< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1402/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: اصول/ حجیت قول خبره/مسئله ششم/مناقشات

جمع‌بندی مطالب قبلی

گفتیم در استدلال به سیره عقلا برای حجیت قول خبیر ما ضمن آنکه از دایره تقید به اطمینان شخصی عبور می‌کنیم و در چهارچوبی که مرحوم آخوند و نائینی و جمعی دیگر از بزرگان مثلاً منتهی الاصول هم این‌طور نظر داده‌اند و مشی کرده‌اند و می‌گوییم فراتر از آن سیره عقلا حجیت را به قول خبیر می‌دهد اما در عین حال محدودیت‌ها و ضوابط و شروطی برای آن وجود دارد که حدود هفت شرط بود؛ گفتیم که «الحجیة مشروطة و منوطة بامورٍ از جمله، عدم الظن بخلاف و عدم کون قوله فی مظان التهم و المثار الشبهه و الثانیه مشروطة بعدم سهوله تقیین النظر خبیر و عدم امکان وقوف المراجع بسهولةٍ علی مبادئ القول الخبیر و مصادره و عدم العلم بمخالفة رأیه لرأی الاعلم و وجود معارض له و مشروطة بعدم کون المراجع خبیراً فی ما یرجع فیه الی الخبیر و بأن لا یکون مخبر به امراً حسیاً أو قریباً الی الحس و بأن یکون الخبیر مطمئناً فی نظره». اینها حدود هفت شرط بود.

غیر از این چند نکته‌ای که گفتیم بعضی نکات معلوم است که جزء شرایط و ضوابط است یکی اینکه این شخص وثاقت داشته باشد، ضبط لازم داشته باشد و اینکه قول او معارض با قول دیگر نباشد. اینها ضوابط عادی و طبیعی هر حجتی است.

ممکن است بگوییم‌ عدم ظن شخصی اگر از ناحیه ظانی باشد که (ظان شخصی سه رتبه دارد، شخص یک وقت اختلال دارد، یک وقتی اختلال ندارد ولی یک نوع سادگی است و یک وقتی طبیعی است) اگر طبیعی است با آن نوعی و عدم ظن نوعی منطبق می‌شود، اگر اختلال داشته باشد می‌گوییم این ارزشی ندارد، اما حالت میانه محل بحث است.

و از جمله شرط این بود که از امور مهمه بسیار اهمیت دار نباشد ممکن است در تشخیص انساب، یک آزمایش DNA کرده است و می‌گوید این بچه اوست آنجا به این سادگی نیست که بگوییم حتی اگر اطمینان نوعی هم نیست و ظن به خلاف هم نیست بگوییم این جا معتبر است و لذا این حدود هفت شرط وجود دارد غیر از آن شرایط عادی طبیعی.

غیر از این هفت شرط، شروط طبیعی عادی هم وجود دارد؛

۸- اینکه بگوییم این موثق باشد در خبر

۹- باید ضبط درست در تحلیل و بررسی داشته باشد.

۱۰- اینکه معارض نداشته باشد

منتهی این سه شرط چون عادی و طبیعی است لذا ذکر نکردیم.

شروط حجیت خبر خبیر فراتر از اطمینان است و الا اطمینان که باشد فرق ندارد.

دو سیره وجود دارد یکی اینکه به کارشناس که نیاز دارد مراجعه می‌کند، معنای این سیره مراجعه این نیست که حرف او حجت است این اعم از این است، شاید فقط برای این است که به اطمینان برسد از این سیره اول فقط این بیرون می‌آید که باید برود سؤال بکند.

سیره دومی ادعا می‌شود که قبل یا بعد از مراجعه، این اعتبار دارد عقلا می‌گویند اگر به این ترتیب اثر ندهید مذمت می‌شوید، مراجعه حسن دارد این دومی را اینجا بحث می‌کنیم.

مرحوم شهید صدر که آن فلسفه را مطرح کردند ادامه ندادند، ما راه میانه‌ای را با این ضوابط و قیود ترسیم کردیم.

تا اینجا ما مناقشه اول به استدلال همان چیزی بود که در کلام مرحوم آخوند بود و همه بحث‌ها درباره آن بود.

مناقشه دوم این بود که تعبد در اینها نیست که این را هم بحث کردیم

مناقشه سوم به استدلال

این است که الان این سیره را می‌بینیم، از کجا می‌گویید در زمان معصوم هم این سیره وجود داشته است، سیره زمانی اعتبار پیدا می‌کند که در مرئی و منظر معصوم باشد، تسری امروز به روزهای قبل و قرن‌های قبل را از کجا می‌گویید؟

پاسخ اول به مناقشه سوم

یک پاسخ به روش لمی می‌گوییم آن زمان هم بوده است علت هم این بود که ما تحلیل اجتماعی کردیم بر اساس وجدان و آن این بود که نظام زندگی بشر اقتضاء تقسیم وظایف دارد و تقسیم کار اقتضای زندگی اجتماعی است و اقتضای کارها هم تخصصی شدن و تنوع مهارت‌ها و تخصص‌هاست و بر این دو پایه گفته می‌شود و سومین نکته سوار می‌شود و آن این که همه هم نمی‌توانند در همه مهارت‌ها کسب اطلاع و تخصص پیدا بکنند این مجموعه نکات موجب می‌شود که بگوییم باید اعتماد کرد، آدمی که نمی‌داند به آدم دانا مراجعه می‌کند. مگر این که می‌تواند و راحت هست، همان قیودی بود که گفتیم.

این تحلیل، لمی است، آن موقع هم بوده است منتهی پیچیدگی‌های آن فرق می‌کند دایره تخصص‌ها یک زمانی خیلی کم است، یک زمانی بیشتر می‌شود، عمق تخصص‌ها یک زمانی کمتر است و یک زمانی بیشتر می‌شود، گاهی این را در تعلیم و تربیت عرض کرده‌ام که بعضی از چیزها در یک زمان‌هایی یک مهارت است ولی همین در زمان دیگر به خاطر پیشرفت یک فن می‌شود که بالاتر از مهارت است و گاهی هست که از فن بالاتر می‌آید و یک دانش می‌شود، یک رشته می‌شود و دانش هم توسعه پیدا می‌کند و علوم می‌شود، علم پزشکی، علوم پزشکی می‌شود. این مسیر توسعه و رشد تخصص‌هاست، یک اموری مثل معلمی یک وقتی سلیقه شخصی بوده است یک افرادی ذوق معلمی دارند منتهی آن ذوق مهارت شده است، مهارت فن شده است و بعد علم شده است و هزار مسئله درباره آن پیدا شده است.

فرض بگیرید خیاطی، مهارت عادی در قرن‌های اولیه بوده است، ولی الان نظام مدها و… در حد یک فنون پیشرفته می‌شود.

علی‌رغم این که این تعدد و تنوع و سادگی و پیچیدگی بر مهارت‌ها و تخصص‌ها و خبرویت‌ها عارض می‌شود اما اصل آن لازمه زندگی اجتماعی بشر است و لذا این به ما می‌گوید حتماً آن زمان هم بوده است.

پاسخ دوم به مناقشه سوم

این است که شواهد زیادی وجود دارد، همین که می‌گوید برو از مقوم سؤال کن، انواع شواهد هم وجود دارد که آن زمان بوده است و تاریخ هم نشان می‌دهد که تخصص‌ها بوده است و مراجعه هم می‌کرده‌اند، لازم نیست خیلی با تحلیل و از منظر برهان لمی وارد مسئله بشویم، شواهد انّی هم وجود دارد که نشان می‌دهد اینها بوده است.

مناقشه چهارم به استدلال

این نکته است که آن زمان با این زمان متفاوت است و تخصص‌های آن زمان با امروز بسیار فاصله دارد، این تخصص‌هایی که در پول و بانکداری و اقتصاد که پیدا شده است آن زمان نبوده است و لذا کارشناسی هر قرن با قرن بعد فرق می‌کند حال هزار و چهارصد فاصله بیفتد با این تطوراتی که در زندگی بشر ایجاد شده است دیگر این دایره کارشناسی‌ها وقتی با آن زمان مقایسه شود یک شکل عموم و خصوص مطلق و اگر هم من وجه پیدا بکند آن که جدید است و این زمان پیدا شده است خیلی وسیع‌تر از آن است که آن زمان بوده است

مناقشه چهارم این است که اینها سیره‌های مستحدثه است؛ چرا سیره‌های مستحدثه شد؟ سیره‌های نو شد؟ برای اینکه موضوعات کارشناسی جدید پیدا شده است، دامنه پیدا کرده است در عصر معصومین این دایره از کارشناسی‌ها و پیچیدگی‌های آن وجود نداشته است، شما باید بگویید آن سیره را حجت کردیم که دایره‌اش محدود بود تا استفاده بکنیم از آن، در این سیره‌های وسیع مستحدث که جدید است.

این یک سؤال خیلی جدی است، البته این سؤال جدی در جایی که لفظ وجود داشته باشد پاسخ واضحی دارد، گفته است احل الله البیع، اوفوا بالعقود یک زمانی این بیع نبوده است، بیع شرکت‌ها و تنوعی که دارد نبوده است، عقد‌هایی که امروز پیدا شده است بعضی اصلاً سابقه نداشته است، آنجا محل بحث است، آنجا هم بحث کرده‌ایم. آنجا راحت‌تر است، چون لفظ دارد و لفظ روی مفهوم خود سوار است و این مفهوم هم همه مصادیق را می‌گیرد به نحو قضیه حقیقیه و چه آنکه در آن زمان بوده است و چه آنچه که نبوده است و بعد پیدا شده است، مثلاً می‌گوید اکرم العالم، یک علمی آن زمان نبوده است و عالم به این علم در آن زمان نبوده است الان هست، اوفوا بالعقود، عقدی در آن زمان نبوده است، امروز پیدا شده است،

 

سؤال: سؤال جدی است آن شارع را بخواهیم دخیل بدهیم…

جواب: کار سختی نیست معمولاً قبول دارند اکثریت و قاطع این را قبول دارند که عناوینی که مطلق یا عام است منحصر در مصادیق عصر صدور نمی‌شود بلکه آن عنوان به نحو مفهوم حقیقی و قضیه حقیقیه در یک گزاره قرار می‌گیرد و شامل مسائل مستحدثه می‌شود این تقریباً مسلم است، (شبهه دارد). این قابل جواب است.

 

اما این در مصادیق مستحدثه عنوان عام یا عنوان مطلق این یک بخش است که مستحدثات داخل آن عناوین می‌شود یا نمی‌شود؟

اما بحث دوم مصادیق مستحدثه سیره‌ها

بحث سوم: سیره‌های مستحدثه، یک سیره جدید پیدا شده است که سابق نبوده است، مثل چراغ قرمز و… ممکن است فرض بشود قسم سوم غیر از قسم دوم.

۱- بحث مصادیق مستحدثه عناوین عام و مطلق (این را مسلم می‌گیریم که جایز است، تمسک به عام و مطلق)

۳- سیره‌ای است که کاملاً جدید است، اصلاً سیره تازه پیدا شده است، آن هم خیلی دشوار است که تأیید آن را بپذیریم.

اما آنکه در میانه قرار دارد این است مصادیق مستحدث و جدید برای سیره‌ای که حالت کلی دارد. این محل بحث است.

یعنی همین مثال که می‌گوییم به کارشناس مراجعه می‌شده است اما در عمل و مصداق کارشناسی‌هایی بوده است که در چهارچوب زمانه و دانش و مهارت‌های عصر خودشان وجود داشته است، امروز دامنه آن مهارت و تخصص و علم و دانش وسعت پیدا کرده است و کاملا جدید است، مثلاً آن زمان در پزشکی یا نبوده است یا اگر بوده است چند مهارت ویژه‌ای که در پزشکی باشد اما امروز پانصد تا تخصص و گرایش در پزشکی وجود دارد خیلی فرق کرده است.

این مستحدثه گاهی در عمق مسئله است و گاهی ضمن اینکه یک جامع منتزع دارد ولی قلمروهای جدید دارد؛ مثلاً کارشناسی بانک است، آن زمان بانک نبوده است ولی بالاخره کارشناسی است، این دو نوع است و طیف دارد.

تکرار مطلب

بنابراین امور مستحدثه حداقل در این سه محور مطرح است

۱- عناوین و مصادیق مستحدث برای مطلقات و عمومات است که مسلم به آن مطلقات و عمومات می‌شود تمسک کرد.

۲- سیره‌های کاملا جدید است در موضوعات جدید که اینها نبوده است و جامعی هم با آن زمان ندارد.

۳- اما آن چیز میانه این دو قسم مصادیق مستحدثه سیره‌های قدیم است، جامعی دارد اما مصداق جدید است یا عمق بیشتری دارد یا کاملاً جدید است که بیشتر کاملاً جدید مدنظر است. آیا می‌شود به این تمسک کرد و درست کرد و گفت آن زمان درست بوده است و تأیید شده است و آن کلی که تأیید شد این را هم می‌گیرد؟ این یک مقدار دشوار است.

دلیل دشواری این است که آنجا که می‌گوید احل الله البیع، اوفوا بالعقود امروز یک عقد یا بیع جدیدی پیدا شده است این مشمول یک عنوانی است که در یک قضیه به شکل قضیه حقیقیه وارد شده است، لفظ اینجا شمول دارد و می‌گیرد و خیلی طبیعی است بخصوص آنجا که در مقام وضع قانون است و بخصوص در مقام شرع و شارع که قرار او این است که همه چیز را بگوید و همه چیز را ببیند و توجه بکند هم طبیعی این طور است و هم شواهد ثانوی دارد که اطلاقات و عمومات و عناوین عام و مطلق در جاری زمان حرکت می‌کند، مصادیق جدید را می‌گیرد و جلو می‌آید.

اما وقتی به سیره می‌رسیم دلیل لبی می‌شود و اشکال و مناقشه چهارم این است که دلیل لبی و چیزی که ما با عدم ردع شارع می‌خواهیم بگوییم این مقبول است. شارع دیده است و نگفته است نه، قبول کرده است این مصادیق جدید را که ندیده است در مرئی و منظر نبوده است چگونه این را می‌خواهید به پای شارع بنویسید؟ آنجا که گفته است عالم و عقد و بیع، در دلیل لفظی می‌شود پای او نوشت اما اینجا که شارع چیزی نفرموده است فقط ما با یک استدلالاتی می‌گوییم دیده بود در مرئی و منظر بود و ردع نکرد پس قبول است، این نمی‌شود چیز جدید را هم به راحتی مستند کرد بخصوص که باید اطمینانی هم اینجا باشد.

پاسخ اول به مناقشه چهارم

چند نکته در جواب وجود دارد، در الفائق بحث کرده‌ایم و نمی‌خواهیم دوباره بحث کنیم ولی چند جواب به مناقشه چهارم می‌دهیم.

این است که سیره عقلاییه دلیل لبی است در دلیل لبی هم در جایی که شک بکنیم باید قدر متیقن را بگیریم اما در عین حال از آن طرف باید توجه کرد که در ادله لبیه می‌شود در مواردی آن مصب را پیدا کرد و به اطمینان رسید که یک اطلاق و شمولی دارد و لذا اینکه بگوییم هیچ شمول و اطلاقی در دلیل لبی وجود ندارد حرف درستی نیست، ممکن است دلیل لبی با یک تحلیل و دقت انسان بتواند یک مصبی برای آن پیدا بکند و آن شمول پیدا بکند.

این در اینجا آن طور که شهید صدر می‌فرماید به این شکل است که سیره‌ها گاهی حالت تعبدی دارد، (با تسامح می‌گوییم) وجه انعقاد سیره یک چیز واضحی نیست، یک ابهامی در وجه جریان سیره وجود دارد.

اما گاهی وجه سیره در ارتکاز وجود دارد و لذا این را شهید صدر خیلی تأکید دارند قبل از ایشان هم این مطلب بوده است ولی ایشان روی این عنایت ویژه‌ای داشته‌اند و آن این است که سیره در بسیاری از موارد همراه با ارتکاز است و در ارتکاز یک نکته‌ای وجود دارد و انسان مطمئن می‌شود که این عمل و جریان عملی که عقلا پیدا کرده‌اند تنها نکته آن چیزی است که در ارتکاز وجود دارد اگر به این اطمینان برسید آن وقت می‌گویید آن سیره‌ای که آن زمان بوده است به خاطر این نکته است، آن نکته مثل عنوان مطلق می‌شود و جریان پیدا می‌کند. این وجهی است که گفته شده است و فی‌الجمله هم درست است.

این وجه را می‌شود اینجا پیاده کرد، می‌گوییم مراجعه جاهل به عالم، مراجعه غیر کارشناس در یک محدوده‌ای به کارشناس در آن امر، وجهی دارد جز اینکه نظام اجتماعی شکل گرفته است، تعدد تخصص‌ها پیدا شده است، ناچار است برای سهولت در زندگی جاهل در یک موضوع به عالم در آن موضوع مراجعه می‌کند جز این چیز دیگری وجود دارد؟ خیر وجود ندارد.

این پیچیدگی تخصص‌هایی که پیدا شده است این موجب می‌شود که بیشتر نیاز داشته باشیم به مراجعه به متخصص، تشدید می‌کند فلسفه مراجعه جاهل به عالم و غیر خبیر به خبیر. این بعید نیست واقعاً وجه مراجعه آن همین نکته نظام اجتماعی بود. شاید این مسئله در مراجعه به قول ذوالید این قدر واضح نباشد.

خیلی از سیره‌ها، نکته محوری آن در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد اما در مراجعه جاهل به عالم ابهامی در کار نیست.

این یک پاسخ است که اگر بخواهید با عدم ردع بخواهید امضاء را اثبات بکنید می‌شود در سیره‌هایی که وجه آن در ارتکاز عقلا واضح هست، آن نقطه محوری را پیدا بکنید و همان را تعمیم بدهید یقین دارد، مطمئن است که عقلا برای همین جهت اقدام کرده‌اند عدم ردع شارع هم ناظر به مصداق‌های آن زمان نیست، ناظر به نکته محوری است یعنی‌ عدم ردع به نکته محوری خورده است.

این را باید اثبات بکنیم که امضاء شارع روی ارتکاز آمده است این هم در جاهایی می‌شود آنجا که ارتکاز واضح باشد و یک وجه قوی عقلایی داشته باشد. سیره عریان تأیید نمی‌شود سیره‌ای که هسته اصلی آن ارتکاز است.

آنکه گیر دارد و در کلام شهید صدر هم هست این است که گاهی ارتکازاتی باشد که خیلی به عمل نرسیده است آن را می‌شود عدم ردع، امضاء را درست کنیم یک خرده سخت است اما جایی که سیره عملی است هسته محوری قطعی آن ارتکاز است، عدم ردع و امضاء متعلق به آن نقطه محوری می‌شود و آن می‌تواند تعمیم پیدا بکند. این یک پاسخ است.

پاسخ دوم به مناقشه چهارم

این است که حدود ده وجه برای امضاء و تأیید سیره عقلاییه برای سیره بحث کردیم که ناظر به مباحث الفائق بود با اضافاتی که در آن بحث‌ها وجود داشت و بعضی از وجوه برای تأیید سیره مبتنی بر امضاء نیست، حتی بر عدم ردع هم نیست، گفتیم یک مواردی شبیه قاعده ملازمه است که حکم به العقل حکم به الشرع، یعنی آن قدر سیره در جاهای قوی و ریشه‌دار و مورد نیاز است که انسان تردید نمی‌کند که شارع روی این حرکت می‌کند و متوقف بر این نیست که بچرخد و ببیند رادع و محتمل الرادعیه هست یا نیست اگر محتمل الرادعیه هم باشد می‌گوید این نمی‌شود…

قریب مستقلات عقلیه است؛ مثلاً این وجه و بعضی وجوه دیگر؛ اگر جایی قاعده امر به معروف و ارشاد در آن تمام بشود آن‌ها متوقف بر عدم ردع به این معنا نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo