درس خارج فقه استاد اشرفی
99/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فرزند متولّد از پدر و مادر مسلمان طاهر است
قال السید ره فی العروة: المسألة الأولی الأقوى طهارة ولد الزنا من المسلمينسواء كان من طرف أو طرفين بل و إن كان أحد الأبوين مسلما كما مر.
ترجمه: فرزند متولّد از پدر و مادر مسلمان طاهر است اگر چه از زنا باشد همچنین است، اگر یکی از ابوين مسلمان باشد.
دلیل ذلک: بچّه به طبع أوّلیه طبق فطرت پاک توحیدی «كل مولود ولد على الفطرة» متمایل به حق و حقیقت و دین إسلام و بندگی خداوند است وجود این فطرت پاک در هر فردی اقتضا دارد که اظهار بندگی به پیشگاه خداوند کرده و از فرامین خداوند تبعیت کند لکن منحرفین و معاندین، از این فطرت پاک خدادادی تجاوز کرده و در عمل مخالف آن عمل میکنند پس به طبع أوّلیه هر انسانی طبق فطرت انسانی متولّد بر فطرت و گرایش به إسلام است و از طرفی پدر و مادر هم از نظر لغت و عرف به کسی إطلاق میشود که منشا خلقت فرزند باشد بر این اساس هر فرزندی از طرف پدر، منسوب به صاحب نطفه و از طرف مادر، منسوب به رحمی است که در آن پرورش یافته و از آن متولّد شده است و اما اینکه در برخی از روایات سلب ولدیت از فرزند زنا شده مراد سلب فرزند از جمیع جهات نیست بلکه مفاد این روایات تنها نفی توارث است نه نفی از جهات دیگر بنابراین به مقتضای فطرت انسانی و اصل أوّلیه در لغت و عرف فرزند ملحق به ابوین است اگر چه متولّد از زنا باشد.
با توجّه به این مطلب اگر فرزندی از پدر و مادر کافر متولّد شود در حکم ملحق به ابوین است و أمّا اگر از پدر و مادر مسلمان به دنیا بیاید و یا لا اقل یکی از پدر و مادر مسلمان باشد از باب تغلیب و دلیل «الْإسلام يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ»[1] ملحق به اشرف ابوین بوده و محکوم به إسلام و طهارت است و در این جهت فرقی نیست که از زنا متولّد شده باشد یا حلال زاده باشد.
لکن از مرحوم صدوق ره و سید مرتضی ره و ابن ادریس ره نقل شده که ولد الزنا محکوم به کفر و نجاست است حتی ابن ادریس ادعای إجماع بر نجاست نموده است در صورتی که به عکس، إجماع بر طهارت چنین بچّهای است در هر حال مستند این قول روایاتی است که در ابواب ماء الحمام و ابواب ماء المضاف و نیز در ابواب أسئار ذکر شده و ظهور در نجاست فرزند متولّد از زنا دارد لکن این روایات ناظر به نجاست اصطلاحی فرزند زنا نیست بلکه قرائنی در این روایات وجود دارد که از آن استفاده میشود که این روایات ناظر به قذارت معنوی فرزند زنا است از جمله این قرائن اینکه:
الف: در این روایات بعد از مطلوبیت اجتناب از سؤر یهود، نصاری، فرزند زنا و ناصبی میفرماید: «كَانَ أَشَدَّ ذَلِكَ عِنْدَهُ سُؤْرُ النَّاصِبِ» یعنی سؤر ناصبی بدتر از سؤر فرزند زنا است در این عبارت قذارت سؤر ناصبی شدیدتر از سؤر زنا به صورت افعل تفضیل ذکر شده است و این در حالی است که در طهارت و نجاست اصطلاحی افعل تفضیل معنی ندارد زیرا شیء یا طاهر است یا نجس و اما اینکه در برخی از این روایات نجاست ناصبی نسبت به ولد الزنا و یهودی...به صورت افعل تفضیل ذکر شده از این مطلب استفاده میشود که مراد از آن نجاست اصطلاحی نیست زیرا أشدّیت در نجاست اصطلاحی معنی ندارد ولی در قذارت معنوی أشدّیت معنی دارد زیرا خباثت و قذارت معنوی برخی افراد شدیدتر از دیگران است فلذا مراد از نجاست در این روایات نسبت به ولد الزنا قذارت معنوی است.
ب: در برخی از این روایات بعد از حکم به مطلوبیت اجتناب از غساله فرزند زنا میفرماید: «هُوَ لَا يَطْهُرُ إِلَى سَبْعَةِ آبَاءٍ» یعنی این قذارت به حدی شدت دارد که تا هفت پشت از نسلِ ولد الزنا هم باقی است این در حالی که فرزندان و نسل ولد الزنا اگر از طریق مشروع متولّد شده باشد بلا شک حلال زاده بوده و محکوم به طهارتند.
ج: در برخی از این روایات آمده است که در فرزند زنا خیری نیست«لَا خَيْرَ فِي وَلَدِ الزِّنَا»این تعبیر هم بانجاست اصطلاحی سازگار نیست بلکه با قذارت معنوی سازگار است زیرا معمولاً افراد شرور عالم فرزندان زنا هستند و در آنان امید رسیدن خیر به دیگران وجود ندارد.
حاصل مطلب اینکه روایاتی که بدان تمسّک شده برای نجاست و کفر ولد الزنا [2] این روایات ناظر به نجاست اصطلاحی نیست بلکه ناظر به خباثت و قذارت معنوی او است برای روشن شدن مطلب به برخی از این روایات اشاره میشود:
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ كَرِهَ سُؤْرَ وَلَدِ الزِّنَا وَ سُؤْرَ الْيَهُودِيِّ وَ النَّصْرَانِيِّ وَ الْمُشْرِكِ وَ كُلِّ مَا خَالَفَ الْإسلام وَ كَانَ أَشَدَّ ذَلِكَ عِنْدَهُ سُؤْرُ النَّاصِبِ. [3]
در این روایت حکم به کراهت سؤرِ ولد الزنا شده است، و اما کراهت در لسان روایات اگر چه غالبا در حرمت إستعمال شده است لکن در کراهت اصطلاحی هم گاه إستعمال شده است و اگر مراد کراهت اصطلاحی باشد این أمر با قذارت معنوی سازگار است نه نجاست اصطلاحی زیرا اجتناب از نجاست اصطلاحی واجب است نه مکروه و لا اقل روایت از این جهت مجمل است و به استناد آن نمیتوان حکم به لزوم اجتناب از سؤر ولد الزنا و به تبع آن حکم به نجاست ولد الزنا نمود.
بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ: لَا تَغْتَسِلْ مِنَ الْبِئْرِ الَّتِي تَجْتَمِعُ فِيهَا غُسَالَةُ الْحَمَّامِ فَإِنَّ فِيهَا غُسَالَةَ وَلَدِ الزِّنَا وَ هُوَ لَا يَطْهُرُ إِلَى سَبْعَةِ آبَاءٍ وَ فِيهَا غُسَالَةَ النَّاصِبِ وَ هُوَ شَرُّهُمَا إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً شَرّاً مِنَ الْكَلْبِ وَ إِنَّ النَّاصِبَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنَ الْكَلْبِ قُلْتُ أَخْبِرْنِي عَنْ مَاءِ الْحَمَّامِ يَغْتَسِلُ مِنْهُ الْجُنُبُ وَ الصَّبِيُّ وَ الْيَهُودِيُّ وَ النَّصْرَانِيُّ وَ الْمَجُوسِيُّ فَقَالَ إِنَّ مَاءَ الْحَمَّامِ كَمَاءِ النَّهَرِ يُطَهِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً.[4]
در این روایت نهی شده از غساله ولد الزنا حال اگر نهی در روایت به جهت نجاست اصطلاحی ولد الزنا باشد لازمه اش آن است که فرزندانی که از ولد الزنا به دنیا میآیند تا هفت پشت محکوم به نجاست باشند چرا که فرمود «فَإِنَّ فِيهَا غُسَالَةَ وَلَدِ الزِّنَا وَ هُوَ لَا يَطْهُرُ إِلَى سَبْعَةِ آبَاءٍ» و حال آنکه لو خلی و طبعه نسل ولد الزنا اگر از طریق مشروع به دنیا بیایند بلا شک حلال زاده هستند از این مطلب روشن میشود که مطلوبیت اجتناب از غساله ولد الزنا ناظر به قذارت و خباثت معنوی او است خصوصا اینکه در مقایسه سؤر ولد الزنا با سؤر ناصبی تعبیر به افعل تفضیل شده است «فِيهَا غُسَالَةَ النَّاصِبِ وَ هُوَ شَرُّهُمَا» این تعبیر نیز با قذارت معنوی سازگار است نه نجاست اصطلاحی که در آن افعل تفضیل معنی ندارد.
وَ عَنْهُ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأوّل قَالَ: سَأَلْتُهُ أَوْ سَأَلَهُ غَيْرِي عَنِ الْحَمَّامِ قَالَ ادْخُلْهُ بِمِئْزَرٍ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ لَا تَغْتَسِلْ مِنَ الْبِئْرِ الَّتِي يَجْتَمِعُ فِيهَا مَاءُ الْحَمَّامِ فَإِنَّهُ يَسِيلُ فِيهَا مَا يَغْتَسِلُ بِهِ الْجُنُبُ وَ وَلَدُ الزِّنَا وَ النَّاصِبُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ.[5]
در این روایت از غسل با آب غساله جنب و ولد الزنا و ناصبی نهی شده است از این روایت نیز به قرینه وحدت سیاق استفاده میشود که مطلوبیت إحتراز از غساله جُنُب و ولد الزنا و ناصبی به جهت قذارت معنوی آنان بوده است نه نجاست اصطلاحی.
توضیح ذلک: فرد جُنُب لو خلی و طبعه اگر بدنش ملوّث به نجاست ظاهری نباشد نجس نیست لکن در این روایت إمام از غسل با غساله جنب به طور مطلق نهی نمودند از این مطلب استفاده میشود که نهی در اینجا به جهت قذارت معنوی فرد جُنُب بوده است زیرا اگر بدن جنب ملوّث به نجاست نباشد نجس نیست تا اجتناب از غساله او واجب باشد پس از وحدت سیاق معلوم میشود که نهی از غساله ولد الزنا به جهت قذارت معنوی بوده است علاوه بر اینکه ناصبی را در قذارت بدتر از جنب و ولد الزنا ذکر نموده است «النَّاصِبُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ» این هم قرینه است بر اینکه مراد نجاست اصطلاحی نیست زیرا شدت و ضعف در طهارت و نجاست معنی ندارد.
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى جَمَاعَةٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِمْ فِي بَيْتٍ مُظْلِمٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ سَلِّمْ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ فَإِنَّهُ فِي الصَّدْرِ قَالَ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ وَ جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَلْقَاكَ مُنْذُ حِينٍ لِأَسْأَلَكَ عَنْ أَشْيَاءَ فَقَالَ سَلْ مَا بَدَا لَكَ قُلْتُ مَا تَقُولُ فِي الْحَمَّامِ قَالَ لَا تَدْخُلِ الْحَمَّامَ إِلَّا بِمِئْزَرٍ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ لَا تَغْتَسِلْ مِنْ غُسَالَةِ مَاءِ الْحَمَّامِ فَإِنَّهُ يُغْتَسَلُ فِيهِ مِنَ الزِّنَا وَ يَغْتَسِلُ فِيهِ وَلَدُ الزِّنَا وَ النَّاصِبُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ.[6]
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَا خَيْرَ فِي وَلَدِ الزِّنَا وَ لَا فِي بَشَرِهِ وَ لَا فِي شَعْرِهِ وَلَا فِي لَحْمِهِ وَلَا فِي دَمِهِ وَ لَا فِي شَيْءٍ مِنْهُ عَجَزَتْ عَنْهُ السَّفِينَةُ وَ قَدْ حُمِلَ فِيهَا الْكَلْبُ وَ الْخِنْزِيرُ.[7]
در این روایت فرمود خیری در مو، پوست، گوشت و هیچ یک از اجزای ولد الزنا نیست این کلام هم با قذارت معنوی سازگار است نه اصطلاحی مثلاً اگر گفته شود در ازدواج با فلان فرد خیری نیست مراد آن است که این فرد دارای خباثت معنوی است نه اینکه مراد نجاست فرد باشد علاوه بر اینکه فرمود در هیچ جزئی از اجزای ولد الزنا خیری نیست و یک به یک اعضای متولّد از زنا را اسم بردند این هم کنایه از قذارت معنوی بوده است و الا اگر نجس باشد همه نجس است و نیازی به ذکر تک تک اعضای بدن ولد الزنا نیست.
حسنه محمد بن مسلم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: لَبَنُ الْيَهُودِيَّةِ وَ النَّصْرَانِيَّةِ وَ الْمَجُوسِيَّةِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ لَبَنِ وَلَدِ الزِّنَا وَ كَانَ لَا يَرَى بَأْساً بِلَبَنِ وَلَدِ الزِّنَا إِذَا جَعَلَ مَوْلَى الْجَارِيَةِ الَّذِي فَجَرَ بِالْجَارِيَةِ فِي حِلٍّ.[8]
مفاد روایت: در این روایت إمام باقر فرمودند: شير زن يهوديّه يا زن نصرانيّه و يا زن مجوسيّه «در حال اضطرار و ناچاری» در نزد من بهتر است از شير زنِ زناكار يا فرزند متولّد از زنا، این روایت نیز ناظر به نجاست اصطلاحی نیست بلکه ناظر به قذارت معنوی است زیرا تعبیر به کلمه «خیر» با قذارت معنوی سازگار است و اگر مراد نجاست اصطلاحی بود تعبیر به خیر نمیشد و اجتناب از آن لازم و واجب بود.
و اما اینکه خوراندن شیر ولد الزنا به بچّه مذمت شده از این جهت است که شیر مادر در پرورش روح و صفات نفسانی فرزند بسیار موثر است چنان که در قضیه فرزند شیخ فضل الله نوری ره مسأله از این قرار بوده است هنگامی که میخواستند آن بزرگوار را اعدام کنند فرزندش کف زده و اظهار خوشحالی میکرد علتش این بود که بعد از فوت همسر شیخ فضل الله ره این بچّه را به مرضعهای دادند تا او را شیر دهد بعد از مدتی معلوم شد که آن مرضعه ناصبی بوده است همان زمان شیخ فضل الله فرمودند: فوراً او را از آن زن گرفته و فرمودند: دیگر کار این بچّه تمام است «و روی رستگاری را نخواهد دید».
بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَ الْحَدِيثَ إِلَى الصَّادِقِ قَالَ
يَقُولُ وَلَدُ الزِّنَا يَا رَبِّ مَا ذَنْبِي فَمَا كَانَ لِي فِي أَمْرِي صُنْعٌ قَالَ فَيُنَادِيهِ مُنَادٍ فَيَقُولُ أَنْتَ شَرُّ الثَّلَاثَةِ أَذْنَبَ وَالِدَاكَ فَتُبْتَ عَلَيْهِمَا وَ أَنْتَ رِجْسٌ وَ لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا طَاهِرٌ.[9]
المحاسن البرقىّ عن أبيه عن حمزة بن عبد اللّه عن هاشم ابن أبى سعيد الأنصارىّ عن أبى بصير ليث المرادىّ عن أبى عبد اللّه قال إنّ نوحاً حمل في السّفينة الكلب و الخنزير و لم يحمل فيها ولد الزّنا و إنّ النّاصب شرّ من ولد الزّنا.[10]
در این روایت نیز ناصبی به صورت افعل تفضیل ذکر شده است و این در حالی است که در طهارت و نجاست اصطلاحی شرعی افعل تفضیل معنی ندارد.
حاصل مطلب: اینکه برخی از فقها از این دسته روایات خواستهاند استفاده کنند که ولد الزنا محکوم به کفر و نجاست اصطلاحی است کم لطفی است زیرا این روایات همگی حمل میشود به قذارت و خباثت معنوی ولد الزنا بنابراین قول مشهور صحیح است که ولد زنا فی نفسه طاهر و محکوم به إسلام است در صورتی که پدر و مادر یا لا أاقل یکی از آن دو، مسلمان باشد.
در مسأله دوّم مرحوم سیّد ره میفرماید: «لا إشكال في نجاسة الغلاة[11] و الخوارج و النواصب و أما المجسمة و المجبرة و القائلين بوحدة الوجود من الصوفية إذا التزموا بأحكام الإسلام فالأقوى عدم نجاستهم إلا مع العلم بالتزامهم بلوازم مذاهبهم من المفاسد».
نکته: غالی به کسی میگویند که دیگری را بالاتر از حد خود دانسته و در توصیف و تعریف او غلو کند غُلات خود به سه قسم تقسیم میشوند:
قسم اوّل کسانی هستند که قائلند رسول الله و ائمه آفریننده جهان خلقت هستند که در صورت انسان تنزّل کرده و متصور شدهاند چنین اعتقادی از اظهر مصادیق کفر است زیرا معنایش حدوث خداوند متعال است در حالی که خداوند قدیم است علاوه بر اینکه با وحدانیت باری تعالی نیز سازگار نیست و این اعتقاد چون در واقع إنکار وحدانیت خداوند متعال است از این جهت قطعاً موجب برای کفر است از طرفی ائمه از این گروه بیزاری جسته و در گفتار و عمل، اظهار بندگی و تذلل در پیشگاه خداوند متعال نمودهاند.
قسم دوّم افرادی هستند که معتقدند خداوند متعال بعد از خلقت عالم اداره و تدبیر عالم تکوین و تشریع احکام را به طور کامل به آن بزرگواران تفویض نموده و خود تنها نظاره گر است و هیچ گونه دخل و تصرفی در عالم هستی ندارد چنان که در قرآن چنین اعتقادی به یهودیان نسبت داده شده که میگفتند: ﴿وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا﴾[12] اعتقاد این فرقه شبیه اعتقادات مفوضّه است.
قسم سوّم افرادی هستند که معتقدند رسول الله و ائمه دین دارای مراتب و مناصب خاصی در دنیا بوده و هستند و معرفت آنان کافی در انجام فرائض و تکالیف الهی است چنین اعتقادی قطعاً غلط است و بر خلاف ضروری دین است سؤال این است که کدام قسم از أقسام ثلاثه مذکور محکوم به کفر و نجاستند؟ توضیح این مطلب ان شاء الله در جلسه بعد خواهد آمد.