< فهرست دروس

درس فقه روابط اجتماعی استاد علیرضا اعرافی

1401/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: فقه روابط اجتماعی/ ادخال سرور/ نکات

 

نکته چهاردهم

ازآنچه موردبحث قرار گرفت می‌توانیم این نکته را استفاده کنیم که التذاذات و تلذذات و ابتهاجات و خوشی‌ها از منظر عام فلسفی همه خوب است همان‌طور که در بحث کلان فلسفی آمده است که وجود مساوق با خیر است و علی‌الاصول این است و این‌که استثنایی داشته باشد یا نه بحث دیگری است از دیدگاه ملاصدرا وجود با خیر فلسفی مساوق است و استثنا هم ندارد اما در دیدگاه برخی فلاسفه و متکلمین استثنا هم دارد دلیل این‌که این تحلیل عمیق فلسفی که در حکمت صدرایی به اوج رسیده اگر نگوییم علی الاطلاق درست است ولی در خیلی جاها بقیه قبول دارند

 

سؤال: در منظومه علی الاطلاق درست است؟

جواب: ما آن را قبول داریم که علی الاطلاق است ولی اگر کسی هم آن را قبول نکند در بسیاری از موارد که تحلیل کند درستی آن را می‌پذیرد و بعد ملاصدرا کسانی که شبهه‌ای در نظر ایشان دارد در بسیاری از موارد ازنظر ایشان در تحلیل استفاده می‌کنند.

 

در تحلیل آنجا ما یک خیر فلسفی داریم و وجود با خیر مساوق است یا غالباً وجود خیر است، ولی یک خیر اخلاقی داریم که حاصل تزاحمات و مراتب و درجات و اولویت‌هاست و این خیر اخلاقی که از خیر فلسفی جدا می‌کنیم به این معنا نیست که یک امر قراردادی است بلکه آن‌هم فلسفی است ولی یکی در نگاه مطلق است و یکی هم در نگاه نسبی است و تعبیر درست این است که خیر یک‌بار با رویکرد فلسفی مطلق است و یک‌بار با نگاه فلسفی نسبی است که درجات و مراتب را هم مدنظر است و بازهم فلسفی است و واقعیت را می‌گوید و مقابل آن شر می‌شود یعنی یک امر وجودی تقسیم می‌شود به خیر و شر در رویکرد اول که نگاه به هستی شیء است یا به این قوه و فعلیتی است که این دو دارند در آن نگاه مطلق وجود مساوق خیر است و در نگاه دوم که وجودها را باهم می‌سنجد و می‌بیند تزاحم دارد و احیاناً ناسازگار می‌شود امر وجودی به خیر و شر تقسیم می‌شود یک‌وقت خیر است و هم دیگر را کمک می‌کند و یک‌بار هم شر می‌شود چون امر نازل راه را برای امر راغی می‌بندد در این صورت در لذت و الم یا اقدامی که برای تلذذ یا تألم ایجاد شود خیر است یا شر است؟ اگر نگاه اول فلسفی باشد همه تلذذات خیر است چون قوه‌ای به فعلیت می‌رسد امری وجود پیدا می‌کند و ماهو عند المدرک خیر است و خیر مطلق است در تعریف فلسفی نمط هشتم اشارات این آمده بود که لذت ادراکٌ لما هو خیرٌ و کمالٌ عند المدرک، در اینجا بحث مقایسه‌ای نیست اما وقتی لذت را در مدار تزاحمات و مناسبات بین تأمین لذت و نیازها برقرار می‌شود خیر و شر پیدا می‌شود و لذت اخلاقی و فقهی می‌شود و لذا اگر از منظر کلان فلسفی نگاه کنیم التذاذات همگی خیر در رویکرد کلان است اما اگر از منظر نسبی نگاه کنیم که پایگاه فقه و اخلاق را درست می‌کند در اینجا لذت فرهنگی و اختیاری است و خوب و بد دارد و محکوم به احکام خمسه می‌شود. در منطق اخلاقی حسن و قبح دارد و در منطق فقهی هم محکوم به احکام خمسه می‌شود. ایجاد لذت و التذاذ که یک فعل است می‌تواند محکوم به احکام خمسه شود چون به دلایلی که گفتیم اختیاری است و می‌تواند تنظیم کند و به همان اندازه که اختیاری است می‌تواند مشمول احکام اخلاقی یا محمول‌های فقهی شود. پس در باب لذت ما دو رویکرد مطلق و نسبی داریم. در رویکرد مطلق خیر فلسفی مهری است که بر پیشانی لذات می‌خورد ولی در نگاه نسبی، به خیر و شر اخلاقی تقسیم می‌شود و می‌تواند محکوم به احکام خمسه شود با مقدماتی که گفتیم به دلیل این‌که امر اختیاری شد در این دایره و به دلیل این‌که نظام اولویت دارد می‌تواند محکوم به احکام شود علی‌الاصول.

 

سؤال: ...

جواب: بله ممکن است، می‌تواند محکوم به احکام خمسه باشد ممکن است واجب یا مستحب یا حرام یا مکروه باشد و در منطق نسبی و دوم قرار می‌گیرد شاید در بحث‌های فقهی نکات بیشتری هم‌عرض کنیم.

 

سؤال: اگر ما این بیان را بپذیریم بازهم لذت و الم می‌تواند متعلق امرونهی قرار بگیرد؟

جواب: بله نمونه‌هایی از آن داریم یکی از نمونه‌های واضح آن التذاذ به معصیت است البته التذاذ مضاعف است و رسماً در روایات داریم که الابتهاج بالذنب اعظم من رکوبه. با این‌که رکوب ذنب هم همراه با نوعی التذاذ است ولی اگر کسی تمرکز بر این التذاذ پیدا کند و التذاذ متمرکز و ثانوی بر گناه پیدا کند گناه او مضاعف است این‌یکی از بیست عاملی است که موجب مضاعف شدن عقاب می‌شود، عقاب مترتب می‌شود یعنی حکم دارد که عقاب مترتب می‌شود. می‌گوید التذاذ متمرکز موجب تضاعف عقاب می‌شود یک‌وقت کسی گناهی انجام می‌دهد ولی شرمی هم دارد ولی گاهی چنان بر شهوت یا غضب متمرکز می‌شود که شرم را کنار میزند و این حالت التذاذ مضاعف موجب عقاب مضاعف می‌شود. این نشان می‌دهد که می‌تواند حتی التذاذ جوانحی محکوم به حکم شود و اختیاری است و هر گناهی وقتی انجام می‌دهد التذاذ دارد که رکوب ذنب مساوق با آن است ولی امام می‌فرماید ابتهاج به ذنب اعظم من رکوبه امر مضاعفی است یعنی قوه‌ای که اقتضائات قوای دیگر را نبیند و غفلت در خودش ایجاد کند مثلاً گاهی غیبت می‌کند و قوه‌ای از خود را تأمین نیاز می‌کند و می‌داند که دران منقصتی هم هست ولی گاهی منقصت را کنار میزند و آن را به محاق می‌برد و تمرکز بر قوه‌ای می‌کند التذاذش در این است این ابتهاج به ذنب است و محکوم به حکمی است که عقاب را مضاعف مکند و حتی ابتهاج به ذنب صغیره را کبیره می‌کند

 

سؤال: ممکن است مقارب با چیز دیگری است و آن‌همان تجری و پرده‌دری در مقابل خداست

جواب: بله ولی موضوع در چند روایت ابتهاج است و تجری و این‌ها را در ادله دیگر داریم ما بیش از 20 عامل داریم که موجب تضاعف عقاب می‌شود بنابراین این مبحث دیگر هم این است که با توجه به نکات قبلی لذت و التذاذ می‌تواند با رویکرد کلان فلسفی دیده شود که خیر در نگاه مطلق فلسفی است و می‌توان با رویکرد نسبی و اعمال تزاحم و تعارض دید که دو قسم خیر و شر می‌شود که وارد اخلاق و فقه می‌شود اگر این تزاحمات و مراتب امکان کم یا زیاد کردن التذاذات نبود فقط نگاه اول بود ولی چون این معادلات جاری است و وارد اختیارات می‌شود در امر فقهی و اخلاقی وارد می‌شود البته این‌یک نظام‌واره‌ای است که در لذت و الم پیاده کردیم ولی در خیلی از جاهای دیگر حاکم است.

 

نکته پانزدهم

بحث سلسله‌مراتب نیازهاست که جمع زیادی از روانشناس‌ها آورده‌اند که با بحث قبلی ما ارتباط دارد. روانشناس‌ها با تکیه‌بر روش‌های تجربی نیازها را شناسایی و طبقه‌بندی کرده‌اند و بر اساس آن‌یک مفهومی به‌عنوان طبقه‌بندی و هرم نیازها در روانشناسی بنیان گذاشته‌شده است و این چیزی است که در ادبیات اخلاق اسلامی و عرفان اسلامی و فلسفه اسلامی وجود داشته است حتی بوعلی در نمط هشتم به نحوی طبقه‌بندی دارد اما در روانشناسی با روش‌های تجربی و متناسب با علوم انسانی به این مسئله پرداخته‌اند هم در تقسیم و تنویع و هم در طبقه‌بندی و هرم این‌ها مباحث مفصلی دارند ولی به‌عنوان مزلو شناخته‌شده است اما طبعاً منحصر در او نیست و متفکران زیادی در خوزه روانشناسی به این مقوله پرداخته‌اند که مطالب گسترده و مهمی هم بیان کرده‌اند ولی شاید اگر ما به آن‌ها نگاه کنیم از منظر خودمان به آن‌ها نقدهایی داشته باشیم ولی بحث مهمی است و می‌شود از روش تجربی با طیفی که در روش‌های تجربی است افزون بر روش عقلی استفاده کرد. در هرم نیازها که تأمین آن‌ها به لذت مبدل می‌شود گفته‌شده است که تا این شخص مبتلا به کمبودی در سطح اول باشد به دوم نمی‌رسد اول باید این نیازها تأمین شود و بعد از آن‌ها نیازهای درجه دوم شکوفا می‌شود و گاهی در سه یا چهار پنج درجه تنظیم می‌کنند و گاهی هم تا پانزده درجه ترسیم می‌کنند و حرف‌ها هم علی‌الاصول درست است.

این تصویری می‌کند از نیازها و به طبع آن‌که لذات است و طبقه‌بندی و هرم برای آن‌ها درست می‌کند و قوانینی برای آن‌ها ذکر می‌کند تا وقتی این طبقه تأمین نشده است طبقه دوم شکوفا نمی‌شود. عرض ما نسبت به این طبقه‌بندی هم مطالب زیادی است که نکاتی هم‌عرض می‌کنیم قبل از بیان نکات عرض می‌کنیم که مواجه ما با علوم انسانی باید مواجه عالمانه و سنجیده باشد اشتباهی که وجود دارد این است که این نظریات در شعاع نظریات کلان فلسفی و عمیق قرار نمی‌گیرد و لذا راه انحرافات در آن‌ها پیدا می‌شود و علومی که تئوری و انسانی است افزون بر این‌که با متر مناهج و متد و روش‌های تجربی ارزیابی باید بشود باید با روش‌های دینی و عقلی هم ارزیابی کنیم و در مقام اعمال همه این‌ها باهم می‌توانیم به گزاره‌هایی برسیم این‌یک مطلب است که گاهی به این توجه نمی‌شود و این جهت‌گیری متفکران غربی است که عوامل نظریه عقلی و وحیانی و دینی را در این‌ها خیلی اعمال نمی‌کنند که غلط است همان‌طور که نمی‌شود گفت این تحقیق عینی هیچ ارزشی ندارد باید دید، و شاید درجایی ارزشی پیدا کند و شاید هم گفت تولید هیچ گزاره تجویزی نمی‌کند. پس گذر از کشف قواعد حاکم بر رفتارهای انسان‌ که در طیف علوم انسانی قرار می‌گیرد به سمت تجویز جای احتیاط دارد، نمی‌شود بگوییم به هم ربطی ندارد ولی عبور از آن‌هم به سمت تجویزات اخلاقی معونه دارد و باید در منظومه نظری و اگر به وحی معتقد است و در منظومه وحیانی قرار بگیرد.

 

سؤال: فی‌الجمله آن‌هایی که منطبق بر آزمایشات است قابل رد مطلق نیست.

جواب: قابل رد مطلق نظری نیست ولی وقتی بخواهیم گزاره اخلاقی و فقهی و تجویزی بیاوریم باید گاهی آن را کلاً کنار گذاشت. می‌گوید همجنس‌بازی یک نوعی فایده روان‌شناختی دارد و ممکن است واقعاً این قاعده درست باشد ولی در منظومه سلسله‌مراتب و تزاحمات قرارداد و این بزنگاه اصلی است ﴿وأَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾[1] باید بگوید که این اثمها اکبر من نفعهما است و علم بگوید من نفع را دیدم ولی ضرری که در منطق بالاتری وجود دارد که علم نمی‌تواند آن را کشف کند یا الآن نمی‌تواند کشف کند یا تا ابد نمی‌تواند. علم‌زدگی یکی از معانی مذموم آن این است که هر قاعده‌ای که روانشناسی یا جامعه‌شناسی کشف کرد همان یک پیوست تجویزی دارد.

 

سؤال: نگاه تعاونی هم می‌شود اشتباه است از آن‌طرف

جواب: بله منتها گاهی ممکن است آن را کنار گذاشت به دلیل تزاحمات درجایی نسبی کرد و مواجه‌های مختلفی که وجود دارد.

سؤال: معنایی که این‌ها از عقیده ارائه می‌دهد ما باید همان‌جا این التفات را داشته باشیم حتی در توصیفاتی که این‌ها می‌دهند

جواب: ما میگوییم بعدازآنکه همه مراحل را طی کرد و فرضیه نیست و نظریه شد و درجایی که اطمینان شد هرچند که قطع به این سادگی پیدا نمی‌شود مثل گردش زمین باز نمی‌شود الزاماً بگوییم از آن تجویزی بیرون می‌آید و با منطق عقلی هم می‌شود این را گفت . کاری به دین نداریم میگوییم آقای کذا اگر شما می‌پذیرید این‌که بشر فراتر از فلان ابعاد دیگری هم دارد اگر این را بپذیرید نمی‌توانید این را مبنای یک گزاره تجویزی کنید الا و لابد چون ممکن است چیزهای دیگری هم باشد که شما نمی‌توانید به دست بیاورید.

 

در باب لذت و الم هم همین قانون پیاده می‌شود و این‌ها را مقدمه عرض کردیم و بعد از این‌که به بیان رویکرد روانشناسی در طبقه‌بندی نیازها ملاحظه کردید و قواعد علمی به‌سادگی نمی‌تواند به قواعد تجویزی بی انجامد توجه کردید حالا کبری را بر صغری پیاده می‌کنیم. سلسله‌مراتب نیازها ضمن این‌که در حال عادی درست است می‌شود مدیریت کرد و تغییر کرد مثلاً خودش دارد از بین می‌رود ولی خرمایی که به دستش می‌رسد به کسی دیگر می‌دهد یعنی تأمین نیاز طبقه اول که خوردن و آشامیدن است در یک منطق کلان مجاهده درراه خدا با مهندسی که روی التذاذات و نیازها اعمال‌شده است این‌که طبقه اول بود روی طبقه دوم و سوم می‌رود و آن را دنبال می‌کند این نشان می‌دهد قاعده علمی که شما کشف کردید در یک حال طبیعی است و اگر کار علمی هم بکنید کار علمی شما تام نیست چون با تمرکز بر لذت ایثار و برجسته‌سازی آن این تحت‌الشعاع قرار می‌دهد همین لذتی که در حال طبیعی که تمام آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌داد در یک منطق بالاتری که مدیریت‌شده و تولیدشده است این را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد این نشان می‌دهد که نکته دوم باید به این شکل تکمیل شود که قواعد فلسفی و وحیانی گاهی ابوابی را می‌گشاید که علم نمی‌تواند به آن دست پیدا کند گاهی هم روزنه‌هایی را باز می‌کند که می‌توانیم علم می‌گوید به دنبال آن بروی می‌توانی بفهمی این دو تأثیر است که عقل و وحی بر علم می‌گذارد یعنی روش نظری و وحیانی بر علم می‌گذارد.

یک تأثیر این است تو نمی‌توانی این را مطلق قرار دهی و تجویز ایجاد کنی و دوم این‌که می‌گوید تو همه جهات را ندیدی با همین ابزار خودت بروی به جهات دیگر می‌رسی یکی از نمونه همین طبقه‌بندی است می‌گوید تا سطح اول از نیازها پاسخ داده نشد به سطح دو و تأمین آن‌ها نمی‌رسی میگوییم ما واقعیتی به تو نشان می‌دهیم یا گاهی اوقات نمی‌توان واقعیتی را نشان داد ولی منطق عقلی می‌گوید این نیازها قابل تمرکز و جابجایی است می‌شود مدیریت کرد و اختیار دران نظام را تغییر می‌دهد و به علم می‌گوید می‌تواند روی آن کار کند و معلوم می‌شود حرف اولش تمام نبود

بنابراین توجه به روش‌های نظری هم می‌تواند جلوی تجویزها را به‌طور اساسی بگیرد و هم می‌تواند راه‌هایی برای توسعه تجربی به علم نشان دهد و می‌گوید انسان مسلمان روانشناسی خاص پیدا می‌کند و در اینجا میگوییم روانشناسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد و سیاست می‌تواند امور مشترکی داشته باشد ولی در شرایط خاص می‌تواند تمایز پیدا کند. قانون عرضه و تقاضا در اقتصاد قانون عامی است ولی قانونی است که در همه احوال فردی و اجتماعی حاکم است؟ خیر در غالب احوال فردی و اجتماعی حاکم است ولی وقتی جامعه امام زمانی شد عرضه و تقاضا جمع می‌شود ما در عصر انقلاب و بعد در جبهه دی دیدیم که روان‌شناختی جدیدی می‌آید که خیلی از قوانین دران جا وجود ندارد و قوانین اقتصادی رخت برمی‌بندد این‌ها همه ناشی از مقوله نیازها و التذاذات است و ناشی از این است که آن نظام مدیریت و مهندسی بر آن حاکم است و بخش زیادی از آن‌ها قابل تنظیم است و این‌که چطور تنظیم کرد و همیشگی است یا استثنایی باید در مقام برنامه‌ریزی موردتوجه قرار گیرد.

بسیاری از قوانینی که در نیازها و التذاذات و دیگر علوم انسانی می‌آید باید باقاعده‌ای که عرض کردیم سنجیده شود:

1-عبور از توصیفات به تجویزات بسیار سخت است باملاحظه‌ای که عرض کردیم

2-قلمرو دینی و نظری می‌تواند را ه را برای تکمیل میدانی و عملی باز کند و آن‌ها را کامل‌تر کند

نکته شانزدهم

نکته بعد در مورد حزن و غم‌افزایی و عزاداری است که از منظومه‌ای از اموری است که با حزن و غم ارتباط دارد و در مسائل دینی موردتوجه است و خوف و ترس و حزن و چیزهایی که در حال عادی جز آلام است و وقتی شخص می‌ترسد یا حزین است الم دارد در نگاه نخستین حزن و خوف و اندوه و گریه و عزا امور موجب تألم است و با تألم تناسب دارد و در اسلام جایگاه دارد خوف‌ورجا است و ترغیب‌هایی که به حزن شده است و در مقام بکاء در متون ما توجه شده است و دامنه آن تا فقه می‌آید و انواعی از تعزی و حزن ممدوح است و مورد ستایش قرار می‌گیرد و اینجا این سؤال مطرح می‌شود که این تحلیل درست است که این تألمات و حزن‌ها و اندوه‌ها مورد ترغیب قرارگرفته است و با حفظ هویت الم و درد و رنج ترغیب می‌شود یا این نیست؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo