< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

91/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ارشاد جاهل ـ دلیل قرآنی

 

6. تفقه

تفقه به معناي فقه و فهم عميق و دقيق هست و وقتي ماده فقه به باب تفعل برود، بنابر قاعده «زيادة المباني علي المعاني» تأکيدي در امر ايجاد مي‌شود ولذا در ليتفقهوا يک نوع فهم دقيق مي‌باشد.

اقوال در تفقه:

    1. فهم دقيق، هم بخاطر خود ماده فقه، و هم اين که به باب تفعل رفته و يک نوع تضلع در فقه و فهم را شامل مي‌شود.

    2. مطلق فهم

اگر مقصود از تفقه، يک نوع فهم دقيق و عميق باشد، فبها و نعم المطلوب، در غير اين صورت تبديل به شبهه مفهوميه مي‌شود، به اين معني که معلوم نيست تفقه، مطلق فهميدن است يا فهميدن خاص و عميق؟ اگر گفته شود، فقه، مشترک لفظي هست و هم به معناي فقه عام و فقه خاص استعمال مي‌شود، بايد مطلق فهم گرفته شود؛ چون امر، روي فقه آمده است، و قدر متيقن هم، معناي عام است، چون در تکليف، حداقل تکليف را بايد اخذ کرد.

اگر احراز شد که مقصود از تفقه لغتاً، يک فهم دقيق است، فهم دقيق و فقه خاص را اخذ مي‌کنيم.

نتيجه بحث: فقه هم از جهت لغت، بار ويژه‌اي دارد، و هم وقتي به باب تفعل بيايد بنابر قاعده زيادة المباني تدل علي زيادة المعاني، يک نوع اطميناني حاصل مي‌شود که تفقه، شامل فهم دقيق هست.

فقه و فهم دقيق مراتب عام فهم را شامل مي‌شود هرچند مرتبه اجتهاد، از ابرز مصاديق آن به شمار مي‌آيد.

همین الآن کسانی که در حوزه می آیند یک عده عامی اند، عوام در اخلاق، عقاید، ... وقتی چیزی را می داند در حد تکلیفش می داند و یک عده ای مجتهد نیستند، ولی واقعا یک نوع ممارست و مهارت خوبی در احکام و اخلاق و عقاید و ... دارند اگر می خواهند صاحب نظر باشند در دقائق و فروعات فقهی و ...، در این حد از توان نیستند ولی این با آدم عادی که در کوچه بازاری متشرع فرق دارد، فقه و اخلاق و ... را مطلع هست و یک نوع مهارت دارد ولو در حد اجتهاد نیست.

در ازمنه قدیم، در عصر معصومین این دو غالبا بر هم منطبق بوده، یعنی در عصر صحابه و اصحاب کسی که ممارستی داشته و مرتب نزد معصومین می‌آمده در آن زمان این دو حالت تقریبا به هم نزدیک بوده است؛ علت این است اجتهاد یک مقوله سنگین و دشواری نبوده است ولذا این دو دائره غالبا بر منطبق می‌شدند ولی همیشه این دو دائره منطبق نیستند، دائره دین‌شناسی و آشنایی درست و عمیق با دین با دائره صاحب نظری و اجتهاد و استنباط همیشه بر هم منطبق نبوده، حتی آن وقت، در این زمان خیلی واضح است که بر هم منطبق نیست، اگر کسی مجتهد در فقه شود و استنباط کند فقط همین فروع اجمالی و علم اجمالی را بهتر بداند کار هر کسی نیست ولی مراتب پایین‌ترش اجتهاد مطلق نیست، اجتهاد متجزی است، غیر اجتهاد هم آدم ماهر مسلطی که مثلا کسانی در عروه مسلط هستند که خود مجتهد مسلط نیستند یا در جواب سوالات و احکام و اخلاق و ... مهارتی دارد ولی مصرف کننده است ولی مصرف کننده ماهری هست، نمی‌تواند تولید کند ولی با آدم معمولی فرق دارد.

در اینجا خیلی‌ها این آیه را برای وجوب اجتهاد به این آیه تمسک کردند.

ولی ترديد وجود دارد، هرچند قطعا تفقه، اجتهاد را هم شامل می‌شود، و از ابرز مصادیقش هست، ولی اینکه منحصر به او باشد انحصاری ندارد و «یتفقهوا» شامل اجتهاد نیست، بلکه مطلق مهارت در متون دینی در احکام و عقاید و معارف دین مي‌باشد، نه آن حدی که عوام هستند که یاد بگیرند، بلکه یک نوع تضلع دارد ولی نه در حد اجتهاد.

بعيد نيست «تفقهوا» فراتر از اجتهاد و فهم‌هاي دقيق دون اجتهاد را هم شامل شود، چون در تفقهوا ، اجتهاد نیست، فهم دقیق است و فهم دقیق اوسع از اجتهاد است.

نکته: تفقه همیشه متعلقی می‌خواهد و همیشه «فی» همراهش هست ولو محذوف باشد.

فتحصل که در تفقه سه احتمال است:

    1. مطلق فهمیدن احکام و معارف دین

    2. فهمیدن ویژه و خاص ولی اعم از اجتهاد (مادون اجتهاد را هم شامل بشود)

    3. اجتهاد

ظاهر، احتمال دوم است.

احتمال اول، شامل مطلق آشنايي است و آشنايي اعم از آشنايي معمولي، متوسط يا اجتهاد مي‌شود.

احتمال دوم، يک درجه محدودتر است، مطلق آشنايي نيست، مطلق فهم نسبت به دين چه در رتبه هاي متوسط، يا اعلي که شامل اجتهاد هم مي‌شود.

احتمال سوم: شامل اجتهاد مي‌شود.

اين سه احتمال به صورت عام و خاص مي‌باشند، و روایاتی که این آیه را در این بحث تطیبق کرده اند هم عامه و هم خاصه روایت کردند.

7ـ دين در « ليتفقهوا في الدين»

معاني دين

الف: دين به معناي مجازات؛ يوم الدين، يوم القيامة که اعم از ثواب و عقاب است.

ب: دين به معناي معارفي که از ناحيه خدا نازل شده، اطلاق مي‌شود.

ج: دين به معناي اسلام؛ ان الدين عند الله الاسلام

د: دين، مطلق ما انزل الله است.

دین فقط اختصاص به احکام ندارد، بلکه مطلق ما انزل الله را بیان می‌کند مطلق آنچه که در شریعت است از ناحیه خدا برای بشریت نازل شده است، و اختصاص به احکام و فقه ندارد؛ بنابراین همه ما انزل الله، دین است، منتهی ما انزل الله اعم از این است که از عقل به صورت مستقل یا از متون نقلی استفاده شود، خلاصه هر آنچه که از دین است، خواه از طريق کتاب و سنت و ادله نقلي، شرع و دين بودن بيان شود، يا هر آنچه که عقل در مستقلات و ملازمات به دین نسبت دهد، و يا آنچه که با مستقلات عقلیه به شرع منسوب شود.

طرق شناخت دين

واژه «ما انزل الله» در جایی نیامده است دین یعنی آنچه که خدا برای هدایت بشر قرار داده است

الف: عقل

ب: نقل

آنچه که در مجموعه منابع و متون دینی نباشد، مشمول آیه نیست، اگر چیزی راجع به آنها گفته شود، از باب مقدمه اجتهاد و مقدمه فهم دین است که برای تفقه مثلا باید منطق هم مثلا خواند که از باب مقدمه است که به صورت نفسی، خطاب، شامل آن نمی‌شود و وجوب غیری مقدمی پیدا می‌کند، هرچه که از منابع دینی به عنوان دین استفاده می‌شود، مشمول این مفهوم است و هر چه خارج از این است، بیرون است مگر این که مقدمه فهم دین باشد که از باب مقدمه، وجوب پیدا می‌کند.

بنابراین تفقه فقط دراحکام نیست، بلکه بخش‌های دیگر معارف را شامل می‌شود که نتیجه اين نکات، این می‌شود که شارع الزام می‌کند که گروهی در معارف اعتقادی و اخلاقی و فقهی، تضعلي پیدا کنند ولو مادون اجتهاد؛ هرچند اگر اجتهاد هم باشد، فبها و نعم المطلوب.

مفاهیمی همچون تفقه، که مقول به تشکیک است، شامل تضلع و اجتهاد می‌شود، منتهی اجتهاد رتبه بالاتر است، و بعيد نيست در این نوع مفاهیم که امر یک حالت تشکیکی دارد، رتبه بالاترش بهتر است. نکته مهم این‌که، از نظر عقلایی این گونه باشد، مثلا در «اتقوا الله» مرتبه بالاتر تقوا مطلوبیت بیشتری دارد، همچنين ايمان که ذو مراتب است، مرتبه بالاترش مطلوبیت دارد، البته فاتقوا الله و ... درجه بالاترش تأکد دارد، و در اين‌گونه امرها که مقول به تشکيک است، مراتب و درجات بالاتر امر، مطلوبيت بيشتري دارد، و این یک قاعده اصولی است.

بنابراین امری که به یک موضوع ذو‌مراتب تعلق می‌گیرد عنوان مشترک محيط وجوب می‌شود و درجات بالاترش به تناسب اشتدادی که دارد از مطلوبیت بیشتری برخوردار می‌شود و تأکد بیشتری دارد.

8ـ واو «ولینذورا»

واوا در ولينذروا ، مفيد عاطفه و عطف کردن است، و در اين عطف دو احتمال وجود دارد:

الف ـ عطف بر لیتفقهوا

ب ـ عطف بر محذوف

لو‌لانفر برای دو چیز:

    1. لیتفقهوا

    2. لينذروا

«لیتفقهوا» تا اینکه خودشان استفاده کنند ولینذروا قومهم، چون واضح بوده مثلا حذف شده است، چون کسی که تفقه می‌کند خودش بهره‌ای می‌برد و حذف است و به دیگران هم بهره‌ای می‌رساند لیستفیدوا لأنفسهم ... یتفقهوا فی‌الدین لاستفادة انفسهم و لینذروا دیگران را.

بر طبق احتمال دوم، مشکل اين است که «لیتفقهوا» لاستفادة انفسهم و برای این که دیگران را انذار کنند، در اين صورت، استفاده خودش یا انذار دیگران ذی‌المقدمه می‌شود و «یتفقهوا» مقدمه اینها می‌شود و ممکن است تفقه از وجوب نفسی بيافتد.

اگر چیزی محذوف باشد، بعید نیست نتیجه اصولیش این شود که تفقه، امر مقدمی است، و واجب نفسی نیست، اما اگر «واو» باشد که عطف بر لیتفقهوا باشد اینها در عرض هم قرار می‌گیرند یتفقهوا و ینذروا، هر دو موضوعیت دارد، علیرغم این که تفقه مقدمیت هم دارد، ولی موضوعیت و استقلال تفقه محفوظ می‌ماند.

با توجه به اين‌که اصل، عدم الحذف است، بنابراین باید احتمال اول را قبول کرد و «لينذروا» را بر «لیتفقهوا» عطف کرد، که در اين صورت، «یتفقهوا و ینذروا» در عرض هم قرار مي‌گيرند، البته عقل این را می‌فهمد که در تفقه، علاوه بر نفسیت، یک مقدمیت هم وجود دارد، ولذا تفقه با این بیان همان چیزی می‌شود که گفتیم که برخي مقدمات هم نفسيت و هم غيريت دارند.

نکته مهم اين‌که: در آیه، دو امر وجود دارد، امراول، مقدمه امر دوم هم هست، ولی منافاتی با نفسیت ندارد، وقتی اندار می‌کنید، باید دین‌شناس باشید ولی در عین حال این طور گفته است که تفقه، موضوعیت دارد و از آنجا که لينذروا با «واو« آمده است و «واو« حذف نشده است، تضلع در دین، واجب نفسی است، ولو به آن ذی المقدمه نرسد ولی در عین حال هر دو واجب هستند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo