< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

91/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ارشاد جاهل ـ دلیل قرآنی

 

7.روایات تفسیری ذیل آیه سوال

در ذیل بحث، پیرامون آیه شریفه سؤال، حدود هیجده روایت در نورالثقلین آمده است و شاید جامع‌ترین جا برای مراجعه به این موضوع، همین روایات باشد.

1- در شأن نزول و تفسیر آیه که مورد اتفاق مفسرین است، گفته شده است مصداق اهل الذکر، علمای احبار و رحبان و اهل کتاب بودند که با جریان نبوت و انبیاء پیشین و بشارت‌هایی که راجع به نبوت پیامبر اسلام داده شده بود واقف و آگاه بودند.

در دو سه روایت از روایات نورالثلین راجع به این موضوع، اشاره شده است. تردیدی نیست که مورد آیه و شأن نزول آیه، علمای اهل کتاب می‌باشند، که آیه را از باب مدلول لفظی یا تنقیح مناط در درجات زیر می توان تعمیم داد:

    1. اهل الذکر، اهل کتاب، نصاری و یهودی ها

    2. اهل الذکر، اهل کتب آسمانی از جمله قرآن

    3. اهل الذکر، آشنایان به معارف دین و لو فراتر از کتابها باشد

    4. آشنایان

اما در هر حال ، مراجعه جاهل به عالم از مورد خاص به عام و شمول را در حد اعلی، مورد قبول است؛ چون یا خود لفظ، ظرفیت دارد، یا حداقل با توجه به مناط و الغاء خصوصیت می‌توان قائل به این شمول شد، حتی اگر این الغاء خصوصیت مقبول نیافتاد، باز قاعده عامه وجود دارد.

سیاق آیه، بیانگر مواجهه قرآن با مشرکین است، برای رفع نزاع، مشرکینی که قرآن را قبول نداشتند به گروه دیگری ارجاع می‌دهند که مشرکین اینها را به عنوان اهل کتاب و اهل معاشرت قبول داشتند و همین قرینه، قوت بیشتری دارد و همین سیاق، بیانگر این است که نمی‌توان یک طرف دعوا را قاضی قرار داد، و باید قاضی، طرف ثالثی باشد که در آن زمان اولاً، اهل ذکر در جزیرة العرب بودند و سیاق آیه این را افاده می کند، ثانیاً در مجموعه اقوال و آراء مفسرین از صدر اول و کتب اول تفسیری، این مطلب دیده می‌شود.

بنابراین چهار معنی برای فاسئلوا اهل الذکر متصور است و بعید نیست که شامل همه این معانی شود و قدر متیقن از این معانی، همان مورد دعوا و مباحثه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله با مشرکین است که به اهل کتاب ارجاع داده شدند.

برخلاف آنچه تابحال در مورد قدر متیقن اهل الذکر که علمای اهل کتاب و عارفان به کتب پیشین بودند، امام علیه السلام می‌فرمایند: اهل الذکر، ما ائمه هستیم.

از روایت 87 تا روایت 103 نورالثقلین، ج 3، در ذیل آیه 43 سوره نحل در همین راستاست.

1-7.دسته بندی روایات

در روایات نورالثقلین، از نظر این که اهل چه کسانی هستند؟ اهل‌الذکر دو طایفه تقسیم شدند:

    1. اهل الذکر، ائمه علیهم السلام می‌باشند.

    2. محصور کردن و نفی کردن اهل الذکر در مورد علمای اهل کتاب

طایفه اول، بیانگر شمول آیه است و نسبت به این وجه، مشکلی نیست، چون اثبات شیء، نفی ماعدا نمی‌کند، و در مباحثه بین رسول خدا و مشرکین در مسئله نبوت که از مسائل مهم الزامی مورد ابتلا بوده است، اهل‌الذکر، خبیران و عالمان از اهل کتاب بودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرکان را به آنها ارجاع می‌دهد، یک مصداق اهل الذکر هم ائمه به عنوان عارفان و عالمان به احکام و شریعت می‌باشند.

در طایفه اول که حصر و نفی وجود ندارد، بنابراین منافاتی با آیه ندارد، بلکه شاهد بر تعمیمی است که ذکر شد، این‌که، اهل‌الذکر ولو مصداقش علمای اهل کتاب بودند که شهادت می‌دادند که نبوت این‌گونه بوده است و بشارت به نبوت پیامبر داده شده است، اما حصری در آن وجود ندارد.

در طایفه دوم، حصر و نفیی وجود دارد، گروهی را اثبات، و گروهی را نفی می‌کند، با توجه به مطالبی که از شأن نزول و سیاق آیات استفاده می‌شود، روایات طایفه دوم با سیاق آیات تعارض پیدا می‌کند.

این روایات با دو بیان ذکر شده است و هر دو صحیح است:

الف- برخی می گویند: ذکر، قرآن است، و ما اهل ذکر هستیم.

ب- برخی می گویند: ذکر، پیغمبر است، و ما اهل پیغمبر هستیم.

هر دو صحیح است، برای این که بیان شد ذکر چهار کاربرد دارد، و کاربرد وسیع ذکر، بر طبق تفسیر اول (ذکر به معنای کتاب و قرآن) می‌باشد و در آیه شریفه انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون، ذکر به معنای قرآن است.

بنابر تفسیر دوم نیز (ذکر به معنای پیغمبر) در قرآن به کار رفته است ذکراً رسولا که در اینجا ذکر به معنای پیغمبر است و اهل‌الذکر یعنی اهل پیغمبر و اهل بیت علیهم‌السلام می‌باشند.

بنابراین دو طائفه روایات در مراد از اهل الذکر وجود دارد:

طائفه اول، آنهایی هست که اهل الذکر را با ائمه علیهم السلام تطبیق می دهد ولی حصری در آنها وجود ندارد.

در طائفه دوم، حصر وجود دارد.

طائفه اول که اهل الذکر را بر ائمه تطبیق می‌دهد دو وجه دارد:

وجه اول، ذکر یعنی قرآن، و اهل‌الذکر یعنی ما، که در این حالت، اهل‌الذکر شامل پیغمبر هم می‌شود، ولو این‌که به صراحت ذکر نشده است.

وجه دوم، ذکر به معنای پیغمبر استعمال شده است، و اهل الذکر، همان اهل بیت نبوت هستند.

2-7.روایات طائفه اولروایت اول

- فی بصائر الدرجات الحسین بن سعید عن فضالة بن أیوب عن أبان بن عثمان عن محمد بن مسلم عن أبی‌جعفر علیه السلام فی قول الله عز و جل: فَسْئَلُوا أَهْلَ‌الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ قال: الذکر القرآن، و آل الرسول صلی الله علیه و آله أهل الذکر و هم المسئولون( نورالثقلین حدیث 87)

این روایت از جهت سند، معتبر است و امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: الذکر القرآن، و آل الرسول صلی الله علیه و آله أهل الذکر و هم المسئولون

اگر گفته نشود در این حصر وجود دارد که خیلی ظهور در حصر ندارد، این روایت از طائفه اول محسوب می‌شود.

روایت دوم

وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله الذِّکْرُ أَنَا وَ الْأَئِمَّةُ أَهْلُ الذِّکْرِ ( نورالثقلین حدیث 89)

این روایت هم معتبر است که امام باقر علیه السلام از پیغمبر نقل می‌کند که پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند: الذِّکْرُ أَنَا وَ الْأَئِمَّةُ أَهْلُ الذِّکْرِ.

احتمالا روایت 90 معتبر باشد، روایت 91 معتبر نیست، روایت 93 و 100 و 101 و 102 ... و چند روایت دیگر که برخی از آنها معتبر است و اگر معتبر هم نباشد، خیلی کثرت دارند، و بیان می‌کند که اهل‌الذکر یعنی ائمه علیهم السلام می‌باشند و اهل‌الذکر به معنای اهل کتاب را نفی می‌کند.

3-7.روایات طائفه دوم:

روایاتی هستند که نه تنها اهل‌الذکر به معنای اهل کتاب را نفی می‌کند. بلکه اهل‌الذکر را به معنای اهل بیت حصر می‌کنند.

روایت اول:

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا یَزْعُمُونَ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ- أَنَّهُمُ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَی قَالَ إِذَنْ یَدْعُوکُمْ إِلَی دِینِهِمْ قَالَ ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُون. ( نورالثقلین حدیث 94)

محمد بن مسلم می‌گوید به امام باقر عرض کردیم سنی‌ها و اهل سنت گمانشان این است که اهل الذکر، علمای یهود و نصاری هستند، حضرت فرمودند: إِذَنْ یَدْعُوکُمْ إِلَی دِینِهِمْ قَالَ ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُون. اینجا حصر می‌کند، آنها می‌گویند اهل کتاب، اهل ذکر هستند، حضرت می‌فرمایند اگر اهل کتاب، اهل ذکر باشند، اینها که می‌گویند شما دین ما را بپذیرید، اگر الآن پیش علمای یهود و نصاری و مسیحیت بروید می‌گویند دین ما، دین حق است، بنابراین اهل ذکر، اهل کتاب نیستند، پس مقصود، ما اهل بیتیم.

روایت دوم

روایت دوم این طایفه، روایت 98 است که در عیون اخبار الرضا ذکر شده است، مجلس مفصلی پیش مأمون پیرامون «اصطفی» صورت گرفت که اهل بیت، مصطفی هستند و حضرت به دوازده جای قرآن استشهاد می‌کند که ما اهل بیت برگزیدگان خلق هستیم،‌ یکی از آنها این است، اما التاسعة فنحن اهل الذکر، که ویژگی دیگر ما این است که ما اهل ذکر هستیم، الذین قال الله تعالی فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون، فنحن اهل الذکر فاسئلونا ان کنتم لاتعلمون، فقالت العلماء آنهایی که آنجا بودند گفتند: انّما عُنِی بذلک الیهود و النصاری، مقصود از اهل ذکر شما نیستید، یهود و نصاری هستند، فقال ابوالحسن علیه السلام سبحان الله و هل یجوز ذلک اذاً یدعونا الی دینهم، و یقولون انه افضل من دین الاسلام، اگر به دین اینها مراجعه کنیم که می‌گویند ما از شما برتریم، فقال المأمون فهل عندکم ... آیا شاهدی بر این مطلب دارید که شما اهل ذکر هستید؟ می‌فرماید بله، الذکر رسول الله و نحن اهله، و ذلک بیّن فی کتاب الله عز وجل، فی سورة الطلاق، فاتقوا الله یا اولی الالباب الذین آمنوا قد انزل الله الیکم ذکرا رسولا یتلوا علیکم آیات الله؛ «ذکراً رسولاً» ما اهل ذکر هستیم، فالذکر رسول الله و نحن اهله؛ و دیگران را نفی می کند.

4-7.جمع بندی روایات

بنابراین در تفسیر اهل الذکر با روایات، دو طائفه روایت وجود دارد.

طائفه اول روایات، با تفسیر قرآنی آیه منافاتی ندارد؛ چون مُثبِتین هستند، بر طبق آیه، اهل الذکر، علمای اهل کتاب هستند، و بنا بر بیان این روایات، اهل الذکر، اهل البیت می‌باشند، و این نشانگر این است که ذکر در اینجا کتب آسمانی و هر آنچه که مایه توجه به خداست که اعم از کتاب و پیغمبر می‌باشد، بنابر تفسیر اهل الذکر به اهل بیت که طائفه اول، طائفه مثبت است در معنی تغییری ایجاد نمی‌شود، بلکه معنی را تعمیم می‌دهد و ذکر، مطلق کتب آسمانی، بلکه مطلق ما یذکر است که اعم از کتاب یا خود پیغمبر می‌باشد.

روایات طائفه دوم که یکی از آنها معتبر است، بیان می‌کند که اهل الذکر، اهل کتاب نیستند.

شأن نزول این است که اگر فضای آیه را برداریم با آیه نمی‌خورد!!

جوابی که می‌توان به این مطلب داد، بدین شکل است که بحث مجادله کل اسلام با کل شرک که داور سوم اینجا وجود دارد حضرت اهل‌الذکر، اهل کتاب منصف آگاه زمان پیغمبر را نفی نمی‌کند، بلکه می‌فرماید: اگر اهل‌الذکر، مطلق علمای یهود و نصارایی هستند که الآن هم اگر سراغشان بروید اسلام را نفی می‌کنند، این را نفی می‌کنند. در کتب تاریخ هم آمده است که در جزیرة العرب، جمع مهاجری از علمای یهود و نصاری بودند که بخاطر بشاراتی که دیده بودند نسبت به ظهور پیغمبر اکرم در همان نقطه، از کتب قبلی و اوصیایی که پیوسته بودند، آنچه که از کتب قبلی شنیده بودند بخاطر این مسئله، به مکه و مدینه هجرت کرده بودند و تعدادی از آنها هم بخاطر این بشارتها مسلمان شدند و این بشارتها هم در گسترش اسلام بی‌تأثیر نبود، اما بعد از مدتی این جبهه از هم جدا شد، و آنچه که مهم است این است که آیه شریفه اهل الذکر را بر علمای یهود و نصارایی که حق طلب و حق‌جو بودند و نمونه‌هایی از آنها در زمان پیغمبر بود تطبیق داده است، بنابراین امام می‌فرمایند اهل الذکر، همین علمایی که الان هستند آنها می‌گویند اسلام را کنار بگذارید و دین ما حق است حضرت این را نفی می‌کنند، وقتی حضرت می‌فرمایند آنها مقصود نیستند و مقصود ما هستیم، این حصر به آن معنی نیست، بلکه در واقع امام تعلیل می‌آورند که اگر از آنها سوال کنید خودشان را حق می‌دانند و اهل الذکر، علمای منصفی هستند که حق را کتمان نمی‌کردند.

احتمال دوم که حضرت بیشتر ناظر به این سمت هستندـ حضرت مي‌فرمايند آنها نمی‌خواهند شمول آیه را بپذیرند و این که آیه اهل‌البیت را نمی‌گیرد، حضرت برای این‌که این را تحکیم کنند می‌فرمایند این مهم نیست، ما مهم هستیم، البته این جواب سطحی است و جواب اصلی، جواب اول است.

مطلب دوم در ذیل این روایات:

حضرت می‌فرمایند اهل الذکر ما هستیم، یعنی اهل الذکر را از علمای دیگر نفی می‌کند، شبیه این است که در اولی الأمر در برخی روایات است که می‌گوید انما عنی بأولی الأمر نحنُ، می‌گوید مقصود ما ائمه هستیم، اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم، برخی گفتند اولی الأمر را برای ولایت فقیه و حاکم عادل و ... تمسک کرد، چون در روایات گفته شده است مقصود ما هستیم، نه دیگران، اینجا هم ممکن است اِشعاری به حصر در ائمه باشد و ناظر به نفی علمای دیگر باشد، نحن هم المسئولون.

جواب:

اینکه از روایات، حصر استفاده شود، جای تردید است،‌ ثانیا اگر بتوان حصر استفاده کرد و گفته شود ضمیر فصل، افاده حصر می‌کند، اگر این حصر هم باشد، حصر اضافی است و می‌خواهد جریانی را نفی کند که مقابل ائمه هستند، و اولی الأمر که می‌گوید ما هستیم یعنی می‌خواهد بگوید جریان باطل و خلفای جور و ائمه جور نیست، اما اگر امتداد ولایت امام است، ناظر به آن نیست؛ بلکه امتداد اولی‌الأمر و اهل بیت است؛ ولذا از این جهت، یا حصر نیست، یا حصر اضافی هست، یا اگر حصرحقیقی هم باشد، می خواهد بگوید مبدأ و منشأ اهل الذکر ما هستیم، و بقیه جدای از ما نیستند.

بنابراین شمول آیه، نسبت به اهل کتاب آن زمان و اهل کتابی که در مسیر انحرافی قرار نگرفتند و همچنین شمولش نسبت به علما و ... با این روایات نفی نمی‌شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo