درس حدیث استاد احمد عربیان
99/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: علم/علم آموزی /
نکته مناسبتی: مقام و منزلت فاطمه زهرا (س)
ولادت فرخنده و پرخیر و برکت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و حضرت امام(ره) را تبریک عرض میکنم. در رابطه با حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعضی از بزرگوارانی که کار کردهاند ابراز میکنند که از طریق شیعه و سنی در مجموع دو هزار روایت غیر تکراری مربوط به حضرت زهرا(سلام الله علیها) داریم. یعنی شخصیت، ویژگیها و مقامات ایشان را بیان میکنند. این دو هزار روایت را اگر فقط و بدون هیچ توضیحی بخواهیم جمع آوری کنیم به نظر میرسد، دو جلد کتاب میتواند باشد. حضرت زهرا(سلام الله علیها) در همه زمینهها و برای همه انسانها، نه فقط خانمها بلکه برای مردان هم الگو هستند.
دو روایت پیرامون حضرت زهرا (س)
دو روایت پیرامون حضرت زهرا(سلام الله علیها) که بیانگر آن عظمت روحی و معنوی و جایگاه الهی ایشان است عرض میشود.
روایت اول: یک روایت که زیاد شنیده و خوب است که بیشتر تأمل کنیم: «إنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَ»[1] ؛ در این روایت باید خوب دقت شود. یک موقع گفته میشود که فاطمه غضب میکند به خاطر غضب خدا و فاطمه راضی میشود به خاطر رضای خدا؛ این خیلی مهم است، ولی خب قابل درک هست و راحت درک میشود که حضرت زهرا(سلام الله علیها) خدا محور است، توحید محور است. در موردی غضب میکند که خدا غضب کرده باشد و در موردی راضی است که خدا راضی باشد. این قابل درک هست. اما این روایت یک چیز بالاتری را دارد میگوید، نمیگوید فاطمه غضب میکند جایی که خدا غضب کند، یا فاطمه راضی است جایی که خدا راضی باشد. آن سویش را میگوید: «إنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ»؛ خدایی که بینهایت و حقیقت عالم هست، غضب میکند به خاطر غضب فاطمه؛ «وَ يَرْضَى لِرِضَاهَ»؛ و راضی میشود به خاطر رضایت او، این خیلی بالا است. این نشان میدهد که حضرت زهرا(سلام الله علیها) به بالاترین مرتبه توحیدی و قرب الهی رسیده که دیگر غضب و رضای او، غضب ورضای الهی است. هرجا دیدیم او غضب کرده است، بدانیم و مطمئن باشیم که خدا آنجا غضب کرده است و هر جا او راضی است مطمئن باشیم که خدا راضی است.
روایت دوم: روایت دیگر بیانگر آن بُعد معرفتی والهی حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. بنا به نقل، رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در یک موردی به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بیان فرمودند که فرشته الهی پیش من است و از طرف پروردگار میگویند که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) هر خواستهای داشته باشد، برآورده میشود. چه میخواهی که خدا برآورده کند؟ حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمودند:«شَغَلَنی عَن مسَئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدمَتِهِ، لا حاجَةَ لِی غَیرُ النَّظَرِ اِلی وَجهِهِ الکَرِیمِ»[2] ؛ لذتی که از خدمت و عبادت حضرت حق میبرم مرا بازداشته از اینکه چیزی از او بخواهم و مسئلتی داشته باشم. گویا هیچ درخواست و مسئلتی ندارد. «لا حاجَةَ لِی»؛ حاجتی ندارم، نیازی ندارم غیر از «النَّظَرِ اِلی وَجهِهِ الکَرِیمِ». یک خواسته معرفتی و معنوی اصلاً حضرت زهرا(سلام الله علیها) از هر خواسته این جهانی یا حتی آخرتی عبور کرده است. خواسته ایشان، فقط خدایی، معرفتی و معنوی است. به یک چنین الگویی، افتخار و مباهات میکنیم و شکرگزاریم به درگاه الهی که عقیده، ارادت و محبت این خانم را به ما عنایت فرموده است. امیدواریم که تا آخر عمر به معرفت، محبت و مهر حضرت زهرا(سلام الله علیها) وفادار باشیم و برای همیشه در نسل ما و فرزندانمان ادامه پیدا کند.
بحث امروزروایت (نسبت فقهاء و دنیا طلبی)
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليهالسلام، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم: الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ»[3] ؛ فقها امانتدار پیامبر هستند؛ «مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا»؛ مادامی که داخل در دنیا نشدهاند. «قِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ، وَمَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا؟ قَالَ: اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ»؛ تبعیت و پیروی کردن از سلطان و اینکه انسان برود به درگاه سلطان وارد شود و به او خدمت کند. البته معلوم است که اینجا منظور، سلطان جائر و سلطان باطل است. «فَإِذَا فَعَلُوا ذلِكَ ، فَاحْذَرُوهُمْ عَلى دِينِكُمْ»؛ یک نکته را باید مورد توجه قرار بدهیم و آن این است که دخول در دنیای هر انسانی متناسب با آن جایگاه وحالش متفاوت است. خیلی این سوال بجا است: «وَمَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا؟» طبیعی این میباشد که از فقها انتظار نمیرود شراب بخورند، زنا بکنند، ازدیوار خانه مردم بالا بروند. دخولشان در دنیا این موارد نیست، دخولشان در دنیا چه چیزی میباشد؟ اتباع سلطان جائر است. ما از این میتوانیم استفاده کنیم که دنیا زدگی و دنیاگرایی در هر فردی متناسب با آن جایگاه، موقعیت و وضعیتی است که به سر میبرد. دنیاگرایی، دنیازدگی جوان و دخول در دنیای یک جوان، متناسب با جایگاه جوانی است و آن موقعیتی است که در آن به سر میبرد. دخول در دنیای بازاری، متناسب با آن جایگاه و موقعیت بازاری بودن و کسب وکارش است. دخول در دنیای عالم و فقیه هم متناسب با آن جایگاه و موقعیتی است که در آن میباشد.
دخول در دنیا که تحت عنوان اتباع السلطان مطرح شده، در حقیقت مهمترین و حساسترین آن است که باید مواظب شد و به گونهای است که این دخول در دنیا به دنبال فقیه میدود که او را دچار کند. اما نکتهای که باید مد نظر داشته باشیم، این است که دخول در دنیا توسط فقیه، میتواند به مانند دخول در دنیای دیگران هم باشد و این امکان را دارد، ولی مقداری بعید است. چون آن عالم فقیه حتی برای ظاهر دنیای خود هم که شده سعی میکند ظواهر را مراعات کند.
مراد از اتباع السلطاناگر بخواهیم بیشتر دقت کنیم، باید اتباع السلطان را در حقیقت، کمی وسیعتر معنا کنیم. یعنی اتباع السلطان لزوماً اینگونه نیست که سلطان در رأس حتماً باطل باشد، بلکه چیزی که مهم است آن فرهنگ باطل، آن سلطه دنیایی و باطل میباشد. مثلاً شاید جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، یک شخص به عنوان سلطان، آن را نمایندگی نکند، ولی میتواند در حقیقت رقیب و مخالف حاکمیت دینی مطرح باشد. یعنی در فرهنگ امروزی ما هم، اتباع سلطان میتواند مورد توجه قرار گیرد. یعنی دنبال آن اموری برویم که مربوط میشود به سلطنت باطل و باعث تقویت باطل میشود، حتی اگر در شرایطی به سر میبریم که حکومت دست یک فقیه عادل هست، ولی ما داریم به سمت وسویی میرویم که حاکمیت حق را تضعیف وحاکمیت باطل را تقویت میکند. این هم میتواند دخول در باطل به حساب بیاید و باید باطل را وسیع معنا کنیم.
وظایف طلبه و عالم در قبال دیندر کاردنیایی باید ببینیم هدف و انگیزه چه چیزی است؟ طلبه، عالم، فقیه و حوزههای علمیه در قبال دین چند وظیفه دارند؟ اول: فهم عمیق وهمه جانبه دین هست. دوم: تبلیغ و نشر معارف فهمیده شده است. سوم: اقدام در جهت پیاده سازی دین میباشد. اگر بخواهیم به سمت تمدن سازی حرکت کنیم، باید حوزههای علمیه در زمینه پیاده سازی دین در عرصههای گوناگون جلوداری کنند.
عالمی به نام لرزادهیک مثالی برایتان بزنم؛ یک بزرگواری معمار بودند و در معماری بسیار جایگاه بالایی داشتند. روحانی و طلبه بودند، به اسم لرزاده. در تهران بعضی از مدارس علمیه را ساختند، مساجدی را ساختند که اصلاً یکی از مساجد تهران معروف به اسم ایشان است، به نام مسجد لرزاده. مسجد اعظم قم را هم ایشان ساختند. یعنی حضرت آیت الله بروجردی(ره) به ایشان واگذار کردند. خیلی درکارشان خبره بودند تا آنجا که شاه ملعون وقتی خواستند جنازه پدرشان را بیاورند به ایران، که البته بعضی از افراد مطلع می گویند اصلاً جنازهای در کار نبوده، بلکه یک سنگی گذاشته بودند در تابوت که سنگین باشد و به اسم جنازه رضاه شاه آوردند و خواستند یک مقبرهای برای پدر خودشان درست کنند، دستور دادند بهترین و شایستهترین مهندس معمار ایران را انتخاب کنند. دربار، لرزاده را انتخاب کرد. یعنی شایستهترین معمار. به او گفتند، مقبره را بسازد و طراحی کند. ایشان نمیخواسته زیر بار این مسئولیت برود، ولی مجبورش کردند و از باب اجبار و به جهت احکام تقیه قبول کردند. ایشان ملبس بودند. بعضی از بزرگان تعریف میکردند که این زیباکاریهای مسجد اعظم و طرح هایی که ایشان در نظر داشتند را هیچ بنایی نمیتوانست پیاده کند. میگویند برای ساخت بعضی از این اشکال هندسی، ایشان عبای خودشان را درآوردند و عمامه را ازسرشان برداشتند ورفتند بالا و بدون استفاده از هیچ وسیلهای با دست خودشان درست کردند و پایین آمدند. خیلی ورزیده بودند.
معماری اسلامیمعماری یکی از بسترهای بسیار مهم ارائه فرهنگ است، یکی از جلوههای بسیار مهم تمدن هست. شما الان نگاه کنید در رابطه با مطالعه فرهنگها وتمدنهای گذشته میرویم به سراغ اماکن تاریخی که با معماری گذشتگان باقی مانده است و مطالعه میشود و الان بعد از صدها سال در دنیا، داریم افتخار میکنیم به معماریهایی که در دوره صفویه و در زمان مرحوم شیخ بهایی و امثالهم صورت گرفته است و در دنیا این را به عنوان یک سرمایه بسیار مهم، داریم عرضه میکنیم.
بستر مهمی است ولی باید به شکل مناسب، موثر و با مراعات شأن و شئون روحانیت، حضور روحانیت در پیاده سازی معارف دینی تعریف شود و روحانیت باید در عرصههای مختلف حضور پیدا کند تا بتواند کمک کند برای اینکه معارف دینی در عرصهها و در زوایای مختلف مورد توجه قرار گیرد، پیاده شود و سبک زندگی دینی به شکل واقعی نمایان شود ولی الان میبینید، اینطور نیست. در بعضی از این کشورهای شرقی، کسانی که رفتنهاند و مطلع هستند، میگویند، خانهای که برای یک مسلمان است، معماری آن خانه از دور مشخص است که این خانه، خانۀ مسلمان است. خانه مسیحی، معماری خاصی دارد. علائم و نشانههای خاصی دارد. از دور معلوم است که اینجا محله مسیحی نشین است.
وضعیت معماری در کشوراما الان نگاه کنید در کشورهای اسلامی از جمله کشور ما وضعیت چگونه شده است. معماری اصلاً آن معارف و ارزشهای دینی را ارائه نمیکند. در بعضی از این شهرها که آدم میرود، میبیند دیوارهای خانه را برداشتهاند و حیاط آن نمایان است. اگر در، باز باشد تا آخر خانه و آشپزخانه هم معلوم است. خیلی از اوقات هم خانم خانه، بیخیال. فرض کنید، همانگونه که خانه حیاط داشته باشد، چگونه راحت هست، نه چادری، نه پوششی، همینطور در خانه رفت وآمد دارد. اگر بروی جلو با آنها صحبت بکنی، متوجه میشوی مسلمان هستند. اما سبک زندگی اصلاً اسلامی نیست. سبک خانهسازی مسلمانانه نیست. در آن معماری اسلامی اصل حیا و عفت به شدت مورد توجه بود و اصلاً معماری در خدمت پیاده سازی این اصل قرار میگرفته است. برای مرد و زن دو کوبۀ جداگانه بوده به صورتی که اگر آنکه در را میخواسته بکوبد، مرد بوده یک صدای ضخیم و اگر خانم بوده یک صدای مناسبتر و نازکتری را تولید کند. وارد که میشدند تندی حیاط نبوده است. دالانی که بایستی از آن عبور میکردند، اندرونی خانه بیرونی خانه. اما آن سبک معماری که مبتنی بوده بر مراعات ارزشها، الان به کناری گذاشته شده است و در مهندسی، معماری و در عرصههای مختلف ما مشاهده نمیشود.
همه جوانب زندگی نیاز به کار کارشناسی علم دینی دارد
اگر قرار باشد این مطالب را تولید کنیم و به دیگران بگوییم شما این را عمل بکنید نمیشود. برای مثال، مهندسی که رفته باشد در دانشگاههای خارج از کشور و تربیت شده باشد، بیاید اینجا و مسئولیت را به عهده بگیرد، اصلاً مطالب شما را متوجه نمیشود که چه چیزی میگویید. او برداشتهای خود را، افکاری که از آن درسها، کتابها ودانشگاههایی که بوده را فراگرفته، همانها را میخواهد پیاده کند. این به عنوان یک نمونه بود. عرصه های مختلف اینگونه است. مدیریت هم همینطور است در زمینههای دیگر هم دقت کنیم به همین صورت است، اینکه روحانیت، فقط محتوا را تولید کند و توقع داشته باشد، دیگران اجرا کنند. اما آنهایی که میخواهند اجرا کنند کارشناسیشان یک چیز دیگر است و کارشناسی خودشان را دخالت میدهند و مشکلاتی پیش میآید که الان در جامعه میبینیم. البته این مطلب باید خیلی حساب شده و با درنظر گرفتن همۀ جوانب پیش رود و پیاده شود. آفتها و آسیبهایی هست که باید آنها هم مورد توجه قرار گیرد. پس نمیتوانیم بهطور کلی از دور بگوییم که در این زمینهها اصلاً نباید وارد شد. مثلاً شغل آفرینی؛ کار آفرینی خیلی مهم است. الان جوانان شیعه دارند به واسطه بیکاری و اینکه درآمدی برای زندگیشان ندارند صدمه میبینند. اینکه در عمل، رفتار، علاقه و عقاید خودشان به شدت درمعرض آسیب قرار گیرند و به انحراف کشیده شوند و از اصل دین و ایمان خارج شوند، آیا فقط سخنرانی کفایت میکند یا باید دست به یک اقدام دیگری هم بزنیم؟ آستین را بالا بزنیم، برویم جلو با مراعات همۀ جوانب و ارزشها. یک ایده پردازیها، طراحیهایی کنیم که ایجاد شغل هم پشت سرش باشد، کارآفرینی هم باشد. همین جوان آمد، مشغول شد، درآمدی پیدا کرد، کم کم توصیه شما را قبول میکند. حالا این را در شکل کلان اگر مورد توجه قرار بدهید. اگر بتوانیم با استفاده از نیروهای متدین این کار انجام بدهیم. روحانی اگر شد، جاهایی لازم میشود خودش بیاید در کف میدان. روحانیت باید ورود پیدا کند. الان خیلی از طلبههای ما فارغ التحصیلان دانشگاه هستند و خیلی از آنها دوست دارند که در زمینهای که فارغ التحصیل شدهاند، مثلاً ارشد گرفتهاند، دکترا گرفتهاند ما به آنها کمک کنیم. ضمن اینکه ایشان در تحصیلات حوزوی به جاهای خوبی میرسند. آن معارف دینی را در رشته مورد نظرخودش پیاده کند چه اشکالی دارد؟ البته نه اینکه همۀ طلبهها میتوانند. حوزه باید در شکل کلان به این مطلب توجه کند. چون فرصت نظامداری در اختیار حوزه قرارگرفته است.
روحانیت اصیل و عالم و مؤثر
البته باید گفت بعضی از افراد لباس روحانیت تنشان هست، ولی روحانیت و اسلام را نفهمیدهاند که منظور چه است؟ شما الان نگاه کنید مقام معظم رهبری یک الگویی از روحانیت را دارد ارائه میکند متفاوت با دیگر روحانیانی که هم سطح ورتبه او میتوانند موردتوجه قرار گیرند. اینگونه نیست که فقط مباحث فقهی باشد یا فقط مباحث تفسیری باشد. ایشان در زمینۀ هنر هم حرفهایی برای گفتن دارند. درعرصههای مختلف که ورود پیدا میکنند ورودشان آبرومندانه است. یعنی توصیههایی که میکنند، برگرفته شده از معارف دینی و مربوط به آن حوزهای که مدنظر هست میباشد و این هم یک الگو هست. چرا حوزه علمیه نتواند براساس این الگو تربیت داشته باشد. نمیخواهم بگویم، همه مثل ایشان بتوانند باشند. بلکه باید پرورش طلاب ما، تربیت طلبههای ما دراین راستا باشد. به این صورت باشد که روحانی بتواند به درد همۀ اقشار بخورد. نه فقط به درد آن مومنینی که اهل مسجد هستند. فقط برای آنها حرفی برای گفتن داشته باشد. آن مربوط به خودمان هست. الان، حکومت دست ماست. الان فرصتهای جهانی در اختیار روحانیت قرار گرفته است. باید خیلی از این فرصتها استفاده کنیم. ولی متأسفانه خوب نتوانستیم استفاده کنیم. ما تقصیر داریم. نتوانستیم استفاده کنیم. ما نباید در این زمینهها بترسیم؛ بگوییم روحانیت نباید وارد شود. وقتی امام(ره) جلو افتاد به عنوان یک مرجع تقلید، آن هم 50-60 سال قبل، خیلی چیزها متفاوت از الان بود. امام وارد این عرصه شد و با صدای بلند ادعا کرد که ما میتوانیم حکومت تشکیل بدهیم. بعد روحانیت به سرعت خودش را آماده کرد. الان هم باید به سرعت خودش را برساند، آماده کند. نمیخواهم بگویم همۀ طلبهها باید همۀ نقشها را بلد باشند. یک برنامهریزی، یک تقسیم کار خوب باید وجود داشته باشد. عدهای هستند که میتوانیم روی آنها کار کنیم تا بتوانند در عرصههای مختلف حضور خوبی داشته باشند و به پیاده سازی معارف دینی کمک کنند. در این زمینه، ما کوتاهی زیاد کردیم و از آن وضعیت مطلوب خیلی فاصله داریم. اول باید نگاهها عوض شود. چرا ما روحانیت را اینگونه تصور کنیم و ارائه دهیم که فقط خیلی آرام بیاید، بعضی از سخنرانیها را داشته باشد و یا مثلاً نماز جماعتی و برود. در طول تاریخ شیعه در بعضی از زمانها فقهایی بودند که دست به اسلحه بردند. لباس جنگی پوشیدند و وارد جنگ شدند. خود مقام معظم رهبری، عکسها وفیلمهایشان را حتماً میبینید. کلاً لباس نظامی پوشیده و امام هم چقدر تجلیل کردند و فرمودند: «شما که در جبههها با لباس نظامی و پشت جبههها در سنگر نماز جمعه و محراب دارید مردم را ارشاد میکنید خدمت میکنید به دین وانقلاب.»
در بحث نظامی نگاه کنید که ما در سطح بالا یعنی فرماندهی کل قوا، جانشینی فرمانده کل قوا تجربه نداریم و داریم تجربه کسب میکنیم در حالی که مردم آن را در اختیار ما قراردادند ولی ما میگوییم تجربه نداریم، پس برای چه انقلاب کردید؟ چرا خودتان را در این موقعیت قرار دادید؟ نقش روحانیت، وظایف روحانیت، رسالتهای روحانیت بایستی باز تعریف شوند ولی باز تعریف نشده است.
آیا در محافل خودمانی با همدیگر حرف میزنیم به گونهای که گسترش پیداکرده باشد و همه به یک گونه وظیفه خودمان ببینیم که اگر ائمه(علیهم السلام) حکومت تشکیل میدادند، امام زمان(علیه السلام) حکومت تشکیل بدهند چه کاری را میکنند؟ اینجا میگویند: «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ»؛ رسول جایگاهش چه چیزی است موقعیتش چه چیزی است؟ باید امانتداری کنند.
آیا فقط در بحث علمی و بیان احکام واین گونه موارد یا نه در همۀ عرصهها؟ «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ»؛ قیدی زده نشده است. «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ»؛ فقها را هم اینجا ما با آن اصطلاح علمی نگیریم، یعنی کسی که میتواند در استخراج احکام شرعیه تخصص دارد. بلکه باید معنای وسیع کلمه یعنی فهم عمیق و همه جانبۀ دین که شامل فهم عقاید و مباحث اخلاقی میشود، باشد. در همۀ عرصهها بتواند تولید علم داشته باشد، تولید فکر داشته باشد. بر اساس آیات و روایات،«أُمَنَاءُ الرُّسُلِ»؛ امانتدار هستند. رسول چه جایگاهی دارد، فقها هم امانتدار هستند. باید آن جایگاه و موقعیت رسول را ادامه دهند. کارهایی که مربوط به رسول هست را نگذارند زمین بماند.
روایت (سوء استفاده و خودنمایی با علم)
«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليهالسلام، قَالَ: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِيُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاءَ، أَوْ يُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ، أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»[4] ؛
مباهات با علماولی مباهات است. از آسیب هایی که متوجه طلبهها و اهل علم میشود و خطرناک است این است که مباهات کند، افتخار کند. در ذهن ما میآید که افتخار و فخر فروشی کنیم. مواظب باشیم؛ این روحیه و فخر فروشی در مواجهه با یک فرد یا یک جمع در سطح اجتماع، خیلی آسیب میزند.
ممارات با علم«أَوْ يُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ»؛ ممارت از مراع هست. یعنی مجادله کند به قصد اینکه علم او نمایان شود. در جمعهای علمی در معاشرت با دیگران وارد بحث علمی میشود و مطالب علمیاش را میگوید، به خاطر اینکه بگویند این شخص خوب میفهمد. علمش را بفهمند، برای نمایش علم وشایستگی علمی خودش.
کسب شهرت با علم«أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ»؛ یا میخواهد کاری کند که مردم متوجه او شوند. مشهور شود. جایگاهی پیداکند. اگر طالب علمی این آسیبها(مباهات، ممارات ومتوجه کردن مردم به خود) در او باشد: «فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»؛ البته «مَقْعَدَهُ»؛ یعنی جایگاه. جایگاه خودش را در آتش پیدا میکند. این جهنمی است و برود جایگاه خودش را درآتش جهنم پیدا کند. در ادامه روایت یک مطلب جالبی است: «إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَاتَصْلُحُ إِلاَّ لِأَهْلِهَا»؛ ریاست بد است یا خوب؟ برای چه کسی؟ برای اهلش خیلی خوب است. برای کسانی که اهلیتش را ندارند بد است. اصلاً به سمت او نروند.
لزوم ریاست اهل دینباید توجه داشته باشیم به اینکه اینگونه نیست که حالا هرکسی طلبه شد، دوست داشته باشد، برود مثلاً رییس شود و یک ریاستی را به عهده بگیرد. از آنطرف هم اگر کسی طلبه شد، به ریاست نه بگوید. ریاست دینی یک فردی را لازم دارد. افرادی را لازم دارد. باید عهده دار بشوند. منتها باید توجه داشته باشیم که همگان شایسته ریاست نیستند. یک اهلیتی لازم دارد. یک سعۀ صدری لازم دارد. بعضی از این روحانیون رفتند در سیاست؛ هم خودشان خراب شدند، هم دیگران را خراب کردند. آنقدر ساده لوح و کم ظرفیت هستند که این افراد را سیاست بازها تشخیص میدهند واطلاعات را کانالیزه میکنند و به گوش او میرسانند، به گونهای اخبار را به گوش او میرسانند که بیشترین تأثیر منفی را در او بگذارند؛ -دیدی آنجا چه کاری کردند. پدر فلانی را درآوردند. دیگر نمیگوید این افرادی که اینگونه دارد با آنها رفتار میشود، چه کار دارند میکنند. آنها چه بلایی دارند بر سر مردم، نظام و انقلاب درمیآورند- این شخص ضعف دل دارد. سعه صدر ندارد. کارش به جایی میرسد که دین و دنیای خودش را خراب میکند. شما نگاه کنید این مطلب مربوط به ریاست میشود. یک روایت است؛ میتواند در مباحث سیاسی هم مورد توجه قرارگیرد. نگاه اسلام به سیاست و ریاست چگونه است؟ آیا نفی میکند؟ کنار میگذارد؟ یا نه مطلوب میداند و برای بعضی ها خود ریاست باعث ارتقای معنوی میشود. مثل حضرت امام، مثل مقام معظم رهبری، آن نورانیتشان، آن صفای باطنیشان بیشتر میشود. برای بعضیها ریاست باعث سقوط میشود و نباید به سمت آن بروند. هرکسی باید ببیند وظیفهاش چه چیزی است؟ وظیفه اش را انجام دهد.
خطورات قلبی عالم
شاید سوال شود که گاهی مباهات به علم، دست خود آدم نیست و به صورت خطورات است در این صورت باید چه کاری انجام دهیم؟ در جواب میگوئیم که باید خطورات را بروز ندهیم. اگر بروز ندهیم کم کم تضعیف میشود و میتواند بی اثر شود. حتی با به کار بردن بعضی از راهکارهایی که در روایت گفته شده تا جایی انسان پیشرفت میکند که اصلاً یا ریشه کن میشود یا اگر در بعضی از افراد ریشه کن نشود، خیلی در تحت کنترل قرار میگیرد. «وَ يَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ اَلْوَسْوَاسِ»[5] ؛ این کار خیلی مهمی است که انسان از وسواس نجات پیدا کند. البته وسواسی که در حدیث معراج و سایر روایاتی که راهکارهایی برای مقابلۀ با آن ذکر شده، به معنای متعارف وسواس که مثلاً فرد را شکاک به حساب میآورند، نیست بلکه اعم از این است. یعنی وسواس هر فکر، خاطره و خطوری است که بازدارنده از توحید میباشد و انسان را از حق بازمیدارد. در امور مختلف یک دفعه میبینی یک سختیای پیش میآید. خیلی از افراد جامعه اینگونه هستند که مورد هجوم وسواس قرار میگیرند. این وسواس به گونه ای است که روحیات آنها را به شدت تضعیف میکند، حتی تا مرز اعتراض به خدا هم پیش میرود. چرا اینگونه شد؟ چرا آنگونه شد؟ دست به کارهایی میزنند که اصلاً حرام است. حرفهایی میزنند! اقداماتی انجام میدهند! اما اگر کسی قلبش از وسواس، حفظ شده باشد، درمواجهه با شدائد وگرفتاریها به گونهای صحیح و درست عمل میکند که خود این مشکل یک سکوی پرشی برای این شخص میشود. پیشرفت میکند. ارتقای معنوی پیدا میکند. اینها چیزی هست که ما در تربیت باید به دنبالش باشیم. آدم خودش را خوب بسازد. خوب درست کند. راحت شود. مثلاً در زمینه مشکلات، گاهی آدم به شوخی اینگونه میگوید که آدم پوست کلفت بشود. یعنی مشکلات اصلاً نتواند در روحیه او اثر بگذارد. خوش به حال آن کسی که مشکلات در روحیهاش نتواند اثر بگذارد، مثل اینکه مشکل نیست. واقعاً اگر تربیت دینی را انسان در خودش پیاده کند، به این نتایج میرسد. گویی سختی پیش نیامده است! سختی باشد یا نباشد برای او تفاوتی ندارد. چقدر لذت بخش است! چه آرامشی پیدا میکند! شما ملاحظه کنید، چه مسائلی برای امام پیش میآمد. امام با آن همه سختیها و مشغلهها در نجف یک دفعهای شب میخوابند، صبح خبر میدهند فرزند برومندش، مجتهد مسلّم که امام اورا امید آینده اسلام میدانستند و واقعاً هم امیدی بود و میتوانست جای امام را بگیرد از دنیا رفته است. مثل یک کوه سرفرازانه تحمل میکند. نه حرفی میزند، نه کاری میکند که دشمن شاد کن باشد.
قول علامه طباطبایی در مورد خطورات شیطانی
درباره خطورات و مقابله با آن علامه طباطبایی(ره) میفرمایند: که خطورات شیطانی را وقتی استمرار دارد بیخیالش باشید. چون اگر بخواهید به خاطر این خطورات شیطانی، عمل را ترک کیند عمل ضایع میشود. بروید عمل را انجام دهید، درست میشود. شیطان میخواهد کار را ضایع کند به این صورت دارد هجوم میآورد که تنها راه تعطیل کردن است. مثلاً امام جماعت هست. هجوم میآورد که تو ریاکارانه میآیی، پس نباید نماز بخوانی و باید نماز جماعت را تعطیل کنی. در این صورت باید این شخص بگوید که خدایا کمکم کن. تو میدانی که من دوست دارم نماز بخوانم و امامت جماعت داشته باشم. خدایا تو به من کمک کن. ضمناً نیت که در عبادات لازم هست، آن قصدی است که در قلب انسان و وجود انسان قرار دارد، نه آن تصوراتی که در ذهن انسان میآید. این تصورات وخطورات ذهنی که میآید، بیانگر اخلاص نیست. نه نشانه اخلاص، نه نشانه ریا میتواند باشد. به قول آیت الله بهجت(ره): ما ازکجا میدانیم که اخلاص داریم؟ از کجا میدانیم که ریا داریم؟ این خیلی امر دقیقی هست. آدم گاهی اوقات فکر میکند که اخلاص دارد، ولی ریا دارد و ریاکار است. گاهی اوقات هم شیطان سربهسر آدم میگذارد، میخواهد نماز را شروع کند میآید، میگوید: اینجا همه دارند نگاهت میکنند. بعضیها یک چنین توصیهای میکنند که آدم موقعی که دارد عمل عبادی خودش را انجام میدهد، دیگران را مثل گل وگیاه و درخت و اینها در نظر بگیرد. آدم وقتی بیابان میرود، درختانی که برافراشته هستند، میگوید این دارد مرا میبیند؟ نه کار خودش را میکند. جایی که افراد هم باشند و ببینند، او وظیفه خودش را انجام میدهد.
خطورات ثمره ریشهها است. باید به ریشهها بپردازیم. باید انسان تحت تربیت قرار بگیرد و خودش را تحت تربیت قرار دهد. خلاصه، دینداری خالصانه، همه جانبه، انجام واجبات، ترک محرمات و بقیه اموری که هرکسی، متناسب با آن سطح و مرتبۀ خودش باید انجام دهد، که انشاالله به صورت اساسی درمان شود. به عبارت دیگر انسان، موحد شود. اهل توحید شود. خداشناسیاش را باید تقویت کند. خداخواهی، خدا جوییاش را باید تقویت کند. مشکلات همه به شرک بر میگردد. همۀ مشکلات، همۀ مشکلات عملی و اخلاقی، حتی اعتقادی ما، ریشه در شرک دارد و همۀ خوبیها وکمالات اخلاقی، عملی، فکری و اعتقادی ما ریشه در توحید دارد. توحید قوی شود، شرک زدوده شود. وقتی از سرچشمه آب زلال بیرون آمد یک دفعه میبینی تمام حوضچه ها، تمام زمین آب زلال است. اما اگر آب رنگی بیرون بیاید، تمام حوضچهها آبش رنگی میشود. میبینی تمام زمین آبش رنگی است. باید آن سرچشمه درست شود؛ سرچشمه توحید است.
عدم بروز خطورات قلبی
سوال میشود به اینکه یک وقتهایی خطورات به ذهن آدم میآید و بروزش نمیدهد. مثلاً استاد، کلاس رفته و دیده که کلاس شلوغ است. فقط به ذهنش میآید که الحمدلله نسبت به فلان آقا، کلاس شلوغی داریم. آیا اینجا شرطش این است که سریع در ذهنش، حتی اگر بروز بیرونی نداشته باشد این را رد کند یا حتی رد هم نکرد مشکلی نیست؟ مثلاً در کبر میگوییم حتی اگر بروز خارجی هم نداشته باشد ولی به ذهنش بیاید که الحمدلله ما خوب هستیم، این را باید سریع در ذهنش رد کند یا به همین هم محل نگذارد؟
جواب این است که برطرف کردن آن به این است که ذکر خدا بگوید مثلاً «لااله الا الله»؛ توجه به خدا کند، دنبال نکند و رویش فکر نکند، زیرا فایده ای ندارد. ولی ذکر، یاد خدا و توجه به خدا مثلاً «لااله الاالله»؛ خوب است. ولی باید انسان به صورت اساسی درمانش کند. اینهم این است که به وظیفه خود، عمل کند و خود را تربیت کند. تربیت کند در اصل یعنی اینکه موحد شود. بُعد توحیدی خود را درست کند و از شرک خود را نجات دهد، که این هم یک کار و برنامه مفصل است. یک برنامه مفصل که به تدریج این برنامه باید پیاده شود تا انسان از شرک نجات پیدا کند. این گرفتاریهایی که شما میبینید، تمامی گناهان، تمامی ضد ارزشها و مفاسد همه ریشه در شرک دارد. خب شما ریشه را بزنید. من یادم میآید که در خانهمان یک باغچه کوچکی داشتیم. باغبان آمده بود به او گفتیم دو نهال انگور بکارد. دو عدد به خاطر اینکه گفتیم یکی از اینها که گرفت، دیگری را حذفش کنیم. یکی گرفت. داشت رشد میکرد، میرفت بالا و قد میکشید. یکی دیگر هم کنارش جوانه زده بود و من سعی میکردم آن درختی را که بیشتر رشد میکند را تقویت کنم. آن دیگری را جوانه و سرش میزدم که رشد نکند. بعد که قطع میکردم، دوباره بعد چند روز میدیدم که دوباره یکی دیگر از کنارش درآمده است. تا اینکه مطمئن شدم آن درختی که قد کشیده بود و بالا رفته بود رشدش ادامه پیدا میکند، این یکی را از ریشه درآوردم. خب تا وقتی که ریشهاش بود، سرش را که میزدم دوباره جوانه میزد. رذائل در انسان اینگونه است. بعضی از روشها این است که آدم سر را بزند ولی ریشه دارد. ریشهاش شرک است. بعضی از روشهای اخلاقی اینگونه است که میگوید، رویش را بزن. الان هم زدی، شاید چند روزی به صورت موقت، انسان یک آرامشی پیدا کند، اما میبینی ریشه است و یک جای دیگر بروز پیدا میکند. شاید هم خطرناکتر بروز پیدا کند. اما وقتی ریشه را زدی، خیالتان راحت است. دیگر نهال و ریشهای نیست که بخواهد، جوانه بزند. مباحث اخلاقی هم به همین صورت است. ریشه باید زده شود، ریشۀ شرک. آن وقت خوبیها هم ریشهاش توحید است. همۀ ارزشها، همۀ دستورات دینی، همۀ بخشهای دین برای تقویت، ریشه توحید است. حالا تعجب آور است که چقدر ما به این مطلب کم توجهی میکنیم. توحید چقدر کم مورد توجه قرار میگیرد! در عقایدمان، محور توحید است. در عبادتهایمان، جهت و محور توحید است. باید بیشترین سرمایهگذاری روی توحید باشد که متأسفانه اینگونه نیست.