< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

78/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعلیم و تعلم / آداب تعلّم

مقدمه

در قواعد و اصول، روش‌هایی برای آداب و وظایف ذکر شده است که در قسمت‌ که آخرین آن سیره ائمه (ع) بود.

نظر مرحوم شهید (ره)

گاهی هم مرحوم شهید (ره) به دو وجه دیگر اشاره می‌؛ و وقتی که شیئی رجحان پیدا کرد، تبعاً مقدمه آن هم رجحان پیدا می‌کند. این هم امر شایعی است در بسیاری از آداب و وظایف درواقع یک اصل و مبنا را ایشان گرفته، بقیه را به‌عنوان مقدمات آن بحث تفریع می‌کند، البته رجحان این امر در حد رجحان مقدمی است که وجه ذاتی ندارد و فی حد نفسه نیست. این هم یک عنوان است که مقدمات و ملازمات می‌آورد. همه این‌ها در حد یک امر بالغیر است. در بعضی موارد ایشان به عناوین ثانویه تمسک کرده است، عناوین ثانویه‌به‌عنوان یک روش شده است و چیزهایی را به‌عنوان ادب و وظیفه می‌به‌عنوان نمونه در کتاب منیه چاپ‌هایی که قبلاً عرض شد، صفحه صد و دوازده مطرح شده است.

از آداب برای متعلم

به‌عنوان یک ادب برای متعلم از آداب فی‌نفسه، می‌گوید «أَنْ يَتْرُكَ التَّزْوِيجِ حَتَّى يَقْضِيَ وَطَرَهُ مِنَ الْعِلْمِ»[1] که به‌عنوان یک مستحب و ادب این است که تا قبل از بلوغ علمی، تزویج را ترک بکند. این را برگردانده به بحث تزاحمات و تقدیم اهم را به باب تزاحم برده و می‌فرماید. «وَ هَذَا أَمْرٌ وِجْدَانِي مُجَرَّبٌ وَاضِحٌ لاَ يَحْتَاجُ إلَى الشَّوَاهِدِ» که ازدواج مانع است؛ و به صورت «وَ لاَ يَغْتَرُّ الطَّالِبِ بِمَا وَرَدَ فِي النِّكَاحِ مِنْ التَّرْغِيبِ» به آن نگاه نکند. «فَإِنْ ذَلِكَ حَيْثُ لاَ يُعَارِضُهُ وَاجِبٌ أَوْلَى مِنْهُ وَ لاَ شَيْ‌ءَ أَوْلَى وَ لَا أَفْضَلَ وَ لاَ وَاجِبٍ أَضْيَقُ مِنْ الْعِلْمِ» می‌فرماید وقتی وجوب کفایی یا عینی پیدا کرد، افضلیت پیدا می‌کند و ترجیح نکاح مغلوب می‌شود، به حدی که خلاف آن ترجیح پیدا می‌کند. گاهی هم چند مورد را به این ترتیب در قالب تزاحمات و ملاحظه اهم و مهم و رعایت عناوین ثانویه ریخته است. غیر از ذکر سند خاص و ورود حدیث خاص، هفت الی هشت قاعده دیگر وجود دارد که در این آداب و وظایف مورد استناد شهید (ره) قرار گرفته است و این بحث‌مناسب است، در آداب قضا یا آداب شهادت یا آداب معاملات به کتاب‌های فقهی مرحوم شهید (ره) مراجعه شود و بررسی شود که سلسله قواعد مطرح شده، آیا در آنجا مورد توجه ایشان هست. چون معمولاً این آداب یعنی آداب بیع، آداب قضا، آداب شهادت در قسمت‌

تفاوت کار مرحوم شهید (ره) با کار فقهی محضش

کار مرحوم شهید (ره) با کار فقهی محضش متفاوت است. اگر بتوان، این قاعده را از روایات به دست آورد که اتقان عمل یک کار مستحب است، در روایات مطرح شده است که مؤمن کارش متقن در اعمالش است؛ که در اوصاف مؤمن یعنی کتاب ایمان و کفر یا کتاب العشره در اصول کافی موجود است. درواقع یک بیان مولوی از آن روایات استفاده می‌ که عمل را باید متقن انجام داد و رجحان دارد و مستحب است؛ و خود این اتقان عمل از معاملات تا قضا و امثال این‌ها پایه برای خیلی از آداب و وظایفی که در فقه آمده می‌شود، همین‌طور در بحث تعلیم و تعلم. اگر این هم وجود داشته باشد یک عنوان عام کلی است که مصادیق متفاوتی در طول زمان پیدا می‌کند. البته از نظر مصداقی هم متغیر و متحول است. این هم یک نکته‌شهید (ره) به این ترتیب به آن اشاره‌

درواقع وقتی وارد آداب تعلم شدیم، انواع تقسیماتی که در آداب وجود دارد ذکر شد، وارد بحث‌های صغروی شدیم. سپس به بحث‌های کبروی و بنیادی و مبانی و قواعد آن منتقل شدیم، آن بحث ناقص ماند و رجعت و عودی به بحث صغریات قضیه خواهیم داشت. در بعضی از آداب در غیر فضای تعلیم و تعلم دلیلی بر رجحان آن نداریم، اما در خود فضای تعلیم و تعلم دلیلی بر رجحان داریم.

همان‌طور که گفته شد، بعضی آداب، آدابی است که در غیر فضای تعلیم و تعلم و به علامت سبیل الاطلاق دلیلی بر رجحان آن است. مثل تواضع؛ که در تواضع ادله متقن، محکم و فراوانی بر رجحان و استحبابش داریم.

در باب تعلیم و تعلم چند روایت داریم، ازجمله مواردی که نص داریم، تواضع است. تواضع متعلم در برابر معلم و بالعکس آن، دو نوع است.

سؤالی که اینجا درباره قسم دوم مطرح می‌شود، این است که دلیل خاص که آمد، چه مفاد جدیدی را می‌تواند بیان کند. دو احتمال وجود دارد:

ممکن است یکی از این‌ها منظور باشد؛

گاهی می‌؛ یعنی سه احتمال در اینجا وجود دارد؛

یک احتمال این است که بگوییم اینجا چیز خاصی وجود ندارد. این یک احتمال ضعیفی است.

احتمال دیگر اینکه تأکد را می‌رساند و مستحب مؤکد است، ثواب بیشتری دارد؛

وجه سوم این است که بگوییم درجه مضاعفش مطلوب است.

فرق وجه دوم و سوم

فرق وجه دوم و سوم این است. یک بار گفته می‌؛ یعنی تواضع در آنجا و اینجا فرق نمی‌کند، تأکد ندارد. بلکه خوب است. مستحب جدیدی است که اگر درجات بالاتر آن اعمال شود، بین این دو تا تفاوت است. ممکن است گفته شود، این بیان مصداق است. مثل اینکه فرض کنید یک دلیل بیان شده که در سوگ ائمه باید گریست و دلیل دیگر آمده که در عزای امام رضا (ع) گریه کنید. یا مثلاً ائمه را اکرام کنید، یک دلیل هم آمده گفته امام رضا (ع) را اکرام کنید. یک احتمال این است که این به‌نوعی مصداق است؛ یعنی این دلیل خاص هیچ‌چیز اضافه‌همین‌طور است. دلیل خاص احتمال اول این است که هیچ مؤونه زائده‌به‌عنوان مصداق ذکر شده است؛ اما وجه دوم می‌گوید نه همان که در جاهای دیگر مطلق مستحب است، به همان درجه، اینجا استحباب و ثوابش مضاعف و مؤکد است. یا اینکه تأکد روی محمول و حکم نیست، تأکد روی موضوع است؛ یعنی تواضع بالاتری مقصود است. وجه دوم تأکد روی حکم است. تواضع در آنجا با اینجا یکی است. وجه سوم تأکد در خود موضوع است؛ یعنی موضوع و متعلق چه باشند که باید درجه بالاتری باشد.

ادب پنجم برای متعلم

در صفحه هشتادوهفت منیه، ادب پنجمی که برای معلم ذکر کرده این است که «أَنْ لَا يَتَعَاظَمُ عَلَى الْمُتَعَلِّمِينَ» کبر نورزد «بَلْ يُلِينَ لَهُمْ وَ يَتَوَاضَعُ»، همان پیش‌فرض را ایشان دارد که نسبت پیغمبر (ص) به مؤمنین نسبت معلم و متعلم است و همین را تعمیم داده به هر معلم متعلمی. یکی از پیش‌فرض‌ها دیروز همین است که به سیره یا قول تمسک شود، یک پیش‌فرضش این است که نسبت را نسبت معلم و متعلم گرفته شود. سپس تعمیم داده شود که هر معلم و متعلمی این‌طور است. البته ایشان عین همان روش‌شناسی را در این قسمت هم اعمال کرده است؛ یعنی آیه‌پیغمبر (ص) آمده، آورده است. در کارهای تحقیقاتی که می‌آورید، این پیش‌فرض‌ که این روایات یا در مورد رابطه پیغمبر (ص) و مردم است. یا روایت کلی تواضع است. این مطلقات می‌فرماید، «وَ هَذَا فِي التَّوَاضُعَ لِمُطْلَقِ النَّاسِ فَكَيْفَ بِهَؤُلَاءِ الَّذِينَ هُمْ مَعَهُ كَالْأَوْلَادِ» اینجا تواضع رجحان دارد. سپس دلیل خاص ذکر می‌کند. سه جور دلیل ذکر می‌کند. دلیلی که در مورد پیغمبر (ص) و در ارتباط با اصحاب است و در ذهن ایشان است به رابطه معلم و متعلم تعمیم پیدا می‌کند. یکی هم ادله مطلق تواضع است. یکی هم دلیل‌های خاصی است که در باب مناسبات معلم و متعلم آمده که بر تواضع تأکید کرده است. بعد می‌فرماید «فَعَلَى الْمُعَلِّمِ تَحْسِينُ خُلُقِهِ مَعَ الْمُتَعَلِّمِينَ زِيَادَةً عَلَى غَيْرِهِمْ وَ التَّلَطُّفِ بِهِمْ إذَا لَقِيَهُمْ». ایشان درواقع این احتمال سوم را اینجا بیان کرده است و می‌گوید این روایاتی که اینجا آمد که لُیِنُوا لِمَن تَعلَموه یا روایاتی که می‌گوید معلم تواضع بورزد از ظاهر کلامش استفاده می‌به‌عنوان نمونه، صدوبیست و یک هم در همین تواضع است. منتها از سوی متعلم نسبت به معلم است. برای اینکه «الخامسُ أَنْ يَتَوَاضَعَ لَهُ» یعنی متعلم در برابر معلم «زِيَادَةٌ عَلَى مَا أُمِرَ بِهِ مِنْ التَّوَاضُعِ»؛ که این درباره تواضع بالاتری بحث می‌

انواع تواضع

سه جور تواضع داریم:

یک تواضع عام که در روایات آمده است؛

یک تواضع در برابر علما بما هم علما؛

یک تواضع در برابر عالم معلم.

ایشان می‌گوید دلیل خاص ناظر به درجه بالاتری است. این سه احتمال است که اینجا وجود دارد.

بررسی انواع تواضع

احتمال اول بعید است صرف ذکر مصداقی از کلی باشد. ظاهراً مؤونه اضافه‌؛ به‌عبارت‌دیگر اصل تأسیس است. اصل را بارها عرض کردیم. در هر بیانی که از کسی صادر می‌شود، اگر شک کنیم که تأسیس است یا تأکید، اصالة ‌

اصل این است که این بیان چیز جدیدی می‌آورد. این چیز جدید تأکد است. اگر شک کنیم این بیان مصداق کلی تواضع است، یا یک اضافه‌؛ یعنی تأکیدی در قلمرو تعلیم و تعلم بیان می‌کند. احتمال اول خلاف قواعد است.

گاهی در این تردید داریم که بیانی که آمده یک چیز جدیدی می‌آورد. یا تأکید بر حکم دیگری است. زمانی که بین دو چیز تردید وجود داشته باشد، اصل تأسیس است. یک بیان آمده است. نمی‌دانیم ذکر مثال است؛ که هیچ‌چیز تازه‌نه تأسیس متن اینجا معقول نیست. یا ذکر مثال از آن مطلق است، یا اینکه تأکید می‌کند؛ که این تأکید در اینجا یک چیز اضافه‌ باید بگوییم ذکر مثال نیست. اصل این است که چیز جدیدی می‌آورد و ریشه آن قاعده اصالة ‌ که هر بیان مفاد جدید دارد. هر بیان یک بار تازه و اضافه‌ و برای آن حسابی کرده و مطلبی می‌خواهد بگوید. از متکلم حکیم سنجیده‌؛ که گفته می‌همه‌جا خوب است. اینجا هم مصداقش را در نظر می‌گیریم. یا اینکه یک بار اضافه‌

امر ما دایر است بر این‌که به یک درجه تازه‌مؤکد می‌کند؛ یعنی ثوابش را بیشتر می‌کند. هر دو بار جدید دارد. یک دلیل کلی گفته اکرم ائمه (ع) یک دلیل هم گفته امام رضا (ع) را اکرام کن. این چیز تازه‌رضا (ع) با امیرالمؤمنین (ع) یکی است. البته استحباب درجاتی دارد.

نظر فقها این است که استحبابش مؤکد و مضاعف است، اباحه تا وجوب درجاتی دارد. در خود وجوب هم درجاتی است. اینکه بگوییم هیچ درجه جدیدی در موضوع و در حکم نمی‌آورد، صرفاً مثال است و مصداقی از همان کلی است، هیچ فرقی ندارد. در این بیان نوعی لغویت است. از نظر عقلا انتظار ما این است که سخن تازه و اضافه‌به‌طورکلی استحباب دارد.

امر ما دائر بین این است که فقط ذکر مثال کلی است، یا یک مونه اضافه‌ةِ المَبانی تَدُلُّ عَلی زیادةِ المَعانی، مبانی که زیاد شد یک معنای اضافه‌مسئله در صرف و نحو بحث دارد و سخن و نکته جدیدی دارد.

اگر امر دایر شود بین دو احتمال که یکی از آن‌ها کمتر حرف تازه‌آنچه حرف بیشتری دارد، یک اصل عقلایی است که در اصول و فقه اصالة ‌

چیز جدید یعنی اینکه یک چیز تازه‌عقلا امضاء می‌کنند. تأسیس که می‌ این معنای تأسیس است، نکته تازه‌دارد. اصولاً سمت‌وسوی این اصالة التأسیسی که در اصول می‌این‌که هیچ‌چیز تازه‌به‌طورکلی به او ‌گفتم در مهمانی‌ها این چیز اضافه‌

اصل این است اگر استدلالات در چارچوب ضوابط می‌چرخد، این بیان جدید، یک چیز جدیدتری می‌آورد. مگر اینکه قرینه‌هیچ‌چیز تازه‌نوعی تأسیس است. منتها تأسیسی که اینجا می‌؛ که در معاملات می‌آنچه شارع می‌گوید، می‌خواهیم ببینیم چیز تازه‌

 


[1] - منية المريد، ص: 227.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo