< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

99/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم منکر ضروری دین.

قال السید ره فی العروة: المراد بالكافر من كان منكراً للُالوهيّة أو التوحيد أوالرسالة أو ضروريّاً من ضروريّات الدين مع الالتفات إلى كونه ضروريّاً، بحيث يرجع إنكاره إلى إنكار الرسالة؛ والأحوط الاجتناب عن منكرالضروري مطلقاً و إن لم يكن ملتفتاً إلى كونه ضروريّاً.

خلافی نیست در اینکه منکر ضروری دین فی الجمله ملحق به کفار است ولی اختلاف است در این جهت که اوّلاً احکام ثابت برای منکرِ ضروری دین، آیا شامل جاهل قاصر هم می‌شود یا خیر این احکام تنها إختصاص به عالمِ جاحد دارد یعنی شخصی که عالماً و متعمّداً منکر یکی از ضروریات دین شده است از این رو تنها شامل جاهل مقصر می‌شود که در حکم ملحق به عالم جاحد است نه جاهل قاصر ثانیاً علت حکم به کفر منکر ضروری دین چیست آیا از این جهت است که بازگشت آن به إنکار رسالت رسول الله است یا خیر إنکار هر موضوعی از موضوعات عالم که مورد تصدیق کتاب یا گفتار رسول خدا باشد مثل إنکار طبقات هفت گانه زمین و آسمان موجب برای کفر است اگر چه بازگشت آن به إنکار رسالت نباشد؟ به عبارت دیگر آیا إنکار هر موضوعی موجب برای کفر است یا تنها إنکار امری که بازگشت آن به إنکار رسالت باشد موجب برای کفر است.

اصل موضوعی: در بعضی از روایات نسبت به برخی از افراد تعبیر به کفر یا شرک شده و مراد از آن، شرک خفی است نه شرک اصطلاحی تا موجب برای ترتّب احکام مشرک بر فرد شود مثل نجاست بدن، عدم توارث و بطلان نکاح، چنان که در روایات به فرد ریاکار إطلاق مشرک شده و مسلّماً چنین شرکی موجب برای ترتّب احکام مشرک بر فرد نخواهد شد.

روایاتی که به استناد آن حکم به کفر منکر ضروری دین شده به سه طائفه تقسیم می‌شوند:

طائفه اوّل، روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه اعتقاد به هر موضوعی از موضوعات عالم که خلاف واقع باشد موجب برای کفر و یا شرک خواهد شد چنانکه صحیحه برید عجلی دلالت بر آن دارد.

طائفه دوّم ، روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه جهد و إنکار هر یک از احکام الهی اعم از واجبات و محرمات موجب برای کفر است.

طائفه سوّم، روایتی است که دلالت دارد بر اینکه مرتکب گناهان کبیره اگر معتقد به حلیّت آن باشد کافر است بلا فرق بین اینکه عالم به حرمت باشد یا عالم نباشد و بلا فرق بین اینکه ضروری دین باشد یا نباشد قبل از هر چیز روایات باب را ذکر میکنیم تا ببینیم وجه الجمع بین روایات چیست و کدام قسم از أقسام منکر ضروری کافر محسوب شده و احکام کفر بر آن مترتّب میشود.

روایاتی که درآن حکم به کفر منکر ضروری دین شده در ابواب مختلف فقهی ذکر شده است صاحب وسائل ره برخی از این روایات را در باب دوّم از ابواب مقدّمة العبادات و برخی را در باب یازدهم از ابواب اعداد الفرائض و برخی دیگر را در باب ششم و دهم از ابواب حد المحارب ذکر نموده است و اما روایاتی که در باب دوّم از أبواب مقدّمة العبادات ذکر شده برخی از این روایات در جلسه قبل ذکر شد و دو روایت دیگر از این باب باقیمانده که به عرض می رسد:

فِي كِتَابِ التَّوْحِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ وَ أَوْرَدَهُ فِي جَامِعِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: الْإسلام قَبْلَ الْإِيمَانِ وَ هُوَ يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَإِذَا أَتَى الْعَبْدُ بِكَبِيرَةٍ مِنْ كَبَائِرِ الْمَعَاصِي أَوْ صَغِيرَةٍ مِنْ صَغَائِرِ الْمَعَاصِي الَّتِي نَهَى اللَّهُ عَنْهَا كَانَ خَارِجاً مِنَ الْإِيمَانِ وَ ثَابِتاً عَلَيْهِ اسْمُ الْإسلام فَإِنْ تَابَ وَ اسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَى الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ إِلَى الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ الِاسْتِحْلَالِ وَ إِذَا قَالَ لِلْحَلَالِ هَذَا حَرَامٌ وَ لِلْحَرَامِ هَذَا حَلَالٌ وَ دَانَ بِذَلِكَ فَعِنْدَهَا يَكُونُ خَارِجاً مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإسلام إِلَى الْكُفْرِ.[1]

مفاد روایت: در این روایت إمام ابتدا می‌فرماید: ﴿الْإسلام قَبْلَ الْإِيمَانِ﴾ یعنی إسلام قبل از ایمان و اعم از آن است از این جهت که هر عامی از نظر سبقت در کلام، قبل از خاص و مقدّم بر خاص ذکر می‌شود بنابراین ممکن است فردی مسلمان باشد ولی مومن نباشد چنان که در قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره شده آنجا که می‌فرماید: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ﴾[2]

در ادامه می‌فرماید: اگر بنده مرتکب گناه کبیره و یا صغیره‌ای شود روح ایمان از او جدا می‌شود ولی هنوز بر إسلام خود باقی است ﴿وَ لَمْ يُخْرِجْهُ إِلَى الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ الِاسْتِحْلَالِ﴾ و در صورتی که توبه کند مجدد روح ایمان به او باز می گردد ولی اگر بعد از ارتکاب حرام منکر حرام بودن آن شود علاوه بر خروج از ایمان از إسلام هم خارج شده است ﴿إِذَا قَالَ لِلْحَلَالِ هَذَا حَرَامٌ وَ لِلْحَرَامِ هَذَا حَلَالٌ وَ دَانَ بِذَلِكَ فَعِنْدَهَا يَكُونُ خَارِجاً مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإسلام إِلَى الْكُفْرِ﴾ یعنی حلال خدا را حرام و حرام خدا را قلباً حلال بداند این موجب برای إثبات کفر بر فرد خواهد شد در این روایت إمام به طور مطلق نسبت به منکر گناهان اعم از صغیره و کبیره، حکم به خروج از إسلام نموده و مقیّد ننمودند که فرد باید حتما، جاهل مقصر باشد بنابراین به إطلاق شامل جاهل قاصر هم می‌شود.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِي كِتَابِ بَصَائِرِ الدَّرَجَاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يُونُسَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَ رَأَيْتَ مَنْ لَمْ يُقِرَّ (بِأَنَّكُمْ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ كَمَا ذُكِرَتْ) وَ لَمْ يَجْحَدْهُ؟ قَالَ أَمَّا إِذَا قَامَتْ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ مِمَّنْ يَثِقُ بِهِ فِي عِلْمِنَا فَلَمْ يَثِقْ بِهِ فَهُوَ كَافِرٌ وَ أَمَّا مَنْ لَمْ يَسْمَعْ ذَلِكَ فَهُوَ فِي عُذْرٍ حَتَّى

يَسْمَعَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ يُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ.[3]

راوی به إمام عرض می‌کند: حسب آنچه که فرمودید که در شب قدر چنین فضیلتی برای شما ثابت است «که ملائکه بر شما «إمام » نازل می‌شوند و پرونده هر شخصی را به شما عرضه داشته و شما آگاه بر اعمال بندگان می‌شوید» اگر کسی به این فضیلت شما اقرار نکند ولی منکر آن هم نباشد حکم چنین فردی چیست؟ «مثل اینکه الآن هم برخی می‌گویند این حرف ها را آخوند ها از خودشان در آورده‌اند و معلوم نیست راست باشد» حضرت فرمودند: اگر افراد موثّقی به او خبر داده باشند از این فضیلت و با این حال منکر آن شود کافر است ولی اگر از فرد موثّقی نشنیده باشد صِرف معتقد نبودن به آن موجب برای کفر نمی‌شود و بعد به عنوان شاهد بر اینکه لازم است خبر فرد مومن تصدیق شود به آیه شریفه استناد می نمایند: ﴿يُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾.

مفاد روایت: در این روایت إنکار یکی از فضائل إمام موجب برای کفر ذکر شده است.

و اما روایات باب11 از ابواب اعداد الفرائض که صاحب وسائل عنوان باب را چنین ذکر نموده است: بَابُ ثُبُوتِ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِتَرْكِ الصَّلَاةِ الْوَاجِبَةِ جُحُوداً لَهَا أَوِ اسْتِخْفَافاً بِهَا‌:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مَا بَالُ الزَّانِي لَا نُسَمِّيهِ كَافِراً وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ نُسَمِّيهِ كَافِراً وَ مَا الْحُجَّةُ فِي ذَلِكَ؟ فَقَالَ لِأَنَّ الزَّانِيَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ لِمَكَانِ الشَّهْوَةِ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ لَا يَتْرُكُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِكَ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ الزَّانِيَ يَأْتِي الْمَرْأَةَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْيَانِهِ إِيَّاهَا قَاصِداً إِلَيْهَا وَ كُلُّ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ قَاصِداً لِتَرْكِهَا فَلَيْسَ يَكُونُ قَصْدُهُ لِتَرْكِهَا اللَّذَّةَ فَإِذَا نُفِيَتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْكُفْرُ.[4]

ترجمه: از إمام صادق سؤال شد که چرا به زناكار إطلاق كافر نمى شود ولی به تارك الصلوة إطلاق كافر مي شود؟ دليل اين امر چيست؟ حضرت در جواب فرمودند: براى اين كه زناكار و امثال او چنين اعمال ناروايى را فقط بخاطر غلبه شهوت انجام مي دهند، ولى تارک الصلوة ، ترك نماز نمي كند مگر به جهت استخفاف و كوچك شمردن آن و دليل اين سخن آن است كه تو زناكارى را نمي يابى مگر اين كه زنا به قصد لذّت‌ می‌کند نه به قصد استخفافِ نهی الهی ولى هر كس نماز را عامداً ترك مي كند قصد او از ترك نماز دستيابى به لذّت نيست، پس وقتى لذّتى نباشد به ناچار به قصد خفيف شمردن نماز آن را ترک نموده، و چون خفيف شمردن أمر الهی واقع شود كفر هم واقع می‌شود.

در این روایت به تارک الصلوة إطلاق کافر شده است چنان که در روایتی آمده است که فردی خدمت رسول الله رسید و عرض کرد یا رسول الله هر چه بفرمایید انجام می دهم فقط همین نماز را از عهده ما بردارید حضرت فرمودند: شما ایمان ندارید.

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ فِي‌ حَدِيثٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ كَتَبَ إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِنَا فِي كِتَابٍ فِي حَقِّ الْغُلَاةِ قَالَ وَ إِنْ وَجَدْتَ مِنْ أَحَدٍ مِنْهُمْ خَلْوَةً فَاشْدَخْ رَأْسَهُ بِالصَّخْرَةِ.[5]

صحيحه هشام بن سالم: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ سُئِلَ عَمَّنْ شَتَمَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ يَقْتُلُهُ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ إِلَى الْإمام. [6]

ترجمه: از إمام جعفر صادق سؤال شد دربارۀ كسى كه به رسول خدا دشنام می دهد حضرت فرمودند: «پيش از آن كه قضيه به نزد إمام برسد افراد نزديك به او، به ترتيب هر کس که به او نزدیک تر است می‌تواند او را به قتل برساند.

الشیخ الطوسی فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّقْرِ بْنِ دُلَفَ عَنْ يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا يَقُولُ مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ نَسَبَ إِلَيْهِ مَا نَهَى عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ.[7]

مفاد روایت: إمام فرمودند: هر کس خداوند را تشبیه کند به خلقی از مخلوقات، چنین کسی مشرک است «چنانکه بسیاری از اهل سنت قائلند که خداوند مثل بندگان در قیامت رؤیت می‌شود» و هر کس به غیر ما انزل الله حکم کند و کار خلاف را به خداوند متعال نسبت دهد مثل جبریّه، کافر است.

فقها اختلاف در فتوی بسیار دارند لا محاله برخی از فتاوی قطعاً مخالف با واقع است ولی صِرف مخالفت فتوی با واقع موجب برای کفر نمی‌شود و نمی‌توان گفت حکم به غیر ما انزل الله شامل فتوی هم می‌شود زیرا مراد از کفر نسبت به کسی که حکم به غیر ما انزل الله نموده کسی است که عالماً و عامداً به خداوند نسبت دروغ بدهد چنین کسی محکوم به کفر است توضیح بیشتر در این جهت خواهد آمد.

وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ عَنِ الرِّضَا فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنْ وَصَفَ اللَّهَ بِوَجْهٍ كَالْوُجُوهِ فَقَدْ كَفَرَ. [8]

عَنْ تَمِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عُمَرَ الشَّامِيِّ عَنِ الرِّضَا فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ أَفْعَالَنَا ثُمَّ يُعَذِّبُنَا عَلَيْهَا فَقَدْ قَالَ بِالْجَبْرِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ فَوَّضَ أَمْرَ الْخَلْقِ وَ الرِّزْقِ إِلَى حُجَجِهِ فَقَدْ قَالَ بِالتَّفْوِيضِ وَ الْقَائِلُ بِالْجَبْرِ كَافِرٌ وَ الْقَائِلُ بِالتَّفْوِيضِ مُشْرِكٌ.[9]

مفاد روایت: در این روایت به کسانی که معتقد به جبر هستند إطلاق کافر و به کسانی که معتقد به تفویض هستند إطلاق مشرک شده است.

وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَارُونَ الْفَامِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‌ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الرِّضَا فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِيهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ كَافِرٌ مُشْرِكٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.[10]

عَنْ تَمِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قَالَ الْمَأْمُونُ لِلرِّضَا يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا تَقُولُ فِي الْقَائِلِينَ بِالتَّنَاسُخِ فَقَالَ الرِّضَا مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مُكَذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ.[11]

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ الْعَبْدُ بِهِ مُشْرِكاً؟ قَالَ فَقَالَ مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ إِنَّهَا حَصَاةٌ بوَ لِلْحَصَاةِ إِنَّهَا نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِهِ.[12]

راوی از إمام از ادنی درجه شرک سؤال نمود حضرت فرمودند: اگر کسی بر خلاف واقع بگوید این دانه خرما، سنگ ریزه است و یا بگوید این سنگ ریزه دانه خرما است چنانچه معتقد به این امر خلاف واقع هم باشد موجب برای شرک است.

سؤال این است که آیا إنکار موضوعی از موضوعات عالم موجب برای شرک اصطلاحی می‌شود تا احکام مشرک بر فرد جاری شود مثل نجاست بدن و عدم توارث.. اگر چه فرد جاهل قاصر باشد یا خیر؟ در جواب می‌گوییم خیر، کسی نگفته که موجب برای کفر و یا شرک می‌شود هر چند بر خلاف واقع باشد مگر اینکه إنکار آن بازگشت به إنکار پیامبر یا إمام باشد در نتیجه صِرف گفتن کلامی که مخالف با واقع باشد موجب الحاق فرد به کفار نمی‌شود «و الا لا یستقر حجرٌ علی حجر» حتی به إطلاق این روایت در مستحبات هم نمی‌توان حکم کرد که مثلاً اگر کسی یک از مستحبات را منکر شود کافر بوده و احکام کفر بر او مترتّب می‌شود تا چه برسد به إنکار در موضوعی از موضوعات عالم.

حاصل مطلب: در این روایات إنکار یکی از محرمات الهی اعم از صغیره و کبیره، إنکار یکی از فضائل ائمه ، ترک نماز، اعتقاد به جسمیت خداوند، اعتقاد به جبر و تفویض و غلو در دین، دشنام به رسول الله و نیز حکم به غیر ما أنزل الله و حتی إنکار یکی از موضوعات عالم مثل نواة و حصا، موجب برای کفر و یا شرک ذکر شده است.

در مقابل این سه طائفه از روایات تعداد زیادی از روایات دلالت دارد بر اینکه اگر کسی معتقد به خدا و رسول الله باشد و شهادت به آن دو بدهد مسلمان محسوب شده و احکام مسلمان بر او جاری می‌شود مرحوم استاد خویی ره با توجّه به این دسته دوّم از روایات معتقد است که مراد از شرک و کفر در دسته اوّل روایات شرک و کفر اصطلاحی نیست تا احکام مشرک و کافر بر فرد جاری شود زیرا بسیاری از اهل سنت قائلند که خداوند مثل بندگان در قیامت رؤیت می‌شود ولی محکوم به شرک و یا کفر در دنیا نیستند بلکه در دنیا احکام مسلمان بر آنان جاری می‌شود اگر چه چنین کسانی کافر در آخرت هستند یعنی با آنان در آخرت به حساب کفار محاسبه می‌شود چنان که مرحوم شیخ طوسی ره و نیز محقّق همدانی ره و جمع کثیری از فقها معتقدند که اگر کسی شهادتین را بر زبان جاری کند احکام کفر بر وی جاری نمی‌شود.

سؤال: در برخی از این روایات به طور مطلق حکم به کفر و یا شرک شده نسبت به کسی که منکر یکی از محرمات باشد یا به غیر ما انزل الله حکم کند... که به إطلاق شامل جاهل قاصر هم می‌شود و حال آنکه بسیار بعید است چنین کسی محکوم به کفر باشد سؤال این است که آیا در ترتّب احکام کفر علم به حرام بودن هم معتبر است یعنی کسی که متعمدا حکم به غیر ما انزل الله کند و یا عالما و عامداً حرامی را منکر شود تنها چنین کسی محکوم به کفر است یا اینکه إنکار حکمی از احکام الهی...مطلقا موجب برای کفر است اگر چه فرد جاهل قاصر باشد؟ آیا حکم به کفر شامل موضوعات هم می‌شود یا خیر؟

مرحوم شیخ انصاری ره معتقد است که تمام مواردی که در روایات حکم به کفر شده مختص به جاهل مقصر است و شامل جاهل قاصر نمی‌شود بنابراین اگر فردی چیزی را از روی جهل و بدون تعمد منکر شود کافر نیست و احکام کافر بر آن مترتّب نمی‌شود زیرا درعلم اصول خوانده‌ایم که تکلیف از جاهل قاصر ساقط شده و فعلیت ندارد از این جهت حکم به کفر جاهل قاصر نمیشود.[13]

وجه جمعی که استاد خویی ره بیان نموده است:

مرحوم استاد خویی ره می‌فرماید: در این جهت بین جاهل قاصر و مقصر فرقی نیست و تفصیلی که شیخ ره ذکر نمودند پذیرفته

نیست لکن کفر یک معنای عام دارد که همان معنای لغوی آن و به معنای مطلق پوشاندن شیء است و به کسی که حقیقتی از حقائق عالم را بپوشاند إطلاق کافر می‌شود فلذا برخی از موارد مذکور را می‌توان حمل به غیر معنای اصطلاحی آن نموده و بگوییم مراد از کفر پوشاندن حق است نه کفر اصطلاحی تا احکام کافر بر فرد جاری شود بر این اساس احکام کفر در دنیا بر فرد جاری نمی‌شود اگر چه ممکن است در آخرت احکام کفر بر فرد جاری شود این بود اشاره اجمالی به بحث کفر منکر ضروری و تفصیل بحث و تفکیک أقسام منکر ضروری ان شاء الله در جلسه بعد خواهد آمد.

 


[13] عن شيخنا الأنصاري ره التفصيل في الحكم بارتداد منكر الضروري بين المقصّر و غيره بالحكم بالارتداد في الأول لإطلاق الفتاوى و النصوص دون غيره، إذ لا دليل على سببية إنكاره للارتداد و عدم مبغوضية العمل و حرمته في حقّه، و ما لم يكن بمبغوض في الشريعة المقدّسة يبعد أن يكون موجباً لارتداد فاعله و كفره.. التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة2، ص: 60‌

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo