< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1402/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/

 

پیشگفتار

در آیه شریفه مبحث هفتم بحث علیت و حکمت بود و عملاً به یک بحث پایه‌ای و مهم منتقل شدیم که عبارت بود از ویژگی‌هایی که در این : ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾[1] وجود داشت. خصائصی و خصوصیاتی در آن بود و در آیه وجود دارد که باید ببینیم آنجا الغاء خصوصیت می‌شود یا نمی‌شود؟ و نقش مهمی هم در فهم و تفسیر آیه داشت.

بیان تکمیلی مبحث قبل

این یک بحث مستقلی است که در آیه شریفه و آیه نبأ خصوصیاتی وجود دارد و بخصوص در این فراز نهایی و ذیل آیه این خصوصیات جمع شده است که دیروز عرض کردیم و امروز با بیان دیگری آن را تکمیل می‌کنیم، آیه شریفه که می‌فرماید ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ و با ملاحظه شأن نزول و قرائن و شواهدی که در آیه شریفه هست این چند خصوصیت وجود دارد.

اینها خصوصیاتی است که با دلایل مطابقی، التزامی یا قرائن لبیه استفاده می‌شود

۱- اینکه این آیه اختصاص به موضوعات، دون الاحکام دارد

۲- اینکه اختصاص به اصابة فی الامور الدنیویه ﴿تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ دارد، ظاهر اصابه یعنی آسیبی به او زد، از همین مسائل دنیوی که در قرآن به عنوان مصیبت و امثال اینها تعبیر شده است.

۳- اصابة جماعة و قومٍ؛ ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾

۴- اختصاص دارد به اصابة الآخرین، نه خود شخص، اصابه دیگران، ﴿تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾، کار به خودش ندارد که شأن نزول هم این است، ظاهر آیه هم این است، ﴿تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾

۵- این که اختصاص به جایی دارد که اگر انجام ندهد احتمال پشیمانی است، ﴿فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ خبر یک محتوایی را آورده است که اگر دقت نکنیم ممکن است به یک پشیمانی بینجامد، برای اینکه بعضی جاها اگر دقت هم نکند و عمل هم بکند حتی احتمال اینکه پیشمانی بینجامد نیست، یک چیزی گفته است و او ترتیب اثر می‌دهد و خلاف هم در بیاید معلوم نیست او پشیمان بشود.

به بیان دیگر؛ این‌طور است که اختصاص دارد به جایی که در ترتیب اثر بر خبر و محتوای خبر فاسق، احتمال ضرری وجود داشته باشد اما گاهی در ترتیب اثر بر خبر احتمال ضرر وجود ندارد؛ او گفته است این امر واجب است، چیزی مطابق احتیاط گفته است، خبر داده است که این امر در نزد شارع واجب است، خبر ضعیفی گفته است این واجب است و من این را تحقیق نکنم و ترتیب اثر بدهم، این اشکالی ندارد، پس این مربوط به جایی است که در ترتیب اثر یک ضرر احتمالی وجود دارد و الا اگر جایی مفاد آن مطابق با احتیاط است، آن می‌تواند احتیاط بکند و آن جا را آیه شامل نمی‌شود که بگوید این حجت نیست، اگر شامل نشد نمی‌گوید حجت نیست، یعنی آیه در آن ساکت است. دایره آیه جایی است که اگر بخواهد ترتیب اثر بدهد احتمال یک زیانی وجود دارد که همین موجب ندم می‌شود.

این آیه که می‌گوید خبر فاسق حجت نیست، مربوط به جایی است که مفاد آن اگر عمل شود احتمال آسیبی دارد و الا اگر مفاد این نباشد، مفاد این چیزی باشد که مطابق احتیاط است و اگر کسی احتیاط بکند چیزی نمی‌شود، پس آیه دیگر آنجا نمی‌گوید حجت نیست، نفی حجیت نمی‌کند، حتی ممکن است کسی بگوید این نفی حجیت شد می‌شود ببرد در مفهوم و بگوید حجت است. این گیر پیدا می‌شود.

این ویژگی‌هایی است که اینجا هست حالا اگر این دو ویژگی را در یکی جمع بکنیم شادی اولی باشد، عمده این است که ترتیب اثر موجب یک ضرری است، مفاد خبر غیر ثقه و فاسق چیزی است که خلاف حال احتیاط است و الا اگر مطابق احتیاط باشد و حتی خلاف احتیاط نباشد که اعم است این از دایره منطوق آیه بیرون است. آیه نمی‌گوید آن حجت نیست.

بررسی قید فاسق در آیه

احتمال اول

دو جور می‌شود اینجا تعبیر کرد؛ یکی اینکه بگوییم فاسق، اصطلاح جدید است، یکی اینکه بگوییم مقید است، فاسق در اخبار. فاسق از حیث کذب و اخبار و نبأ. یعنی اهل کذب است و پرهیز از کذب ندارد.

احتمال دوم

فاسق از حیث مقام اخبار، به خاطر مناسبات حکم و موضوع نمی‌گوییم مطلق فسق، فسق از حیث اخبار مقصود است، منتهی اگر این باشد آیه می‌گوید جایی که فسق را احراز کرده است می‌گوید تَبَیَّنُوا، اما آنجا که فسق را احراز نکرده است، ولی عدل و وثاقت را هم احراز نکرده است، آیه به آن هم کار ندارد در حالی که در روایت می‌گوییم این روایت ضعیف است چون راوی‌ها، تضعیف شده‌اند و گاهی می‌گوییم به این روایت اعتماد نمی‌کنیم چون توثیق ندارد. مجهول است. مسکوت است، توصیف شده نیست. ممکن است بگوییم آیه آن را نمی‌گوید، جایی که فسق خبری او یعنی کذب او احراز شده است. مثل اینکه روات در کتب رجالی تضعیف شده‌اند. اما آن که مسکوت است را نمی‌گیرد.

این حدود هفت ویژگی است که در آیه وجود دارد و أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ به این سمت را می‌گوید اینجاست که دیروز گفتیم دو جور می‌شود با آیه مواجه شد؛ یک بار است که می‌گوییم همه این خصوصیات ملغی است، عرف می‌گوید ولو اینکه أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ و امثال اینها نکات خاصی و خصوصیات حدود هفتگانه را استفاده بکند، ظاهر اولیه این است ولی عرف می‌گوید روح این همان تکیه بر یک آسیبی است که از ناحیه جهالت متوجه می‌شود می‌گوید اعتمادی جاهلانه است و ممکن است مولد یک آسیبی بشود اعتماد نکن. یعنی این‌جور کسی جرئت بکند این آیه تمام این خصوصیات را آورده است از باب این است که یک مصداق برجسته را بگوید که تو را خوب بیدار بکند و الا روح آن همان است که اعتماد و اقدامی که از سر جهالت است، این اعتماد صحیح و درست نیست را می‌خواهد بگوید نکن. این مصداق هم دارد؛ ظاهر اولیه روی مصداق بارزی سوار کرده است ولی همه اینها قید غالبی است مثل ﴿اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ﴾[2] همه اینها قید غالبی است، روح آن همان اقدام به ترتیب اثر به خبر غیر ثقه است، این را می‌خواهد بگوید عالمانه نیست و جاهلانه است.

یا این که می‌گوییم ظاهر ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ آن پنج شش نکته را می‌پذیریم ولی حکمت است و آن دو خصوصیت فاسق را الغاء می‌کنیم، یکی فسق مطلق هر گناه و یکی هم فسق احراز بشود نه‌ عدم عدالت، این دو را باید در آن الغاء بکنیم و بگوییم فسق اینجا فسق در مقام خبر از حیث کذب است و دیگر اینکه فسق اینجا عدم الوثاقه است. این دو را در متن باید الغاء بکنیم.

بعد هم فَتُصْبِحُوا که چهار پنج نکته داشت، یا الغاء خصوصیت می‌کنیم که این صدر و ذیل با هم منطبق بشوند، معلل و علت، یا اینکه اگر الغاء نکنیم می‌گوییم این حکمت است و در حکمت لازم نیست منطبق بر آن بشود.

این یکی از این دو راهی است که باید طی بشود و اگر کسی بخواهد جمود بر لفظ بکند باید همه این شش هفت نکته را حفظ بکند، آن وقت آیه ربطی به بحث ما به طور خاص ندارد، یک مورد ویژه‌ای را می‌گوید اگر کسی فاسق دانسته شد حتی فسق غیر خبری، به هر نوع فسقی فسق داشت و فسق کلی او احراز شد، این در امور دنیوی آنجا که خبر او با این خصوصیات همراه باشد این را شارع حذر می‌دهد و می‌گوید انجام نده و دقت بکن. در واقع آیه یک گوشه‌ای از عدم حجیت خبر غیر ثقه و ضعیف را از آن مجموعه بزرگ که حدود هفت خصوصیت دارد را می‌گوید حجت نیست و اعتماد نکن و آیه به بقیه کار ندارد.

سر این دو راهی هستیم که بگوییم تمام این حدود هفت خصوصیت حفظ کنیم یا خیر؟

آیه می‌گوید خبر فاسق به معنای عام که فسق او احراز شده است آن هم در امر مهمی از موضوعات، دنیوی که خطر مهمی را متوجه دیگران و جماعتی می‌کند و احتمالاً موجب پشیمانی بزرگ می‌شود را می‌گوید دقت بکن. اما خبری که این حدود هفت خصوصیت را ندارد، آیه درصدد آن نیست.

سؤال است که این حدود هفت قید را بگیریم یا خیر؟ گفته می‌شود الغاء بکنیم، از آیه یک قاعده عامه به دست می‌آید، همان می‌شود که علما از آن برداشت کرده‌اند و آن را پایه مفهوم گیری قرار داده‌اند که بعد بحث خواهیم کرد.

یعنی می‌گویند آیه خبر غیر ثقه را می‌گوید مطلقاً حجت نیست، خبر غیر ثقه یعنی کسی که در مظان کذب است، محتمل الکذب است، این حجت نیست، یک قاعده کلی این‌جوری گرفته‌اند و می‌گویند مفهوم هم دارد و مفهوم روی حجیت خبر واحد ثقه می‌رود. این یک برداشت است که همه این خصوصیات را الغاء می‌کند.

یا این است که می‌گوید ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ روحش آن است و در مقام استظهار باید کنار گذاشت.

یا اینکه اگر این خصوصیات را در تعلیل می‌آورد می‌گوید اینها حکمت است و علت نیست. یکی از این دو راه را می‌رود در هر صورت خصوصیات را کنار می‌گذارد، یا به بیان اینکه اینها حکمت است یا به بیان اینکه اینها عرفاً الغاء می‌شود و در معلل، در فاسق آن دو تصرف را می‌کند؛ می‌گوید فاسق یعنی فسق خبری یعنی کذب، آن هم فسق به معنای‌ عدم الاحراز وثاقه، این دو تصرف را در فسق می‌کند آن حدود پنج ویژگی در تعلیل را می‌گوید یا نیست، الغاء خصوصیت می‌کند یا می‌گوید این حکمت است، رنگ به آن معلل نمی‌دهد که محدود بکند. این تلقی مشهور است.

خلاصه مطلب: تفسیر آیه شریفه

تفسیر اول

به عبارت دیگر الان با دو تفسیر کلان از آیه شریفه مواجه هستیم،

یک تفسیر غالب و مشهور این تفسیر اول مبتنی است بر دو پایه است.

۱- یکی اینکه در خود معلل، یعنی گزاره اصلی صدر، در فاسق دو تصرف بکنیم؛ یکی بگوییم فاسق خبری است نه هر فسقی و دیگر اینکه بگوییم فسق یعنی‌ عدم الوثاقه.

۲- در ذیل هم آن حدود شش ویژگی را الغاء بکنیم به یکی از این دو بیان؛ یا بگوییم الغاء خصوصیت در خود ظهور می‌شود یا اگر الغاء خصوصیت نمی‌شود حکمت است و علت نیست.

آن وقت این هفت ویژگی را که از آیه بگیریم از دل آیه یک قاعده عامه به دست می‌آید، قاعده عامه مستفاد از آیه این است که خبر غیر الثقه، غیر حجةٍ خبر غیر ثقه حجت نیست. این یک تفسیر است.

تفسیر دوم

این است که تمام این ویژگی‌ها را حفظ کنیم هم در فاسق و هم در تعلیل و ذیل، اگر تمام این‌ها را حفظ بکنیم، تفسیر دوم چیز دیگری می‌شود کاملاً جدای از این تلقی‌ها و از باب ما خارج می‌شود گویا یک قاعده جدیدی را قرآن کریم می‌فرماید که در امور مهم که ترتیب اثر دادن بر خبر موجب تضرر جماعتی می‌شود و یک فساد زیاد را پیامد دارد؛ این جا به فاسق، هر فسقی که دارد که موجب احتمال کذب می‌شود را ترتیب اثر ندهید. این حجت نیست. عدم حجیت را روی خاصی که خیلی محدود است از جهات مختلف و از یک جهت هم وسیع است برای اینکه مطلق فسق را می‌گوید. این جور جایی می‌گوید چون جای مهم است ترتیب اثر ندهید. در موضوعات حالا الغاء خصوصیت در احکام بکنید یک حکم آن جوری که می‌گوید اگر چنین شود باید حدی این گونه جاری شود که جمع زیادی از این ناحیه باید کشته شوند. الغاء خصوصیت آن هم از موضوعات و احکام فی‌الجمله عیبی ندارد. این دومی را بگوییم یک حکم خاص محدود در یک جایی است. نسبت به غیر این مورد از اخبار غیر ثقه آیه ساکت است. این پایه آن مفهوم گیری، فرومی‌ریزد و یا اگر هم مفهوم داشته باشد مطالب جدیدی دارد.

در میان این دو تفسیر و قرائن یک ارتکازاتی در اذهان وجود دارد که این را می‌شنود ذهنش می‌رود؛ یعنی آیه همان که در سیره عقلا هست را بیان می‌کند نه اینکه بخواهد تعبدی را به کار ببرد. این نکته‌ای است که تفسیر اول را تقویت می‌کند. ظاهر آیه این است که نمی‌خواهد تعبدی را اعمال بکند و اینکه حکمت را هم ذکر کرده است می‌خواهد به همان دریافت عقلایی ارجاع بدهد. دریافت عقلایی این است که کسی که در معرض دروغ‌گویی است، اطمینانی از عدم کذب او نداریم به این خبرهای او نمی‌شود اعتماد کرد. این ارتکاز سایه سنگینی روی متن می‌اندازد و موجب می‌شود همان تفسیر اول را بپذیریم. یعنی لااقل در فاسق آن دو ویژگی را الغاء بکنیم و حتی ممکن است در ذیل آن ویژگی‌های پنج شش‌گانه را هم الغاء بکنیم.

یک الغاء خصوصیت دیگر هم هست که اگر کسی از لحاظ تعمد اعتماد به وثاقت او داریم که دروغ نمی‌گوید، ولی اهل خبط و اشتباه است، از لحاظ ضبط مطالب آدم نرمالی نیست ممکن است بگوییم روح فسق آن را هم می‌گیرد.

آیه می‌گوید پای این آدم جای محکمی نیست ولی بخواهد خوب جا بیندازد در تعلیل به عنوان حکمت یک مصداق برجسته را می‌گوید. ظاهراً ارتکاز این را می‌گوید. این دو تفسیر کاملاً متفاوتی از آیه می‌شود ارائه کرد و تفسیر اول اصح است و همه هم بر آن مشئ کرده‌اند و این الغاء خصوصیت‌ها مطابق ارتکازات است لذا آیه می‌گوید خبر غیر ثقه را اعتماد نکن. همین یک کلمه روح آیه است منتهی با یک بیان خیلی فنی، زیبا مطلب را جا انداخته است که انسان باید حساس باشد و دقت بکند این تفسیری است که می‌شود از آیه ارائه کرد.

مطلب هشتم: بررسی ﴿بِجَهَالَةٍ﴾

در ﴿بِجَهَالَةٍ﴾ باء سببیت است، أَنْ ﴿تُصِیبُوا قَوْمًا﴾ به سبب جهالت، با جهالتان قومی را به آسیب بیفکنید و آسیب بزنید.

احتمالات در معنای جهالت

جهالت به چه معناست؟ آنچه در کلمات آمده است دو احتمال است.

احتمال اول

این است که مقصود از جهالت که مصدر جهل است مثل خود جهل، جهالت و جهل اینجا به معنای‌ عدم العلم باشد به معنای منطقی، علم داریم و مقابل علم هم جهل است، علم را می‌گوییم اعم از قطع یا اطمینان است، علم مقابل جهل است، یعنی‌ عدم علم، این یک احتمال است آن وقت آیه می‌شود ﴿أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ یعنی با ندانسته خود، چون نمی‌دانید، وقتی خبر آمد علم ندارید به خاطر ترتیب اثر به این که علم نیست، به دیگران آسیب می‌زنید، این‌ عدم العلم احتمال اول در بجهالة است.

احتمال دوم

جهل در قرآن به معنای‌ عدم علم محض نیست، به معنای سفاهت است که مرحوم نائینی این تعبیر را دارد می‌فرماید: ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾[3] کار بد کرد با جهالت خود، آن جهالت در اینجا عدم علم نیست، یک نوع سفاهت است، یعنی یک کار سبک کردن، در اینجا بیشتر نگاه به عقل عملی دارد، نه مجرد عدم علم. یک‌ عدم علمی که ترتیب اثری که سفیهانه است، عقلایی نیست، جهالت یعنی کار غیر عقلایی انجام دادن، کار گاهی بر اساس‌ عدم علم است، معنای منطقی آن، یعنی علم ندارد ولی ترتیب اثر می‌دهد، اما در احتمال دوم عمل بر اساس سفاهت و غیر عقلایی انجام دادن است. این احتمال دوم است که مرحوم نائینی فرمودند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo