< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

91/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خانواده واژگان در حوزه تعلیم و تربیت

 

خلاصه بحث گذشته

بحث در این است که آیا علاوه بر قاعده‌اي که در ارشاد جاهل و اعلام و تعلیم معارف به شخصی که آگاه نیست ولی به آن نیاز دارد، علاوه بر این قاعده فقهی در حوزه تعلیم و تربیت آیا قاعده‌ای فراتر از این است که علاوه بر آگاهي و تعلیم و تربیت و حتی تذکر باید اقداماتی در جهت ایجاد رغبت و انگیزه و عزم اراده براي عمل انجام دهند افراد و مربیان یا فقط آگاهی‌بخشی که در قاعده ارشاد گفته شد اينجا همان وظیفه است؟ و در ادامه به بحث قاعده هدايت و ادله‌اي در ذيل آن تمسک شد.

و یک مروری به واژگان متناظر و نزديک به مفهوم تربیت در آيات شريفه شد که نه واژه بيان شد. در بررسي این واژه‌ها به هسته اصلی واژه‌ها و این‌که در حوزه تعليم است يا در حوزه تربيت است.

واژه نهم، واژه تذکر و تذکار و ذکر بيان شد که تذکر در معنای اصلی، یادآوری است، اما در کاربردهای قرآنی، فراتر از این يادآوري است حتی آنجایی که به دیگری چیزی را یاد می‌دهد ذکر است، ‌اين‌که مي‌فرمايد ان هذه تذکره قرآن تذکره است، یا پيامبر و قرآن ذکر است، معنایش این نیست که حتما يک چيزهايي را که مي‌داند يادش مي‌دهد؛ بلکه همه معارفي را که به او منتقل مي‌کند همه مشمول اين بحث است؛ ولذا به احتمال قوي واژه تذکره اعم از اعلام و تعليم و يادآوري است و همه اينها را شامل شود؛ ولي در مجموع، تذکر با حوزه معرفتي و شناختي سر و کار دارد.

10ـ انذار

انذار نيز از واژه‌هايي است که به شکلي با حوزه تربيت مرتبط است.

انذار در لغت، به معنای خوف می‌آید؛ ولی انذار در معنای بعدی اخبار فيه تخویف است؛ چون معمولا ترساندن به يک نوع خبر بوده است؛ ولذا انذار را به مطلق ترساندن نمي‌گويند، ترساندنی که با یک خبری باشد، خبري مي‌دهد و او مي‌ترسد. اخبار فيه التخويف، انذار است که از واژگاني است که مثل تذکر فوق العاده در قرآن استفاده شده است و بیش از موعظه و نصیحت استفاده شده است. اعلام‌ها و اخبارهایی که در آنها ترساندن است.

انذار به عنوان عمل تربیتی به معناي ایجاد تغییر در دیگری با بهره‌گیری از عامل خوف و ترس است.

انذار با این تعریفی که در اینجا آمد، يک حالت ترکيبي است از حوزه معرفتي و حوزه روحي و عاطفي و شخصيتي، يعني در حقثيقت یک چیزی را می‌آموزد و می‌ترساند. حالا این ترس گاهی بالمطابقه و گاهی هم بالالتزام است، گاهي چيزي را مي‌گويد که مطلب ديني است، یک مقدمه مخفیه‌ای اینجا وجود دارد که از جانب خداست که اگر انجام ندهي، عقاب و عذاب دارد؛ ولذا انذار اعم از اين است که بالصراحه باشد يا بالملازمه باشد. در انذار، اعلام و تعليم و اخبار و مواردي از اين قبيل است که همراه با خوف و بيم است که اگر خوف و بيم نباشد به آن انذار نمي گويند. مطلق اعلام و تعليم را انذار نمي گويند بلکه بايد خوفي همراهش باشد چه نسبت به واجبات و چه در محرمات باشد در انجام واجبات، و ترک محرمات. اين حوزه تعليمي را مي‌گيرد، منتقل مي‌کند که اگر او انجام ندهد مواجه با خطري مي‌شود.

اما سوال این است که اگر این شخص می‌داند و او یک جوری می‌گوید که ترس را در او تقویت کند، باید دید که انذار این را شامل است یا نه؟

قطعا مصداق بارز انذار، این است که خبری با ایجاد بیم، می‌دهد مثل وجوب مثلا فلان کار یا حرمت فلان عمل؛ البته با عنایت این که در او بیم است، در واقع انذار، تعلیم و اعلام و ارشادی است که در آن نوعي بیم است. این بیم کم و بیش در همه معارف دين (بالصراحه يا بدون صراحت) در همه ابلاغ دين است؛ ولذا انذار مساوي با ارشاد مي شود. اين بخش اول دايره معنايي انذار است.

اما بخش دوم معنايي انذار، اين است که جايي که شخص مي‌داند ولي از باب موعظه و نصيحت مي ترساند که با اين که مي‌داند بناست ترک کند، ترک نکند؛ يا بناست اين حرام را انجام دهد انجام ندهد!! آيا اين انذار است يا نه؟

بعيد نيست که اين هم انذار باشد براي اين‌که اخبار فيه التخويف، يا حتي جايي که مي‌داند در اين کاري که تو مي‌داني عذاب وجود دارد و از مقامات بلندت، ساقط می‌شوی، آگاهی جدیدي به او نمی دهد، ولي آگاهی به او می‌دهد در تبعات این عمل، این هم باز اخبار فيه التخویف است چون نگفته است که اخبار به احکام و معارف. در ارشاد جاهل، اخباری است که یک نوع تخویف است؛ اما جایی که همه چیز را می‌داند؛ ولی هواي نفس نمی‌گذارد که این شخص عمل کند، اين‌که مي‌گويد حيف است جوان هستي، اينها هم اخبار است که فيه التخويف است و هرچند موعظه است، ولي انذار هم است حتي جايي که مي‌داند همين‌که يادآوري مي‌کند و يا حتي زماني که يادش است؛ ولي تأکيد مي‌کند اين را مي‌خواهد نهادينه کند. ولذا اخبار فيه التخويف، متوقف بر اين نيست که يک چيزي را نداند چون قيدي دارد،‌ يادآوري و تأکيد و تکرار است، باز هم اخبار مع التخويف صدق مي کند. ولذا به نظر می‌آید واژه انذار، واژه‌ای است که هم اعلام و تعلیم، و هم اقدامات تکمیلی در ایجاد انگیزه و داعی را شامل است. ولذا انذار از واژگانی است که هر دو حوزه معرفتی و عاطفی و روحی را می‌گیرد.

11ـ تبشیر

این واژه هم کاربرد زیادی در قرآن دارد . ﴿مبشّر و ...﴾ از اين قبيل است .در تعریف تبشیر گفتند اخبار فیه السرور اخباري که در آن شادي و خوشحالي وجود دارد.

با همان بیانی که در انذار گفته شد، در تبشیر هم بنحوی قوی‌تر است، که بُعد دومش، قوي‌تر از اعلامش است. این‌که به او مطلبی را بگوید که مثلا حکم خدا را با مسرت بخشی بگوید و ...، يا آن که مسائل و معارف را مي‌داند بگويد که چه برکاتي دارد.

نکته:

در تبشير و انذار يک نکته اي است:

در قرآن ، حصر وظیفه پیامبران در تبشیر نیامده است؛ ولی در انذار آمده است ﴿ان انت الا منذر﴾ آمده؛ ولی تبشیر نیامده است؛ علت و وجهش نیامده، ولی یکی از نکاتی که اینجا مطرح شده این است که حتی در تبشیر هم نوعی انذار است.

معاني انذار

انذار دو معنی دارد:

یک: انذار معنای خاص است که مقابل تبشیر است، مستقيم کسي را مي‌ترساند آنجا م‌ژده مي‌دهد و خوشحالش مي‌کند.

ب: انذار معنای عامی هم دارد؛ برای این‌که حتی وقتی شما خبر شادی به کسي می‌دهی در واقع به او ترسي هم می‌دهی، اگر این کار را نکنی از این خوبیها محروم می‌شوي، چون ترس یک معنایی خاص دارد و این‌که آدم از عوامل آزار دهنده بترسد ولي ترس يک معناي عامي دارد که محرومیت از شادیها و عوامل خوشایند هم یک نوع ترس است.

پس ترس دو قسم است:

ترس از افتادن در آتش و مواجهه با عوامل آزار دهنده داریم که درجه بالاي ترس است.

ولی یک ترس رقیق دیگر، ترس محرومیت از خوبیها و کمالات.

در تبشير هم مي‌توان اين را گفت؛ ولي آن عامل ترس، يک بازدارندگي درجه اول را دارد. در بشّر، دفع الضرر واجب است به عنوان تقريب اين گفته شد. تحريک، در ترسيدن بالاتر است.

بنابراین ترس دو قسم شد:

الف: ترس از منقصت

ب: ترس از محرومیت و کمال

گاهی انذار، ناظر به ترس اولی است، گاهی انذار، ترساندن از محرومیت از بهشت و کمالات است و جایی که می‌فرماید ﴿ان انت الا منذر﴾، معنایش این نیست که جایی که بشارت می‌دهد در آن نیست، ضمن بشارت، انذار وجود دارد، مي‌گويد اگر اين را ترک کني، از چيزهايي محروم مي‌شويد؛ ولذا چون اثر بخشی ترس شدیدتر و قوي‌تر است از این جهت، حصر انذار آمده است، بنابراین حصر انذار، يک چيزي نيست که بقيه وظايف نبوت يا مربی را بیرون نمی‌برد، بلکه همه کارهای مربی یک نوع انذار است از اين جهت است که انذار، معناي عامي دارد که در واقع کار تربيتي کردن است؛ منتهی یک معنای خاص هم دارد که در جاهایی است که با ضرر و خطر مواجه است.

نکات:

ـ از شاه کليدهاي لغت است که در فقه بارها گفته شد مشترک لفظي هميشه بين متباينات نيست، بلکه گاهي بين متباينات است و يک قسم مشترک لفظي بين عام و خاص است در اول آموزش فلسفه در تعريف علم،‌ همان اشتراک عام و خاص را در شش هفت معني بيان مي کند اين در لغت فراوان است معناي عام، خاص، خاص‌تر و سلسله مراتب، در فقه نيز اين‌گونه است. براي اين مشترک بين عام و خاص چند قاعده ذکر شد.

12ـ تزکیه

از واژگان هم‌خانواده حوزه تعلیم و تربیت است.

قلمرو تزکيه:

اصل ماده تزکیه يا زکات، به معنای نمو است، هم در رشد و نمو به کار می‌رود، هم در پیرایش یک چیزی و زدودن موانع و مزاحمات به کار می‌رود در این‌که کدام یک جلوتر است و بعد به دیگری منتقل می‌شود، ولی ظاهر این است که اصل زکات، همان نمو و رشد است، منتهی در خيلي از موارد، رشد و نمو چیزی به این است که موانع پیرامون آن اصلاح و زدوده شود، به این مناسبت گاهی به آن کارهای زدودن موانع و تصفیه موانع، تزکیه گفته می‌شود. زکات به معناي نمو و رشد است اما چون نمو و رشد در خيلي از موارد وابسته به اين است که چيزهايي حذف شود، گاهي به اين عمل حذف موانع و مزاحمات، زکات مي‌گويند وقتي درختي بخواهد رشد کند، رشد درخت را، زکات می‌گویند ولی این رشد متوقف بر حرَص و زدوده شدن شاخ و برگهای اضافی است؛ چون آن نمو، متوقف بر زدوده شدن شاخ و برگ اضافی است و بدون آن ممکن نيست، گاهی زکات را به همين مانع‌زدایی این عوامل مزاحم اطلاق می‌کنند.

در باب زکات، که اعطاء مال است که عشر مال را مي دهند، ‌در واقع به ملاحظه اين است که نمو مال شخص به اين است، ﴿في اموالکم حق معلوم للسائل و المحروم﴾، اين زوائد مال است، براي اين‌که رشد معنوي محقق شود، ‌بايد اين زوائد را زد، بخاطر این‌که این زوائد مال را می‌زند.

هسته اصلی تزکیه، تنمیه است. تعبيري که در لغت آمده است تزکيه، تنمية النفس بالخيرات و البرکات.

در باب تزکیه، وقتی در انسان به کار می‌رود یعنی تنمیة النفس، رشد نفس است؛ منتهی این تنمیة النفس و رشد دادن نفس به این است که مزاحماتی که مقابل رشد است باید برداشته شود؛ ولذا معنای اصليش رشد است، کامل کردن جان است، منتهي اين کامل کردن جان با عبادت و با خلقيات خوب و اعمال خوب تماميت اين با کنار گذاشتن اعمال و اوصاف بد است ولذا به آنها هم تزکيه مي‌گويند.

پس تزکیه، جنبه اثباتی دارد که معناي اصليش اين است، ولی این جنبه اثباتی، بدون يک فعاليت سلبی و مبارزه با آن موانع امکان‌پذیر نیست، از اين جهت تزکيه يک بُعد سلبي هم به عنوان مقدمه آن پيدا مي‌کند. قد افلح من زکئها، يعني کسی که نفس را رشد و نمو دهد، اما نمو و رشد دادن به اين است که موانع را کنار بگذارد؛ ولذا بعد سلبی مقدماتي تزکيه مي‌شود.

تزکیه، گاهی در قول و گاهی در عمل است

الف: تزکیه در قول ـ تزکیة المرء لنفسه ـ این امر مذمومی است.

ب: تزکیه عملی، فعاليت تربيتي است که شخص انجام مي دهد يا براي خودش يا براي ديگران، تزکیه نفس یا نفوس دیگران که اين ممدوح است؛ ولذا تزکیه در قول که خودستایی است، مقصود نیست. مقصود در اينجا تزکيه عملي است.

هم کاربرد اخلاقی دارد هم کاربرد علوم تربيتي دارد.

مثال اخلاقي: مثل ﴿قد افلح من زکیها آدم﴾، خود را بسازد

تزکیه تربیتی این است یعلمهم و یزکیهم تزکيه پيغمبر براي ديگران است که تربيت مي‌شود.

فرق تربیت و تهذیب:

تهذیب اخلاقی، خودسازي است و تربيت ديگرسازي است.

تزکيه از واژگاني است که برخلاف انذار يا دعوت و امثال اينها هم در مورد خودسازي و هم در مورد تربيت و ديگرسازي به کار رفته است گرچه مي‌توان با يک نوع دست‌کاري آنها را براي خودش هم بگويد ولي در قرآن غالباً استعمال خودسازي در مورد آنها نبود، ولي اين واژه تزکيه هم واژه اخلاقي و هم واژه تربيتي است.

قلمرو تزکيه

تزکیه در کدام حوزه معرفتی، شناختی و یا حوزه روحی و روانی و یا اعم !؟

به نظر می‌آید تزکيه از واژه‌های اعمّ است، تزکیه نفس، یعنی رشد دادن آن.

الف: رشد نفس هم با علم و آگاهی است و هم با احوال و اوصاف روحی است؛ ولذا تزکیه از واژگانی است که می‌شود گفت هر دو بخش را می‌گیرد.

ب: تلقی دوم این است که تزکیه مقابل تعلیم است و مخصوص احوال و اوصاف روحی است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo