< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1402/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: اصول/ حجیت قول خبره/نسبت آيه با سيره

 

پیشگفتار

بحث بسیار مهم حجیت نظر کارشناس و خبیر در طیفی از موضوعات و مبادی احکام بود که ابتدا به آیاتی تمسک شد و پس از آن به سیره عقلا در مراجعه به طبیب استدلال شد، در سیره هم راه میانه‌ای را برگزیدیم برای اینکه سه رویکرد در تفسیر سیره عقلا در مراجعه به کارشناس وجود داشت.

رویکرد تفسیر سیره عقلا

رویکرد اول، رویکرد کاملاً مضیق بود که اصلاً موضوعیتی پیدا نمی‌کرد نظر کارشناس که رویکرد مرحوم آخوند و نائینی رضوان‌الله تعالی علیهما بود.

رویکرد نقطه مقابل آن‌ها این بود که بگوییم سیره حجیت نظر کارشناس را افاده می‌کند به ضمیمه ارتکازی که در آن هست علی وجهٍ مطلق

و ما رویکرد سوم را برگزیدیم و گفتیم که نه آنچه علمین و دو شخصیت بزرگوار نائنینی و آخوند و کثیری از بزرگان دیگر فرمودند و نه آن هم که مثل امام و بعضی از بزرگان دیگر که گفتند این سیره عقلا حجت است و نظر کارشناس معتبر است علی وجه مطلق.

بلکه راه میانه‌ای است حجیت را از آن استفاده می‌کنیم اما حدود هفت قید دارد که آن قیود یا با ارتکاز همراه با سیره می‌گوییم این قیود در حجیت نظر کارشناس وجود دارد بعضی هم چون تردیدی بود قدر متیقن را می‌گرفتیم و نتیجه آن نظریه حجیت نظر کارشناس می‌شد با حدود شش قیدی که سابق بحث کردیم. این نتیجه نظر در باب سیره عقلا در عمل به قول کارشناس بود.

پس از آن گفتیم نسبت بین دلیل لفظی و سیره را بسنجیم و گفتیم این نسبت‌سنجی یک بحث عامی است اختصاص به اینجا ندارد در همه مواردی که سیره عقلاییه ساری و جاری است و در مورد آن و متناظر با آن دلیل لفظی وارد شد، این سؤالی که عرض کردیم مطرح می‌شود، در خبر واحد هم همین‌طور است اگر کسی دلالت ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾[1] بر حجیت خبر بپذیرد، یا دلالت آن روایاتی که در باب حجیت خبر واحد به آن‌ها تمسک شده است بپذیرد؛ اینجا از یک سو روایات وجود دارد که می‌گوید اینها حجت است و از سوی دیگر سیره عقلاییه هست که می‌گوید به خبر واحد عمل می‌کنند در بحث ما هم مصداق دارد و هم در فقه و هم در اصول کثیری از موارد هست که هم سیره است و هم دلیل لفظی.

حدود دلیل لفظی

در همه این موارد این سؤال مطرح است که دلیل لفظی محدد می‌شود به حدودی که سیره هست یا خیر؟ در جایی که سیره اخص از ظاهر دلیل لفظی باشد. این را دیروز هم گفتیم که نسبت بین دلیل لفظی متناظر با سیره عقلا و آن سیره‌ای که آنجا وجود دارد بسنجیم؛ گاهی دلیل لفظی اوسع است و گاهی سیره اوسع است و گاهی هم منطبق است بحث ما آنجا است که دلیل لفظی اوسع از سیره است در این حالت سؤال مطرح می‌شد که دلیل لفظی که اطلاق دارد؛ چون اطلاق نیاز به مقدمات حکمت دارد و وقتی نگاه به سیره می‌کنیم آن مقدمات حکمت تمام نمی‌شود یا اینکه دلیل لفظی می‌تواند به اطلاق خود باقی باشد با آن وجوهی که دیروز گفتیم.

گفتیم که بر خلاف بعضی نکاتی که در محتمل القرینیه و امثال اینها گفته می‌شود یک مقامی در خطابات شرع است، حتی آنجا که اطلاق باشد، آنجا که عموم باشد واضح است، اطلاق هم باشد مقام، مقامی است که همه مقصود را می‌بیند و در قالب یک لفظ تحویل می‌دهد، این مقام، مقام مولویت و این که تمام مراد را در قالب لفظ افاده می‌کند این در مقررات حقوقی و قانونی و در خطابات شرعی، آن هم که در چنین مقامی است یک اقتضایی دارد و آن اقتضا این است که به این سادگی نمی‌شود تسلیم قرائن لبی و شرایط و احتمالات شد برای اینکه این را محدود بکنیم.

یک جاهایی است که در سیره از باب قدر متیقن نمی‌گوییم، یک حدودی در آن هست و آن قدر آن واضح و قوی است و مناسبات حکم و موضوع قوی است که آن البته قرینه لبیه برای دلیل می‌شود و لذا آن که دیروز گفتیم، اصل این است که مطلق مثل عام، در همان فضا و جو تشریع تمام مطلب را می‌خواهد افاده کند و قیودی که در ذهن کسی می‌آید و احیاناً در سیره هست نمی‌آید دخالتی در ساحت مطلق بکند، ساحت این خطاب شرعی یک ساحت مولوی و کاملاً حساب شده است و اینکه چیز حاشیه‌ای و جانبی بخواهد در آن دخالت بکند اصل این است که چنین نیست.

این اصل است و البته جاهایی ممکن است قیدی در سیره باشد که وضوح بالا دارد، مناسبات حکم و موضوع دیده بشود آنجا آدم مطمئن می‌شود که این قرینه لبیه است و دخالت دارد مثلاً در خبر واحد و خبر کارشناس، وثاقت شخص، این را آدم می‌فهمد و سیره هم هست و مناسبات حکم و موضوع خیلی واضح می‌فهمد که قرینه لبیه است بر اینکه کارشناسی می‌شود از او سؤال کرد، به اهل ذکری می‌شود مراجعه کرد که آدم موثقی باشد، آدم فاسق و دروغگو نباشد، این نوع قیود قرینه است.

ما می‌خواهیم بگوییم اگر قرینیت به قدر و اندازه اطمینان آوری بود اهلاً و سهلاً و اگر نبود دیگر…

اینجا اصل‌ عدم قرینه و محتمل القرینه‌ای حتی در الفاظ هست. روح سخن ما این بود که قرینه لفظی و غیرلفظی فرق دارد.

سیره عقلا یک وقتی همراه با مجرد ارتکاز است، یک وقت ارتکاز مضاعف دارد، ارتکاز دارد که این را باید عمل کرد و غیر از این نمی‌شود؛ در وثاقت این‌طور است، آنجا یک ارتکاز است که باید وثاقت باشد در غیر وثاقت یک سیره عدمیه است، آن سیره مضاعف است، آن جا اگر باشد قبول داریم مثل این وثاقت که حمل می‌کنیم ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾[2] را بر اهل ذکر موثق برای اینکه ارتکاز این است به اهل ذکر موثق عمل می‌کنند به اهل ذکر غیر موثق عمل نمی‌کنند نه اینکه بگوید من ساکت هستم، عمل نمی‌کند و لذا اگر آن سیَر عقلاییه و قرائن لبیه همراه با ارتکاز عادیِ ایجابی فقط بود این نمی‌تواند اطلاق ادله را به هم بزند اما اگر ارتکاز به‌گونه‌ای بود که (جنبه سلبی هم دارد) می‌گوید به ثقه عمل می‌کنند و به غیر ثقه عمل نمی‌کنند، اینجا حتماً اطلاق را محدود می‌کند. ارتکاز مفهوم دار ایجابی و سلبی.

 

سؤال: بین عام و مطلق تفصیل ندادید؟

جواب: تفصیل ندادیم منتهی می‌گوییم در عام قوی‌تر است در مطلق با این بیانی که گفتیم همان حکم را می‌آوریم از این جهت فرقی نمی‌کند، فرقی که می‌کند این است؛ این ارتکازاتی که مقداری قوی‌تر است ممکن است جلوی اطلاق را بگیرد ولی جلوی عام را نمی‌گیرد. در یک درجاتی تفاوت است.

 

به گمان ما مشی فقها هم در معامله با خطابات و عمومات و مطلقاتی که در مورد آن‌ها سیره هم هست همین است که گفتیم، یعنی مبنای فقها این است که ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ﴾[3] دیگر نمی‌رود سراغ این که فقها در تصحیح بیع، نه مفهوم بیع، سیره‌شان چیست؟

محتمل الرادعیه

در این محتمل الرادعیه‌ها و آن ادله بینّه است باید به این توجه کرد، نکته جدیدی است در باب چیزهایی که می‌تواند رادع از سیره عقلا باشد روایاتی را گفتیم و جواب دادیم.

دیدگاه شیخ انصاری

یکی از محتمل الرادعیه‌ها، اخبار و ادله حجیت بینه است، این همان است که ذهن مرحوم شیخ را گرفته است، ملاحظه کردید مرحوم شیخ انصاری رضوان‌الله تعالی علیه می‌فرماید نظر خبره معتبر است حتی در تقویم مشروط به شرایط بینّه یعنی تعدد و عدالت. بینه این است، دو تا عادل، به معنای شرعی لازم است.

غیر از روایاتی که به عنوان رادع اشاره کردیم در کاهن و منجم و آن روایات در باب رؤیت هلال که در کلام شیخ به آن‌ها توجه نشده بود ممکن است کسی بگوید رادع دیگری در باب سیره هست که سیره را تقیید می‌کند، سیره را محدود می‌کند.

درست است که سیره عقلاییه مبتنی است بر عمل به قول کارشناس، اما وقتی سراغ روایات می‌آییم می‌بینیم در موضوعات (این رادع مطلق نیست در موضوعات است) در موضوعات شارع اثبات موضوع را به قیام بینه مقید کرده است، به معنای دو عادل، تعدد و عدالت را شارع شرط دانسته است در اثبات موضوعات و این می‌تواند محدود بکند سیره را.

یا از محتمل الرادعیه‌هایی باشد که لفظ هم هست، محتمل القرینیه، باشد که لفظ است «وَ اَلْأَشْیَاءُ کُلُّهَا عَلَی هَذَا حَتَّی یَسْتَبِینَ لَکَ غَیْرُ ذَلِکَ أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَیِّنَةُ»[4] در روایت مسعده، روایت مشهوری که آن همه بحث شده است از آن غرر روایاتی است که پیچیدگی زیادی دارد، می‌گوید همه چیز این‌طور است، آزاد است، حلال است، جایز است مگر اینکه در موضوعات، مگر اینکه علم پیدا بکنیم یا بینّه‌ای قائم بشود. این‌جور معنا می‌کند «یَسْتَبِینَ لَکَ غَیْرُ ذَلِکَ أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَیِّنَةُ»

مشهور این گونه می‌گویند یا علم پیدا بشود یا بینه قائم گردد.

احتمالات در أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَیِّنَةُ

البته در این «أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَیِّنَةُ» دو احتمال وجود دارد

احتمال اول: نظر مشهور

این است که مقصود از بینّه شهادت عدلین است

احتمال دوم: نظر آیت‌الله خویی

فرموده‌اند که بینه در اینجا، به معنای لغوی است، یعنی اماره‌ای پیدا بشود

مشهور می‌گویند این بینه در عهد امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است و در آن عصر متأخر این بزرگواران سلام‌الله‌علیهم اجمعین این اصطلاح جدید بینّه شکل گرفته بوده است، در قرآن بینه که به کار می‌رود به معنای ما یبیّن الشئ است مطلق علم و آنچه به‌منزله علم است مراد است اما آرام‌آرام آن شهادت عدلینی که در آیات بود در روایات اصطلاح پیدا کرده است و بینّه شده است یعنی این اصطلاحی که الان ما می‌گوییم بینّه در عهد متأخر ائمه مثلاً در عهد امامین باقرین و صادقین علیهماالسلام شکل گرفته بوده است و از این جهت تمام بینه یعنی بینه . آقای خویی این را نپذیرفته‌اند، به نظرم درست نیست، همان نظر مشهور درست است.

اگر گفتیم «أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَیِّنَةُ» یعنی شهادت عدلین در موضوعات شرط است و دارای نوعی در اخبار ثقه که سیره عقلاییه وجود دارد در عمل به خبر ثقه در موضوعات تحدید و تقیید می‌کند به این که عدلین باید شهادت بدهند

اگر این را پذیرفتیم که گفتیم در اثبات موضوعات ما نیاز به عدلین داریم و شهادت خبر واحد کافی نیست. این یک مقدمه، این را با این ترتیبی که گفتیم باید بپذیریم.

بعد بگوییم درست که این «أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَیِّنَةُ» و تأکید بر حجیت بینّه در موضوعات و اخبار حسی است اما شاید اخبار حدسی هم ملحق به آن باشد یا اطمیناناً می‌گویی ملحق به آن است برای اینکه در اخبار حسی راحت‌تر می‌شود دسترسی پیدا کرد، این‌جور شارع دایره را تنگ کرده است در موضوعات، در اخبار حدسی نظر و اجتهاد آمیخته است به طریق اولی یا مثل آن است که باید بینّه باشد.

این یک احتمال است که بنابراین باید بگوییم «أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَیِّنَةُ» و موضوعیت شهادت عدلین در اثبات موضوعات ولو در اخبار حسی وارد شده است اما اخبار حدسی هم به آن ملحق می‌شود یا به تنقیح مناط یا حتی به فحوا. این رادع می‌شود.

یا اگر هم نه، گفتیم این را نمی‌توانیم مطمئن به تنقیح مناط یا فحوا بشویم احتمال عقلایی اینجا وجود دارد که این تسری به آن بکند، احتمال آن می‌شود موجب احتمال رادعیت، این طرف هم سیره عقلا داریم، لفظ که نیست، ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ را کنار بگذارید، سیره عقلا داریم و لذا باید احتمال رادعیت را بدهیم و سیره محدود می‌شود.

این وجهی است که می‌شود اینجا آورد و این فرمایش آقای شیخ که حسی و حدسی را آورد، وقتی وارد می‌شویم می‌بینیم وجه وجیهی دارد می‌شود گفت که اگر پذیرفتیم شهادت عدلین در موضوعات لازم است در موضوعات در غیر حس هم ملحق به آن می‌شود و لااقل احتمال الحاق می‌دهیم و این احتمال رادعیت که اینجا لفظْ، محتمل الرادعیه می‌شود. این محتمل الرادعیه که اصل‌عدم ردعی نداریم و سیره می‌لنگد، درست است که سیره داریم به کارشناس مراجعه می‌کند ولی اینجا کارشناس قدر متیقنی دارد و قدر متیقن این است که دو نفر بگویند.

بنابراین فرمایش جناب شیخ فرمایش بی‌حساب و کتابی نیست، شیخ می‌فرماید نظر کارشناس باید تعدد در آن باشد و عدالت هم داشته باشد این نظر بی‌ربطی نیست با این وجهی که گفتیم.

جواب اول شیخ انصاری

جوابی که می‌شود به این داد دو چیز است

یکی اینکه کسی بگوید من مطمئن هستم که بحث حسی و حدسی دو باب است و ربطی به هم ندارد و نمی‌شود از آن به این تسری داد و احتمال این را نمی‌دهم.

جواب دوم شیخ انصاری

همان بحث قبلی است می‌گوییم اینجا اگر به سیره استدلال می‌کردیم متوقف می‌شدیم ولی ما غیر از سیره، ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ داریم، ادله لفظی داریم که ارجاع به کارشناس داده است و آن‌ها به اطلاق خود باقی است و طبق نظر قبلی با محتمل الرادعیه‌ها که اینجا محتمل الرادعیه‌ای است که درست است که لفظ است ولی با الغاء خصوصیت و تنقیح مناط غیرلفظی می‌خواهیم محتمل الرادعیه را درست کنیم. این کافی نیست و دلیل لفظی به اطلاق خود باقی است.

آن که در قدر متیقن قرینیت در آن ثابت است این است که باید ثقه باشد اما قید و بندهای اضافه بخواهیم به آن بگذاریم در خبر حدسی چیزی نداریم و الغاء خصوصیت و تنقیح مناط مشکوک است و نمی‌توان اینها محتمل الرادعیه باشد.

امام [راحل] می‌فرماید در موضوعات خبر ثقه کافی است و نظر ما هم نظر امام است اگر این را بگوییم در موضوعات هم قائل به این نیستیم که تعدد شرط است فقط بینّه را در بحث قضاء می‌گوییم اعتبار دارد و محدود به بینّه شده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo