< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1403/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/

 

پیشگفتار

بحث در تعلیل در آیه شریفه بود که ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَیٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ سوره حجرات، آیه ۶، گفته شده بود که ما حتی اگر از عقبات دلالت آیه بر مفهوم و وجود مفهوم در آیه عبور کنیم و بپذیریم که آیه به شکل وصف یا شرط دارای مفهوم است مانعی جلوی روی این مفهوم قرار دارد، مانع همان شمول و اطلاقی است که در علت وجود دارد؛ ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ می‌گوید نباید به‌ عدم علم و جهل اعتماد کرد. این‌ عدم علم و جهل شامل مورد منطوق آیه می‌شود و شامل آن مفهوم و صورت خبر ثقه هم می‌شود. این اشکال مهمی بود که از کفایه، قدیم مطرح بوده است.

اشکال اساسی: آیه دارای مفهوم است

این اشکال اساسی بود که در اینجا وجود داشت، اگر این تعلیل نبود ما قائل به مفهوم می‌شدیم و از آیه استفاده حجیت خبر ثقه می‌شد

اما این مفهوم معادلات را به هم می‌زند برای اینکه مفهوم می‌گوید این که من گفتم خبر فاسق حجت نیست، دلیل جهل است و عدم العلم است و این جهل در خبر ثقه هم هست، این اشکال اساسی بود که اینجا مطرح شد.

پاسخ به اشکال

پاسخ‌هایی که اینجا آمده بود از دو منظر بود

پاسخ اول: تغییر اصل مفهوم

یا باید معادله را به این شکل تغییر می‌داد و مفهوم را از اساس تفسیر دیگری می‌کرد که این شمول در آن نباشد. این راهی بود که صاحب کفایه و جمع دیگری این مسیر را رفتند. جمعی به سمت این رفته‌اند که جهالت یعنی سفاهت و نه مطلق‌ عدم العلم، این راه اول بود که صاحب کفایه و کسانی مثل منتقی هم این را پذیرفته است. البته تعبیر ایشان این است که گرچه در لغت نمی‌بینیم جهالت یعنی سفاهت به کار رفته باشد اما قرائنی وجود دارد.

این حرف درست نیست، گفتیم جهل به معنای مقابل حلم را بعضی اشاره کرده‌اند، بما لا مزید علیه در بحث‌های سابق و متأخر، شواهد، قرائن و مستندات آورده‌ایم هم در لغت و هم در استعمالات قرآنی که جهالت به معنای خاصی است نه مطلق‌ عدم العلم که دایره خیلی وسیعی دارد. این راه اول بود که طی شد.

پاسخ‌های بعدی مبتنی است بر اینکه جهالت به معنای‌ عدم العلم می‌گیریم اما در عین حال پاسخی داده‌اند.

کل نقشه راه این است، اشکالی که به مفهوم شده است از ناحیه عموم تعلیل و اینکه عموم تعلیل نمی‌گذارد مفهوم اینجا شکل بگیرد،

پاسخ هم از دو منظر کلی است.

منظر اول؛ این است که مفهوم جهالت‌ عدم العلم نیست، جهالت سفاهت است.

منظر دوم؛ بقیه پاسخ‌ها در منظر دوم است که جهالت‌ عدم العلم است ولی برای این جواب راه‌های دیگری پیدا می‌کند.

جواب‌هایی که از این اشکال می‌دهیم دو منظر دارد جواب اول روی منظر اول است که می‌گوییم مفهوم آن نیست که شما گفتید چیز دیگری است.

جواب دیگر روی همان فرض می‌خواهد پاسخی بدهد. این تفاوت این اجوبه از این اشکال اساسی است. قبل از اینکه ادامه بحث را پی بگیریم یک عودی به آن پاسخ اول داشته باشیم. پاسخ اولی که مرحوم صاحب کفایه مطرح کردند و دیگران هم پذیرفتند و ما هم تقویت کردیم در مجموع، این می‌شد که جهالت اینجا سفاهت است و مقابل عقل است، مقابل حلم است و مخصوص سفاهت است.

این را کمی تکمیل کنیم؛ اگر این مفهوم سفاهت در جهالت را بپذیریم و جواب اول را انتخاب بکنیم آیه این‌طور می‌شود ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ نباید کاری کرد که با سفاهت کسانی متضرر بشوند یعنی عمل سفیهانه ما و ترتیب آثار غیر سنجیده بر اخبار و گزارش‌ها موجب آسیبی به دیگران یا خود بشود. پس ملاک کار سفیهانه می‌شود که آن را منع می‌کند اگر سفیهانه نبود اشکال ندارد.

بررسی یک سؤال مهم

وجه اول

یک نکته و سؤال مهمی که اینجا وجود دارد این است که اگر گفتیم ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ مقصود نفی نسبت به ترتیب آثار سفیهانه اقوال است که این اختصاص به فاسق و غیر ثقه دارد و شامل عادل و ثقه نمی‌شود، چون شامل آن نمی‌شود مفهوم کار خود را انجام می‌دهد.

سؤال این است که این آیه نیازمند به وجود سیره عقلا در ترتیب آثار بر خبر ثقه هست یا نیست؟ این آیه فقط مؤید می‌شود و آن که میان عقلا است امضا می‌کند یا نیاز به آن ندارد؟ یا می‌شود فراتر از امضا تصویر کرد؟ این سؤال مهم در فرض اول است.

اما طرف مفهوم که می‌گوید اگر خبر عادل بود، عمل بکن، باید احراز بکنیم که عقلا آن را سفیهانه نمی‌دانند؟ یا همین‌که احراز نشد سفیهانه است کافی است؟ لااقل در موارد مشکوک، جایی که خبر عادل در جای مهمی است. احراز نکردیم که سفیهانه است ولی احراز عقلایی بودن هم نکردیم، این سؤال حساس این است.

در المنتقی اینجور دارد که ومن الواضح ان الاعتماد علی خبر العادل غیر المتهم بالکذب فی الإقدام علی عمل لا یعد عملا بلا ترو و تبصر، بل عملا عقلائیا جاریا علی موازین العقلاء فی أمورهم و شئونهم، فلا یعمه عموم التعلیل.

هذا و لکن ینبغی لتتمیم ذلک من إحراز عمل العقلاء بما هم عقلاء بخبر العادل و حجیته لدیهم، یعنی باید اول بگوییم مانع از مفهوم نشد، ولی دلالت آن بر مفهوم متوقف بر این است که ترتیب اثر بر خبر فاسق سفیهانه است و ترتیب اثر بر خبر عادل سفیهانه نیست، عقلایی است این را باید احراز بکنیم آن وقت مفهوم تمام می‌شود. با این احراز این آیه ممضی می‌شود، امضاء کننده است، امضاء می‌شود، در خود امضاء فوایدی وجود دارد. فتکون الآیة متکفلة لإمضاء هذا الحکم و لا تکون متکفلة لبیان حجیته بالتأسیس فی قبال ما یدل علی حجیته من غیرها. این نکته دقیقی است.

به بیان دیگر این سؤال مطرح می‌شود که اگر جهالت را به معنای سفاهت گرفتیم که صاحب کفایه می‌فرمود، ما هم این را تقویت کردیم هم از منظر لغوی و هم از منظر استعمالات قرآنی و شرعی، سؤال این می‌شود ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ می‌گوید کار ترتیب اثر سفیهانه نباید کرد و در خبر فاسق هم سفیهانه است، منطوق با این علت منطبق است می‌گوید این که گفتم به خبر فاسق ترتیب اثر داده نشود به دلیل این است که عقلا این را کار سفیهانه می‌دانند من هم می‌گویم این کار نشود در طرف منطوق امضاء است و نیاز به احراز سفاهت عقلایی دارد. سفاهت احراز شد، عقلا می‌گویند این کار را نکن و آیه هم این را تأکید و تقویت می‌کند و امضاء می‌کند.

اما در طرف مفهوم که خبر از ناحیه عادل آمد آن تبین نمی‌خواهد، این نیاز به این دارد که عقلا بگویند اثر خبر عادل سفیهانه نیست، یعنی حکیمانه است، اینها چون اینجور می‌گویند، مفهوم هم آن را امضاء می‌کند، این یک بیان است و بیان غالب است و ایشان تصریح کرده‌اند و دیگران هم شاید همین مدنظرشان است که با این وجه اول آیه شریفه بنابر اینکه جهالت را به معنای سفاهت بگیریم هم در منطوق که امضا سیره عقلا است و هم در مفهوم و حجیت خبر عادل هم امضای سیره عقلاست، عقلا این را سفیهانه نمی‌دانند و آیه هم می‌گوید چون سفیهانه نیست من این را قبول دارم.

وجه دوم

اما وجه دوم که احتمال آن ممکن است مطرح شود این است که در منطوق تأیید و امضای عقلا است اما در مفهوم که امضای عقلا به این معنا نیاز به احراز عدم سفاهت و حکیمانه بودن نداریم، همین که از نظر عقلا سفیهانه نبود کافی است که مفهوم کار خود را بکند.

عادل که می‌آید یک وقتی است که عقلا آن را حکیمانه می‌بینند و سفیهانه نمی‌بینند، یک وقتی بین حکمت و سفاهت است و یک وقتی است که من نمی‌دانم، همه اینها یا به جهت این است که در ثقه یک گیری وجود دارد، در این ثقه شبهه‌ای وجود دارد، یک وقت شبهه در مفاد است، اهمیت خبر، مضمون خبر است، اینها در این جهتی که ما می‌گوییم فرقی نمی‌کند که مفهوم متوقف بر این است که احراز بکنیم عقلا ترتیب اثر می‌دهند و این را حکیمانه می‌دانند و سفیهانه نمی‌دانند، یا اینکه متوقف بر این نیست همین که احراز شد این را سفیهانه نمی‌دانند.

اگر کسی این را امضا دانست، آن وقت باید در چارچوب سیره عمل بکند و ممکن است کسی بگوید سیره در جایی است که اطمینان بیاورد و در غیر اطمینان وجود ندارد در حالی که سفیهانه نیست.

اما اگر کسی گفت امضایی نیست، می‌توان گفت آن را می‌گیرد حتی اگر تولید اطمینان نکند برای اینکه سفیهانه نمی‌شمارند.

﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ یعنی اینکه اثری مترتب بکنیم که زیانی در آن است، دنیوی یا اخروی، فرد یا جمع، خود یا دیگری، گفتیم همه اینها الغاء خصوصیت می‌شود و اگر نشود پایه استدلال لنگ است و الا اگر ظاهر آیه را بگیریم باید بگوییم آیه مربوط به آنجایی است که خبر آمده در موضوعات مهم آمده و دیگران و جمع را در برمی‌گیرد و دنیوی است. ظاهر ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ این است. ضرر به دیگران بزنید و آن هم جمع است و مسئله مهم دنیوی است، با الغاء خصوصیت همه این‌ها را فرو ریخت و لذا ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ می‌گوید هر ترتیب اثری که زیانی بر آن مترتب بشود، دنیوی، یا اخروی، فردی یا جمعی، خود یا دیگری.

منتهی شبهه‌ای آنجا مطرح کردیم که اگر این را بگیریم شامل استحباب یا کراهت هم می‌شود یا خیر؟

پاسخ به سؤال

گفتیم این را پذیرفتیم با نکته‌ای تکمیلی امروز نظر روشن شد که این‌طور است، اگر مسائل مفهوم را حل بکنیم نظرمان این می‌شود و اوسع از سیره خاص می‌شود.

اصل دلالت را در جایی که سفیهانه نیست، نه اینکه حکیمانه است، می‌شود با این مقدماتی که گفته شد بپذیریم.

پاسخ اول این بود که امروز تکمیل کردیم.

ادامه پاسخ‌هایی بود که دیروز به آن پرداختیم، پاسخ آقای خویی و شهید صدر و اشکالی که ما در آن کردیم و جواب سومی بود که مرحوم شهید صدر در کلامشان ذکر شد.

در تکمیل آن بحث‌هایی که در ادامه هست به این نظر مرحوم نائینی هم اشاره بکنیم.

مرحوم نائینی در اینجا فرموده‌اند دلالت مفهوم مقدم بر علت است، بر خلاف آن که تصور ما بود و در این پاسخ‌های قبلی بود که اینجا علت حرف آخر را می‌زند و بر ما قبل خود سایه می‌اندازد و بر معلل و آن را کم و زیاد می‌کند از جمله در مفهوم، علت می‌تواند بر آن سایه بیفکند. این چیزی بود که به عنوان جواب سوم عرض کردیم در کلام مرحوم شهید صدر بود و تقریر ما مقداری تفاوت‌هایی داشت و روح آن این بود که علت یک اضراب است یک تلقی بنیادی است و این بر معلل سایه می‌اندازد و قرینیت علت مقدم بر سایر قرائن است.

در مقابل پاسخ سوم که آن را تقویت کردیم نظر مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علی است که ایشان به عکس می‌فرمایند اینجا یک نکته‌ای وجود دارد که معلل و مفهوم در قبل از علت مقدم بر علت است

دلیل ایشان این است که می‌فرماید (اینها بر فرض این است که جهل را به معنای‌ عدم العلم بگیریم) تعلیل این است می‌گوید آن که جهل است و علم نیست ترتیب اثر ندهید. روحش این است.

چه چیزی جهل و چه چیزی علم است، خود خطاب متکفل موضوع نیست که بگوید این جهل است و آن جهل نیست مثل اینکه خطاب می‌گوید اکرم العالم، می‌گوید هر جا عالم را احراز کردی اکرام روی آن می‌آید حال این عالم هست یا نیست، ربطی به خطاب ندارد و متکفل موضوعات نیست، اینجا هم تعلیل یک قاعده عامه فقهیه یا اصولیه است می‌گوید ترتیب اثر به جهل ندهید. آن اخباری که جهل است و به علم نمی‌رسد ترتیب اثر نده، به مفهوم جهل.

اما چه چیزی جهل است و چه چیزی علم است، این مفهوم یا هر دلیل دیگری که یکی مفهوم است، مفهوم که درست شد، می‌گوید اگر عادلی و ثقه‌ای خبری آورد تبین لازم نیست، یعنی علم است، یعنی جهل نیست.

پس مفهوم تام است و موضوع تعلیل را برمی‌دارد، (قصه چقدر فرق کرد) تا حال می‌گفتیم این تعلیل قرینیتی دارد و سایه می‌اندازد نمی‌گذارد مفهوم شکل بگیرد برای اینکه تعلیل قاعده‌ای دارد که موضوع آن جهل است، خبر جهلی است، خبری است که تولید علم نمی‌کند مثل هر عنوانی که در خطابات می‌آید دلیل دیگری می‌تواند بگوید من تعبداً این عنوان را درست کردم، عین اینکه می‌گوید نماز مشروط به طهارت است و یک دلیل حاکمی گفته است الطواف صلاة اینجا هم مفهوم حاکم بر این تعلیل است برای اینکه تعلیل می‌گوید بر جهل اعتماد نکن، چه چیزی جهل است و چه چیزی علم است؟ یک مصداق عقلی واضح دارد و یک مصداق عقلایی دارد و یک مصداق شرعی و اینجا مفهوم می‌گوید اگر عادل خبر آورد جهل نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo