< فهرست دروس

موضوع: اصول/ مفاهیم/ علت و حکمت

اشاره

مطرح شد که آیا می‌شود از بیان حکم و مصالح دنیوی به حکم شرعی دسترسی پیدا کرد. آیا بیان حِکم و مصالح مجرد از خطاب تکلیفی مستلزم احکامی است یا نه؟

جریان اصالت المولویت در خطابات غیر تکلیفی

مقدماتی را ذکر کردیم و رسیدیم در نکته پایانی این بحث که هر جا اصالة المولویة در خطابی جاری بشود آن اصالة المولویة می‌گوید این حکم دخالت دارد و استحقاق عقاب و ثواب دارد و نشان‌گر این است که مصلحت و مفسده اخروی وجود دارد، حال در بحث ما سؤال این است که اصالة المولویه آیا در خطابات غیر تکلیفی (در توصیفیات) جاری می‌شود یا نه؟

این مطلب تکلیف ما را در سؤال اصلی بحث که استلزام حکمی مصالح و مفاسد مجرد از خطاب تکلیفی باشد، مشخص می‌کند. این بحث از بحث‌های کلیدی و مهم است و به این شکل کمتر کارشده است.

در اوامر و نواهی و خطابات انشائی و تجویزی و تشریعات تجویزی، اصالة المولویة یک قانون محکمی است، سخن این است که در توصیفات و اخباریات شارع آیا اصالة المولویة داریم یا نه؟ و معنای مولویت در این خطابات چگونه می‌تواند باشد؟

مقدمه اول: انتساب قوانین علمی به فعل الهی

در عالم قوانینی می‌بینیم که حاکم است و این قوانین بر حسب تخصص‌ها دسته‌بندی می‌شود. قوانین فنی مهندسی، علوم انسانی، اجتماعی و ... که هر یک در علمی مورد بررسی قرار می‌گیرد. این قوانین فعل خدا است، چنان‌که قوانین تشریعی نیز فعل خداست.

مقدمه دوم: جام جهان‌نما بودن متون دینی

همه این قوانین در ظواهر منابع دینی وارد نشده است، البته در باطن قرآن و متون و منابع دینی آن‌گونه که ما استفاده کرده‌ایم همه قوانین عالم وجود دارد.

طبق ظاهر قرآن و اخبار و احادیث همه عالم هستی، تجلی فعل خداست و همه قوانین طبق متون است، منتها دسترسی به همه این قوانین کار معصوم است و معصوم در قرآن همه هستی را می‌بیند و قرآن به استناد روایات معتبر در باطن خود یک جام جهان‌نما است.

مقدمه سوم: دسترسی معصوم به بطون قرآن

قرآن همه هستی را در خود نمایانده است. منتها دسترسی به آن کار معصوم است. دیگران شاید کمی بتوانند درک کنند اما تجلی جهان در این آینه فهمش تنها اختصاص به معصوم دارد.

رابطه عموم خصوص‌ من‌وجه علوم با متون دینی

به لحاظ ظاهر و آنچه ما با آن سروکار داریم، علوم به معنای عامش با آنچه در متون دینی ما آمده است، نسبت عموم خصوص من وجه دارند. ما می‌بینیم قوانینی در این عالم در دانش‌های مختلف کشف‌شده و به‌دست‌آمده که ما در ظاهر قرآن آن‌ها را نمی‌یابیم.

بحث‌هایی که در این چند قرن، بشر در قلمروهای علمی، به آن‌ها دسترسی پیداکرده است، بخش‌های زیادی از آن در قرآن نیامده است. مثل قانون جاذبه و قوانین نسبیت و ... کما اینکه ماده افتراق از آن‌سو نیز داریم که قوانینی در آیات ذکرشده است که هنوز علوم روز بدان‌ها دسترسی پیدا نکرده است؛ مثل اینکه می‌گوید اگر حدود را رعایت کنید باران می‌آید، این قانون تکوینی است منتها علم هنوز به آن دسترسی پیدا نکرده است و می‌توان گفت که چه‌بسا هم نتواند دسترسی پیدا بکند.

یک ماده اجتماع هم داریم که مربوط به قوانین هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و.. از این عالم می‌شود که در قرآن نیز ذکرشده است.

بعضی از این قوانین جزء بدیهیات این عالم است، مانند گردش کرات و روز و شب و اختلاف لیل و نهار و ... که آیات زیادی داریم که تکوینات این عالم را بیان می‌کند.

در این بحث نیز افراط و تفریط زیاد است که بعضی‌ها کلاً این ارتباط را رد می‌کنند و بعضی نیز تلاش بیهوده می‌کنند تا ماده اجتماع زیادی را مطرح کنند.

ارتباط دیگر معارف با متون دینی

همان‌گونه که در مباحث علوم این‌گونه است که با متون دینی ماده اجتماع دارند، دیگر معارف مانند فلسفه و غیره نیز با متون دینی ماده اجتماع دارند.

وجه ذکر بعض قوانین و عدم ذکر بعض دیگر در متون دینی

اینکه قرآن یا متون دینی بعضی از قوانین و حقائق و واقعیت‌های تکوین را در خود گنجانده‌اند و به آن اشاره‌کرده‌اند و بعض دیگر را ذکر نکرده وجهش چه چیز است؟

وقتی درجایی می‌گوییم که دین به چیزی اشاره‌کرده می‌تواند عناوین زیر باشد:

1. تنها به‌عنوان مثال آورده است.

قرآن بعضی از مسائل آشکار را به رخ کشیده است و آنچه پیچیده است و در طول قرون کشف می‌شود و مشترک بین الاذهان نیست را ذکر نکرده است. در بعض از قوانین عالم و هستی اشاره‌ای که قرآن داشته مطالبی بوده که می‌شود گفت و بقیه‌ای را که نگفته است به خاطر این است که نمی‌خواسته وارد این مباحث بشود و آن را که گفته است به‌عنوان مثال است.

2. همه این موارد که در متون دینی از قوانین عالم ذکرشده است، خصوصیتی دارد و مولویتی در کار است.

3. قائل به‌تفصیل بشویم که قول صواب نیز به نظر می‌آید. بعضی از این قوانین و مقررات تکوینی که در قرآن ذکرشده است به‌طور خاص و به‌عنوان قانون موردعنایت است، به‌خصوص آن مسائل هستی‌شناسی که در مرئی و منظر نیست مثل مباحثی که مربوط به ملائک، یا مربوط به انسان یا مسائل خداشناسی است که در این محورها که در محدوده‌های ماوراء طبیعی است، قرآن به‌طور خاص عنایتی دارد و درباره قوانین این عالم که مشهود است و مشترک بین الاذهانی است می‌تواند تنها به‌عنوان مثال باشد.

مولویت گزاره‌هایی که موردعنایت شارع است

در مواردی که عنایت خاص است و گزاره‌های اخباری که در این قسم در قرآن آمده است، ظاهرش این است که مولویت دارد و معنای مولویت در اینجا این است که شناخت این موارد خاص دخالت در سعادت شما دارد و نوعی حالت اعتقادی پیدا می‌کند مثل قل هو الله احد، الله الصمد و ... که مربوط به خداست.

معنای مولویت در گزاره‌های توصیفی

مولویت در گزاره‌های توصیفی یعنی فهم و باور این‌ها لازم است و به نحوی پیوند و پیوست حکمی دارد و در مواردی که تنها به‌عنوان مثال نیز واردشده است، هرچند به‌خصوص آن مورد، مولویتی نیست، اما راجع به این‌که می‌خواهد بگوید هر چه در این عالم است شناختش با نگاه الهی لازم است، مولوی می‌شود، اما در مواردی که عنایت خاص دارد مواردش به‌طور خاص مولوی هستند؛ یعنی فهم و باور این موارد مورد تأکید مولا است که در برخی موارد واجب و در برخی موارد استحباب دارد که در فقه‌العقیده مطرح می‌گردد.

مولویت در اخباریات یعنی موارد یادشده دخالت ویژه در سعادت دارد و فهم و باور آن‌ها نیز مطلوبیت دارد. لذا می‌توان گفت که همه آنچه در قرآن آمده موضوع حکم فقهی است که می‌گوید یجب یا یستحب فهمه و الاعتقاد به که در تفسیر تربیتی هم گفته بودیم.

قرآن که می‌گوید ﴿واعلموا ان الله﴾ کذا و کذا یعنی بدانید که خداوند این‌گونه است، ولی در واقع یک واعلموا و اعتقدوا در قرآن است که قرآن در واقع متعلق یک حکم است که بدانید و اعتقاد بورزید و دانستن و اعتقاد به این موارد است که موجب سعادت انسان می‌شود، منتها سطح دانستن در مواردی واجب و در مواردی مستحب است.

علی‌القاعده وقتی امام صادق ع با مفضل مطلبی در حوزه طبیعیات عالم و شناخت این عالم می‌گوید از حیث اینکه این عالم آینه فیض خداست در پی بیان مولویت است و فهم و اعتقاد به آن مطلب، مورد سعادت انسان است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo