعنه الله علیه بوده است همین که آثار شکست معاویه در جنگ ظاهر شد معاویه و عمرو عاص متوسل به مکر و حیله شدند به این صورت که قرآن ها را بر سرِ نیزه بلند کرده و گفتند حاکم بین ما و شما قرآن باشد و با این کار بین لشگریان امیر المومنین علی اختلاف انداختند حضرت که مطلع بر حقیقت مسأله بودند ابتدا نپذیرفتند و آن را فریب و خدعه دشمن دانستند ولی بعد به اکراه پذیرفتند از همان جا خوارجِ خشک مقدس به وجود آمدند و این کلام را ﴿الحکم لله﴾ شعار خود قرار داده و گفتند چون حضرت علی با قرآن مخالفت کرده و حکمیت خداوند را نپذیرفته نعوذ بالله کافر شده و قتل او واجب است و اما وجه تسمیه آنان به خوارج از این جهت بوده که آنان بواسطه مخالفت و دشمنی با امیرالمومنین علی از دین خارج شدهاند طبق روایات متعدّد که فرمود: «حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ».[9] «حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْرٌ».[10]
امیرالمومنین علی در جواب آنان فرمودند: خداوند نفرموده که حکومت به غیر خداوند نمیرسد بلکه حکومت برای اداره جامعه امری ضروری است «و لابد من الحکومة من إمام عادلٍ او جائرٍ» که آن حاکم مانع هرج و مرج شود و از طرفی طبق آیات شریفه قرآن که فرمود ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[11] اطاعت از رسول الله در تشکیل حکومت لازم است چنان که رسول الله تشکیل حکومت دادند در هر حال عداوت و دشمنی امیرالمومنین علی یکی از موضوعاتی است که منشا برای کفر است و اظهار دشمنی با امیر المومنین علی کافی برای حکم به کفر و نجاست نواصب و خوارج است .
ان قلت: در عصر بنی امیه ناصبی ها بسیار بودند و از طرفی سیره اصحاب ائمه بر این بود که با بسیاری از نواصب و خوارج مصاحبت و معاشرت و مناکحه داشتهاند و اگر آنان نجس بودند چطور در آن زمان حکم به کفر و عدم جواز مصاحبت و مناکحه با آنان نشده است.
جواب مرحوم استاد خویی ره: احکام شرعیه غالباً در عصر إمام باقر و إمام صادق تبیین شده است از این جهت مانعی نیست از اینکه حکم نواصب و خوارج هم در آن زمان تبین شده باشد و تا قبل از آن به جهت تقیه یا تدریجی بودن احکام ذکر نشده باشد به علاوه توجیهی مرحوم استاد دارند و آن اینکه بنی امیه خصوصاً شخص معاویه به جهت ریاست طلبی و حب جاه و مقام چون امیرالمومنین علی و اصحاب آن حضرت را در أمر حکومت معارض با خود میدانست از این رو هر چه میتوانست برای پایین آوردن مقام آن حضرت و حتی إثبات کفر آن حضرت میکوشید تا جایی که مساجدی به عنوان مسجد لعن امیر المومنین بنا کرد تا حضرت را به صورت علنی در منابر لعن کنند و نقل شده گاه در حضور مبارک إمام مجتبی لعن و ناسزا به امیر المومنین علی میگفتند این امر در حکومت آن زمان مرسوّم شده بود و اصحاب ائمه با این افراد به جهت کثرت آنان در ارتباط بودند و از طرفی إمامان معصوم و پیروان آنان در شدت تقیه به سر میبردند این مجموعه موجب شد تا شیعه در حکومت بنی امیه و بنی العباس در کمال تقیه زندگی کند و در عین حال مجالست با بسیاری از مسلمانان داشتند و اکثر مردم هم بر دین معاویه بودند و معتقد به عقائد خوارج و نواصب بودند تا زمان إمام صادق که آن حالت خفقان برچیده شد و آن حضرت به جهت فراهم شدن شرائط حکم به کفر و نجاست خوارج نمودند با توجّه به اینکه حق تشریع هم داشتند چرا که در آن زمان مقتضی برای حکم مذکور وجود داشت.
تا به اینجا معلوم شد که نمیتوان حکم به کفر هر فرد غالی نمود مگر اینکه کلام او بازگشتش به إنکار یکی از سه امر باشد إنکار خدا یا إنکار الوهیت خدا در مقابل تفویض امور به غیر خدا و یا إنکار رسالت و اما در مورد خوارج نفس اظهار دشمنی با آن حضرت طبق روایات متعدّد برای حکم به کفر آنان کافی است و عدم حکم به کفر آنان در اعصار قبل از زمان إمام صادق به جهت تقیه و مقتضیات زمان بوده است.