< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1402/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم


 

موضوع: اصول/ سیره خداوند تبارک و تعالی/

 

پیشگفتار

بعد از اینکه دلیل چهارم را ذکر کردیم یک مطلبی را مطرح کردیم و بابی مطرح شد و جسته و گریخته در سابق هم به آن اشاره می‌کردیم و طرح بحث شد و قرار هم نیست که آن را ادامه بدهیم، حالا باب آن باز است تا به جایی برسیم به نتایج شسته، رفته‌ای نرسیدم و لذا طرح بحثی کردیم و از نظر اصولی باید ادامه پیدا بکند، در یک فرصت دیگری که به نقاط واضح‌تری رسیدیم عرض می‌کنیم.

الان هم نکات تکمیلی بحث دیروز در ذهن هست اما نتایج نهایی آن وضوح کامل ندارد پرونده بحث اخیر دیروز را می‌بندیم. الی موعدٍ آخر ان‌شاءالله.

بحث اینکه در دایره دلالت و ظهورات آن احوال شخصی متکلم و حالات روحی و شخصی و علم و حکمت و امثال اینها چقدر اثر دارد و چگونه اثر می‌گذارد؟ و آیا می‌شود یک کلام از متکلمان متعدد دارای ظهورات متفاوت باشند از حیث درجات ظهورات؟ این بحث خیلی مهم است منتهی تکمیل آن در یک وقت دیگر.

ادله حجیت سیرة الله، (افعال خدا)

ما در دلیل چهارم که دایره بحث به قرآن کریم اختصاص داشت به سراغ آیاتی که می‌گویند هدیً بیانٌ می‌خواستیم ببینیم اینها اطلاق دارد که شامل دلالات مستخرجه از کیفیت سخن خدا بشود یا خیر؟ یعنی آن فعل و سیره خدا در نوع سخن گفتن یا نزول آیات وحی و امثال اینها که بحث‌ها را ملاحظه کردید.

دلیل پنجم

گرچه این دلیل ضمن آن مطرح شد ولی شاید مناسب است که دلیل پنجم را به این شکل تنظیم بکنیم که کار به آیه و امثال این نداریم ضمن قبلی هم مطرح شد.

از نظر عرفی نوع سخن گفتن غیر از مفاد سخن می‌تواند دلالاتی داشته باشد یا نه؟ اصل هم این است. شاید درست این باشد که در تنظیم هم اول این را بحث کرد بعد آن آیات و روایات را مطرح کرد.

ولی حالا طبق تنظیمی که آمده‌ایم در تقریر و تحریر بحث جلوتر می‌آوریم.

دلیل پنجم این است که کسی بگوید در کیفیت سخن گفتن قوانینی وجود دارد و ظهوراتی وجود دارد و عرفاً نمی‌شود از آن ظهورات دست برداشت، ظهور دارد و ظهور هم هر جایی آمد حجت می‌شود. بدون نیاز به هر حاشیه دیگری گفته می‌شود نوع سخن گفتن افراد غیر از مفادی که از آن استخراج می‌شود دلالاتی دارد که این دلالات ثانیه، دلالات نوع دوم نگاه درجه دو هست و ناشی از نوع سخن گفتن است، نه چه می‌گوید، بلکه چگونه می‌گوید.

دلالات نوع اول درجه یک است و ناشی از چه گفتن مولا و متکلم است، چه می‌گوید؟ اما دلالات نوع دوم درجه دو هست و ناظر به چگونه گفتن اوست.

بین این دو مرزهای خیلی نزدیک وجود دارد این که در «تبت یدا ابی لهب و تب» آن که مفاد این است آن است که خدا نفرین می‌کند، اما اینکه چگونه نفرین می‌کند و در کجا نفرین می‌کند، اینها را ممکن است بگوییم مربوط به کیفیت است ولی ممکن هم هست که این مربوط به نوع اول هم باشد.

اگر مرز ما و خدایی را به نوعی حل کنیم می‌گوید این راجح است، می‌گوید همه سوره‌ها را با بسم الله شروع کرده است همانطور نمونه آن را از مرحوم مقدس اردبیلی آورده بودند، ایشان در بسم الله در ذبح به بسم الله در همه سوره‌ها برگشته است می‌گوید چون خدا همه جا سوره را با بسم الله شروع کرده است پس این امر مستحسن است بعد هم تعمیم می‌دهد، (نه انحصار دارد در آن مجموعه‌ای که سخن می‌گوید، سخن واحدی را القاء می‌کند) بلکه در سایر فعالیت‌ها که یک فعل واحد عرفی به شمار می‌آید می‌گوید آن را خوب است با بسم الله شروع کرد.

اینجا که به ما هو فعل می‌گوییم در واقع آن قولی که در قالب این فعل درآمده است، سیره و سنت که گفته می‌شود یعنی فعلی که خدا انجام می‌دهد. این ظهورات است، به‌هرحال یک ظهوراتی ممکن است وجود داشته باشد و ظهور هم حجت است.

بیان چند مثال

وقتی در اهم و مهم تکالیف می‌خواهیم بحث کنیم یکی از راه‌ها این است که ببینیم قرآن راجع به این مطلب چند بار این مسئله را بیان کرده است؟ همین‌جور شما به آن تمسک می‌کنید مثلاً می‌گویید راجع به نماز صدتا آیه دارد، راجع به زکات چند آیه دارد و راجع به خمس چند آیه دارد، همین که کم و زیاد شده است کم و زیادی تعرض قرآن نسبت به یک واجب یا حرام، آدم این را مبنا قرار می‌دهد که بگوید این مهم‌تر است یا کم‌تر مهم است، اهم و مهم را تشخیص بدهد. این الان در واقع یک نگاه درجه دو به آیات است، سراغ آیه نرفته ببیند که چه می‌گوید؟ یک وقت آیه می‌گوید این خیلی مهم است، خلود در عذاب است و با آن اهم را تشخیص می‌دهیم، یک بار با نگاه درجه دو، نگاه می‌کنیم که این مطلب مثلاً نماز صد بار آمده است، بیش از سایر عبادات، در همه سور آمده است در بیشتری سوره‌ها آمده است، بیشترین تعداد را دارد، این نگاه درجه دو است که می‌افکنیم و از آن استنباط می‌کنیم.

آن قدر قرائن داریم در قرآن که از قبیل این نگاه درجه دو است، یا نگاه مرزی بین این دو است، موارد این شکلی واقعاً هست. در تفاسیر الی ماشاءالله وجود دارد، قسمتی از اینها در معانی بیان آمده است، تقدیم و تأخیر یک فصل است.

آن‌ها حالت‌های مرزی دارد، ممکن است بگوییم تقدیم و تأخیر در مدلول می‌آید. ولی به‌هرحال آن هم به نوعی نگاه درجه دو است.

یا یعلمهم و یزکیهم یا یزکیهم و یعلمهم این تقدیم و تأخیر، تنظیم، مثلاً بالوالدین احسانا بلافاصله بعد از شرک آمده است. اینها همه چینش سخن است، یک جور کیفیت سخن است، یک جاهایی مرز «چه» و «چگونه» به هم نزدیک می‌شود. ولی بدون تردید در موارد زیادی نوع سخن گفتن، سیره در حرف زدن، تنظیم، تبویب، یک اشعارات یا دلالاتی پیدا می‌کند.

این یک مسئله‌ای است واقعاً یعنی دلیل پنجم این است که کیفیات سخن گفتن ضمن اینکه در بعضی موارد نزدیک به مدلول می‌شود بعضی جاها در چارچوب مدالیل چه می‌گوید نیست ولی این چگونه گفتن هم حتماً اراده‌ای بر آن حاکم است، یک چیزی را می‌خواهد افاده کند.

تقریر مسئله

به عبارت دیگر - این بحث‌ها چون مطروحه نیست در کلمات، گاهی هم صعوبت دارد از این جهت هم باید تأمل بکنید-، ممکن است کسی بگوید که یک ظهورات محدود هست که مدلول است و نزدیک به مدلول این قالب‌های محدود است اما یک ظهوراتی هست که اصلاً مدلول است اما مدلول یک اراده‌های بالاتر است، یک نگاه‌های کلانتر است، یعنی خداوند با آن حکمت و علم و دانایی و احاطه‌ای که دارد گویا یک دلالتی هم به مجموع این تنظیم می‌دهد، چند تا سوره باشد؟ سوره‌ها چگونه تنظیم بشود؟ چند تا قسم یاد بشود؟ هر مُقسَمُ به چگونه انتخاب شده است؟ بر اینها قانون حاکم است. اینکه اینجا چندتا قسم خورده است؟ آنجا چندتا قسم خورده است؟ جواب قسم چیست؟ این گویا یک مقام بیان فراتر از این تنظیمات محدود در مدلول‌های صیغ و جمله‌ها وجود دارد و آن اراده بالا و آن احاطه بالا موجب شده است که دلالاتی اینجا پیدا بشود یا هر متکلم دیگری.

سخن ما در اینجا این است که یک قاعده کلی نمی‌توان اینجا گفت ولی از آن طرف این را نمی‌شود کنار گذاشت، نوع سخن گفتن، کیفیت سخن گفتن، این یک واقعیت است که گاهی اشعارات درست می‌کند و حجت نیست، ممکن است با یک مجموعه قرائن به دلالاتی برسیم و اطمینان پیدا بکنیم اما این جرأت که بگوییم یک قانون است و به راحتی می‌شود با یک اشاره دلالتی را پذیرفت و بر اساس آن حکم کرد، نیست، مثلاً در بسم الله اشعاری وجود دارد، ممکن است قرائنی پیدا بشود و بیش از آن هم بپذیرد ولی اینکه همه جا این نوع سخن گفتن را دلیل قرار بدهیم برای استنباط یک مسئله فقهی، واقعاً یک قاعده کلی نمی‌شود گفت.

ولی اینکه این را نادیده بگیریم این درست نیست، بسیاری از نکات تفسیری به نگاه درجه دو و تحلیل درجه دو که روی یک آیه یا یک سوره گذاشته شده است و کلی هم مطلب درمی‌آید، ممکن است یک جایی اشعار باشد و یک جاهایی هم اشاره نباشد و ساخته‌های ذهنی باشد ک هیچ اعتبار ندارد و ممکن است یک جاهایی بالاتر اشعار باشد و ممکن است یک جاهایی با قرائن به دلالت برسیم. یعنی بگوییم خدا عنایت دارد می‌خواهد بگوید این راه است، این قانون است، این حکم است.

در اینکه این تنظیم قرآن فوق آنچه تصور می‌کنیم زیباست و از این بهتر نمی‌شود و در این بحث نداریم، بحث در کلامی در این قصه نداریم اما اینکه بگوییم اینجا می‌خواهد بگوید در همه اعمال این بهتر است، یعنی در همه کارها بسم الله است، آن استفاده فقهی و تعمیم را می‌خواهیم. دلالت بر یک تعمیمی داشته باشد، یک وجه تعمیمی داشته باشید شبیه آنچه در سیره معصومین می‌گوییم. این بحث است.

جمع‌بندی بحث

در میان دو راه این سمت تند و آن سمت تند یک راه میانه‌ای را می‌رویم اگر سؤال بشود از کیفیت سخن خدا در قرآن می‌شود استفاده‌های قوانینی کرد که تعمیم پیدا بکند، ولو فی‌الجمله، تعمیم هم درجات دارد، یا خیر؟

جواب این است که سه احتمال وجود دارد؛

۱- این است که کلام خدا را در کیفیات هم مثل سیره معصوم بدانیم

۲- اینکه اصلاً مشترک قائل نشویم.

این دو راه اقل و اکثر است، ما راه میانه را می‌گوییم

۳- جاهایی می‌شود قرائن چنان جمع بشود که بشود تعمیم داد. بشود تسری داد و از آن کپی گرفت و به سمت و سوی یک حکمی حرکت کرد و این نیاز به قرائن دارد. و سخن ما این است که در تفسیر هم از این قبیل برداشت‌ها کم نیست واقعاً و نباید این قاعده را کم شمرد. مثلاً این که اشاره شد اینکه ما وقتی می‌خواهیم در تزاحم اهم و مهم را تشخیص بدهیم یکی از راه‌های تشخیص اهم و مهم این است که در قرآن درباره این موضوع یک بار حرف زده شده است یا هزار بار گفته شده است. و این فایده فقهی هم دارد. گاهی هم فوایدی دارد، ظهور نیست ولی فایده فقهی دارد. نمی‌گوییم حتماً می‌گوید اهم است ولی این را محتمل الاهمیه می‌کند، محتمل الاهمیه مبدأ احکامی در فقه می‌شود. از این قبیل هم داریم.

بنابراین همه بحث‌هایی که تا اینجا انجام دادیم برای این نکته اخیر است و آن این است که استفاده از نوع سخن گفتن و نزول آیات و تنظیمات، ترتیبات و تبویبات آن نه بی‌دلالت مطلق است و نه دلالت مطلقه همیشگی دارد بلکه با یک قرائن و شواهدی این‌ها دلالت پیدا می‌کند و قابل استفاده است. گاهی هم به حد دلالت نمی‌رسد ولی اشعار آن فوایدی دارد.

لذا هم دلالت فوایدی دارد و هم اشعار آن، ضمن اینکه قاعده عامه‌ای هم نمی‌توانیم بگوییم، جا به جا باید دقت کرد و این دقت واقعاً ارزش دارد.

حالا به تفسیر تنزیلی برگردیم که بعضی از آقایان می‌گویند آن ترتیب نزول آیات بسیار اهمیت دارد و بسیار می‌شود از آن استفاده کرد به نظر می‌آید که فی‌الجمله قابل توجه است که نوع نزول آیات می‌تواند درس‌هایی در حد اشعار و گاهی هم دلالت در بعضی از قوانین و قواعد تبیین و تبلیغ، تربیت افاده بکند اما آن جور هم که بگوییم یک راه خیلی صافی است که همه جا می‌شود از آن استفاده کرد، خیر، ممکن است بگوییم این تنزیل برای آن زمان و شروع وحی است و پایه‌ریزی دین است متناسب با آن عصر است. این احتمال را به‌سادگی نمی‌شود کنار گذاشت.

اما یک چیزهایی را انسان مطمئن می‌شود که ربطی به آن حرف‌ها ندارد. یک مثال بزنم، آیا در تربیت و یا تبلیغ و تبیین باید از اعتقادات شروع بکنیم بعد به سمت فروع اخلاقی و فقهی رفت یا می‌شود از اخلاقیات شروع کرد برای نفوذ و تأثیرگذاری؟

ممکن است کسی بگوید این قانون است، سور مکیه هست بعد هم آن. این ترتیب را در مقام عمل همیشه باید به عنوان یک قانون کلی به کار گرفت، اول اعتقادات بگو بعد احکام بگو.

ولی این قابل جواب است، اگر ترتب منطقی بخواهید بگویید بله ترتب منطقی دارد، اول اعتقادات است ولی در مقام عمل و تبلیغ و امثال این چه؟ می‌شود گفت قرآن یک قاعده می‌دهد که همیشه از اعتقادات شروع کنید از نظر زمانی و تأثیرگذاری. خیلی واضح نیست، خیلی جاها باید از یک نکته و سوژه اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی شروع کرد جلو رفت بعد اعتقادات را به او آموخت.

قرآن در کیفیت خود احسن احوال را دارد اما وقتی می‌خواهیم قاعده بکنیم در کیفیت نه در محتوا، برای اینکه من هم عین آن عمل بکنم می‌گویم این متفاوت است گاهی با قرائن می‌شود این قاعده را به دست آورد و گاهی نمی‌شود.

به عبارت دیگر در یک جای در کلام و سخن و محتوا آنجا قانون عرفی و عقلایی هست و در شرع هم شواهدی هست که می‌گوید قید زمان و مکان را بزن اما در کیفیات سخن گفتن قید زمان و مکان را زدن، قاعده عامه‌ای نداریم باید قرائن بر آن جمع بشود.

وقتی که آیه فرمود اقیموا الصلاة می‌گویید شاید این اقیموا الصلاة برای آن زمان باشد، قید زمان و مکان زده می‌شود اینجا قانون داریم، اما کیفیات و تنظیمات و این نگاه درجه دو، قید زمان و مکان را زدن یک قاعده‌ای ندارد اما درعین‌حال نمی‌شود باب آن را مسدود کنیم. عرض ما این است که باب این را مسدود ندانیم می‌شود با قرائن و شواهدی قید اینها را زد و قاعده کلی را به دست آورد.

معصوم وقتی کاری انجام می‌داد، غیر از آن عقبات دیگری که داشته است، می‌گفتیم معصوم چون معصوم است و ما هم مشترک هستیم، اصل هم اشتراک است حداقل این است که اباحه را افاده می‌کند، در خدا برای خود راجح و واجب و احسن وجه است آن را که انجام داده است ولی اینکه من هم در موقعیت‌های شبیه آن هم این کار را انجام بدهم این…

الان در تنظیم قوانین و لوایح هم همین‌طور است آن را که می‌شود به آن تمسک کرد مفاد قانون است اما چینش قانون، نه، قاعده کلی نداریم درعین‌حال در جاهایی هم می‌شود از آن استفاده کرد.

جمع‌بندی

سه احتمال وجود دارد

احتمال اول

کیفیت عمل قولی خدا را در قرآن برای دیگران حجت بدانیم و الهام‌بخش بدانیم از لحاظ فقهی، بگوییم همه جا یک الهام فقهی دارد ولو فی‌الجمله، کما اینکه در سیره معصوم اینطور است.

احتمال دوم

این است که بگوییم ما و او به هم ربطی نداریم و او برای کار خودش هست، نه این، نه آن، می‌گوییم قاعده عامه مطلقه که بشود به آن تکیه کرد نداریم ولی درعین‌حال واقعاً راه باز است برای اینکه در مواردی با ضم شواهد و قرائنی به اطمینانی برسیم که از این آیه می‌شود این بهره فقهی را برد، از کیفیت سخن گفتن این بهره را برد در حد دلالات ضمن اینکه در حد اشعار وسیع‌تر این وجود دارد. آن اشعارات هم مثل محتمل الاهمیه شدن می‌تواند اثر فقهی داشته باشد.

این جمع‌بندی در سیره خدا در اقوال می‌باشد، به سمت احادیث قدسی نرفتیم و راجع به قرآن صحبت کردیم.

شبهه‌ای که در میان بود این بود که چطور خدا در عالم تکوین کارهایی می‌کند که ما نمی‌توانیم کپی‌برداری کنیم، خدا زلزله می‌فرستد، پنجاه‌هزار نفر کشته می‌شوند

ممکن است در تشریع هم یک اقدامات تشریعی هست که خاص خداست ما نمی‌توانیم یا می‌توانیم ولی نباید آن کار را انجام بدهیم. خدا حقش هست، حاکم و خالق و مالک مطلق است در تشریع هم می‌تواند این اقدام را انجام بدهد ولی ما نمی‌توانیم آن را انجام بدهیم. اصل این است که نمی‌شود ولی با قرینه گاهی می‌شود.

عرض میانه اینجاست که راه باز است ولی نه به نحو اطلاق آن جور که در معصوم بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo