< فهرست دروس

درس حدیث استاد احمد عربیان

99/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حدیث‌خوانی/علم /علم آموزی

 

مشغول بودیم به روایات اصول کافی جلد یک، رسیدیم به باب سؤال العالم و تذاکره. این باب دو بخش دارد. بخش اول به سؤال از عالم مربوط میشود و بخش دوم هم مربوط است به تذاکر علمی.

درباره سؤال، روایاتی را در جلسه گذشته خواندیم و استفاده کردیم، رسیدیم به روایت ششم که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است و حضرت هم از رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل میفرمایند. این روایت بسیار شنیدنی است، مخصوصاً برای ما طلبهها. خیلی بشارت بخش هست. این روایت بیانگر محتوای معنوی مذاکره علمی است. رسول گرامی اسلام میفرمایند: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: تَذَاكُرُ الْعِلْمِ بَيْنَ عِبَادِي مِمَّا تَحْيَا عَلَيْهِ الْقُلُوبُ الْمَيْتَةُ إِذَا هُمُ انْتَهَوْا فِيهِ إِلى أَمْرِي»[1] ؛ (این حدیث قدسی هست) بندگانم بنشینند باهم مذاکره علمی داشته باشند. البته این جلسهی مذاکره علمی را به گونههای مختلفی میتوانیم برگزار کنیم. طبیعتاً کسی که در این جلسه صحبت میکند، اظهار نظر میکند عالم است. یک وقتی میبینید یک نفر در این جلسه عالم است، بقیه نمیدانند، باید یاد بگیرند. خب آن یک نفری که عالم است برمیخیزد و یا بالای منبر مینشیند و مطالب علمیاش را ارائه میدهد. آنهایی که حضور دارند، گوش میدهند، یاد میگیرند. اگرهم سوالی بر ایشان پیش بیاید، سوال را مطرح میکنند و جوابش را از عالم دریافت میکنند. این میشود تذاکر علم بین بندگان. گاهی مواقع افرادی که شرکت کردند، اینطور نیست که یک نفر عالم باشد و بقیه لازم باشد که استفاده کنند، حالا همهی شرکت کنندگان، هم چیزهایی را میدانند و هم چیزهایی را نمیدانند و میخواهند داد و ستد علمی داشته باشند، مذاکره علمی برگزار میکنند. این مباحثههای ما طلبهها هم میتواند حکم این تذاکر علم را پیدا بکند. تذاکر علمی بین بندگان ازآن چیزهایی است که قلبهای مرده را زنده میکند. چه محتوای معنوی ارزشمندی، قلب مرده زنده میشود. قدر این مذاکرات علمی را باید بدانید. البته: «إِذَا هُمُ انْتَهَوْا فِيهِ إِلى أَمْرِي»؛ را به دو گونه میتوانیم معنا کنیم. یکی اینکه دارد جهت آن احیای قلب را بیان میکند که چرا تذاکر علم و مذاکره علمی، زنده کننده قلبهای مرده است؟ به خاطر اینکه این بحثهای علمی منتهی و منجر میشوند به فهم ومعرفت نسبت به امر خدا، این یک احتمال.

احتمال بعدی این است که نه، این یک شرط هست. البته میتواند این قسمت از فرمایش امام صادق(علیه السلام) باشد یا فرمایش رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلّم). یعنی آن قسمت اول که حدیث قدسی است تا «الْقُلُوبُ الْمَيْتَةُ» باشد. تکرار میکنم: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: تَذَاكُرُ الْعِلْمِ بَيْنَ عِبَادِي مِمَّا تَحْيَا عَلَيْهِ الْقُلُوبُ الْمَيْتَةُ»؛ حدیث قدسی تا اینجا باشد. این: «إِذَا هُمُ انْتَهَوْا فِيهِ إِلى أَمْرِي»؛ فرمایش امام صادق(علیه السلام) یا فرمایش رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلّم) باشد. یعنی دارد میگوید شرط اینکه مذاکره علمی، احیا کننده قلبهای مرده باشد، این است که بحث نتیجهاش آشنایی با امر خدا باشد. این وقتی صورت میگیرد که اصلاً محتوا و محور بحث با استفاده از معارف قرآن و روایات پیش برود؛ اساس بحث با استفاه از آیات و روایات ارائه بشود. در این صورت هست که معرفت نسبت به امر خداوند متعال حاصل میشود و این آشنایی با امر الهی زنده کنندهی قلبهای مرده است. مرحوم ملاصدرا اینجا یک فرمایشی دارند؛ خیلی این روایت را مهم میدانند و این روایت را بیانگر این میدانند که انسان با آن وجود حیوانی، وهمی، خیالی و حسیاش میتواند با مذاکره علمی تبدیل شود به یک موجود قدسی عقلیای که خلاصه، ملکوتی و جبروتی شده است. یعنی درحقیقت میخواهم بگویم این بیانگر آن حرکت جوهری است که از حس انسان به عقل برسد و از نفسانی و مادی بودن برسد به قدسی، ملکوتی وجبروتی بودن. پس ببینید این مذاکره علمی چقدر ارزش دارد. آیا ما از این ارزش بی بدیل فعالیت های علمی و مذاکره علمی در علوم دینی استفاده کردیم؟ در نیتهایتان خوب دقت کنید. همین فعالیتهای علمیای که شما دارید، میتواند باعث ارتقای معنوی شود.

 

سوال: آیا علم اصول فقهی که بحث میکنیم، جزء مذاکره علمی هست؟

جواب: اینها مقدمه و ابزار فهم آیات وروایات هستند.

 

سوال: آیا بحث روی ابزار، احیای قلوب می آورد؟

جواب: اگر انتهای: «إِذَا هُمُ انْتَهَوْا فِيهِ إِلى أَمْرِي»؛ درنظر گرفته شود، این کمک میکند که به امر الهی برسیم.

 

روایت:

راوی میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه‌السلام يَقُولُ: رَحِمَ اللهُ عَبْداً أَحْيَا الْعِلْمَ»[2] ؛ چه دعایی! دعای امام باقر(علیه السلام) مستجاب است. پس کسی که علم را احیا کند، مورد رحمت خدا قرار میگیرد. «قَالَ: قُلْتُ : وَمَا إِحْيَاؤُهُ؟» احیای علم چگونه است؟ به چه صورت حاصل میشود؟ «قَالَ: أَنْ يُذَاكِرَ بِهِ أَهْلَ الدِّينِ وَأَهْلَ الْوَرَعِ»؛ مذاکره علمی با اهل دین و اهل ورع داشته باشید. پس قدر این مذاکرات علمی را بدانید. این یک عبادت بزرگ هست که ما را برخوردار از رحمت الهی میکند و ما را به رحمت خدایی میرساند. خب اینجا باید به یک نکتهای توجه داشته باشیم و آن این است که در روایت، مذاکره مقید شده است که با اهل دین و اهل ورع باشد، چرا؟ به خاطر اینکه افرادی که با آنها بحث میکنید، مذاکره میکنید، به طور کلی شرکت کننده در این برنامهی علمی، اگر اهل دین و اهل ورع باشد؛ سلامت و پاکی قلب داشته و برخوردار از تقوا و دینداری باشد؛ این کمک میکند به اینکه معارف را بفهمید. بدون تقوا بدون ورع معارف دینی فهمیده نمیشود، درک نمیشود، انسان خوب نتیجه نمیگیرد. براساس این آیه شریفه قرآنی که ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّه﴾ [3] اول، امر به تقوا آمده، بعداً سخن از علم شده است. ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّه﴾؛ تقوا زمینه فراگیری معارف دینی را در وجود انسان فراهم میکند. پس ببینید چقدر ارتباط تقوا و سلامت قلب و طهارت قلب با تحصیل علم تنگاتنگ هست. همینجا میتوانیم به سوالی که توسط بعضی از دوستان طلبه مطرح میشود که انسان تا چه وقت به دنبال مسائل تربیتی واخلاقی باشد؟ جواب داد. شنیده شده است، عدهای از طلبهها میگویند که بعضی اساتید به ما میگویند، شما الان درس بخوانید مجتهد بشوید، انشاالله در اخلاق کار میکنید. اول علم، اول تحصیل علم. اما این روایت میتواند در پیدا کردن پاسخ صحیح به ما کمک کند که ای طلبه اگر میخواهی در فعالیتهای علمی موفق باشی و بتوانی به معنای دقیق کلمه معارف را بفهمی، به فکر تقوا و طهارت قلب هم باش. پس، از وقتی که تحصیل علم شروع میشود، اهداف تربیتی هم باید مورد توجه باشد. نه اینکه اینها را به تأخیر بیندازیم. اگر به تأخیر بیندازیم، ضرر میکنیم. این دو روایت ببینید چقدر با آن جنبههای معنوی، اخلاقی و معرفتی طلبگی ارتباط دارد و به آن اهمیت میدهد.

 

روایت:

«قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلّم): تَذَاكَرُوا وَتَلَاقَوْا َوتَحَدَّثُوا»[4] ؛ مذاکره کنید با همدیگر، ملاقات کنید و«تَحَدَّثُوا» و حدیث بگویید و بشنوید. «وَتَحَدَّثُوا؛ فَإِنَّ الْحَدِيثَ جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ»؛ حدیث باعث جلاء قلبها میشود. اگر دقت بکیند، همین استفادهای که ما از روایات اصول کافی و یا دیگر جوامع روایی شیعه میبریم، در معنویت ما هم اثر میگذارد. در نورانیت قلبی ما هم اثر میگذارد. بر میگردد به این «فَإِنَّ الْحَدِيثَ جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ»؛ اجازه بدهید همینجا یک استفادهای برای تبلیغ خودمان، فعالیتهای علمی خودمان در سطح جامعه ببریم و آن هم اینکه امیدواریم محور علمی و عملی طلبه چه در عرصههای زندگی فردی، چه خانوادگی و اجتماعی قرآن وحدیث باشد که با استفاده از این دو امر یعنی قرآن و روایات هم مخاطب از نظر دانش و هم از نظر طهارت قلب و معنویت بهرهمند میشود. ببینید: «فَإِنَّ الْحَدِيثَ جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ»؛ اگر در تبلیغ از روایات خوب استفاده بکنیم -البته مجبور نیستیم پشت سر هم روایت بخوانیم، توضیح بدهیم- و فقه الحدیث هم مورد توجه باشد، این باعث نورانیت قلب، باعث پاکیزگی قلب میشود. «إِنَّ الْقُلُوبَ لَتَرِينُ»؛ قلبها هم زنگ میزنند، آلوده میشوند، کدورت پیدا میکنند. «كَمَا يَرِينُ السَّيْفُ»؛ همینجور که شمشیر زنگ زده میشود، «جِلَاؤُهَا الْحَدِيثُ»؛ جلاء قلبها، حدیث است. با حدیث میتوانیم این قلبهایمان را جلا بدهیم، نورانیت به آن بدهیم، براقش بکنیم، قلب را درخشنده بکنیم، مثل یک آینهای که آلودگی رویش مینشیند. خب آینه اصلاً، ذاتاً و طبیعتاً برای این است که تصویر درآن انعکاس پیدا بکند، اما به شرطی که بر روی آن آلودگی، رنگ و کدورت نباشد. اگر این رنگ، آلودگی و گرد و خاک را با دستمال برطرف کنیم، تصویر در آینه میافتد، قلب هم اینطور هست.

 

سوال: یعنی خود روایت یک نورانیت خاص دارد یا نه، به خاطر آن محتوا و آن کلیدی که داخل روایت هست؟

جواب: اعتبار، محتوا است. چون احادیث پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) حقایق را بیان میکنند، علوم حقیقیه را ارائه میدهند، عقائد صحیح را بیان میکنند و کارهای درست و سازنده را معرفی میکنند.

 

سوال: یعنی مثل قرآن؟

جواب: حدیث، شرح قرآن هست، تفسیر قرآن هست. تمام روایات در حقیقت بیانگر معارف قرآن هستند، چیز دیگری نیست. تمام روایات ما درصدد تبیین همه جانبهی معارف آیات هستند. این ارتباط بین آیات و روایات بسیار تنگاتنگ هست. به این صورت که آیات، متن معارف و حقایق دینی است و روایات شرح وبسط آن میباشد. پس هر دو به یک منبع برمیگردند. جدایی و دوگانگی بین این دو اصلاً وجود ندارد.

 

سوال: ما قرآن را میخوانیم، میگویند حتی اگر معنایش را نمیدانید بخوانید، خودش نور است. احدیث هم اینجور هستند؟

جواب: بله من میشناسم یک پیرزنی که اصلاً سواد ندارد ولی خیلی به قرآن علاقه دارد. به صورتی که خودش تعبیر میکند عاشق قرآن هست، اما اصلاً سواد ندارد. این بندهی خدا، قرآن را باز میکند، برای هرخط قرآن یک صلوات میفرستد. هرروز قرآن را باز میکند، مثلا دو صفحه این کار را میکند. برای هرخط یک صلوات، «اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد»؛ حالا این یک جور استفاده هست. یک جور نورانیت. تأثیر هم دارد. عبادت هست، فضیلت هست. روایات، حکم اعجازی قران را ندارند ولی همان حقایق را بیان می کنند. همان سازندگی را دارنند. حضرت علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان میفرمایند که احادیث هم حکم قرآن را دارند در اینکه بطونی دارند و لازم است که انسان تأمل بکند، تفکر کند و روی احادیث تدبر داشته باشد، همچنانکه در قرآن این امور طلب شده است و باید قرائت، تفکر و تدبر داشته باشیم.

 

روایت:

روایت بعدی از امام باقر(علیه السلام) هست که حضرت میفرمایند: «تَذَاكُرُ الْعِلْمِ دِرَاسَةٌ»[5] ؛ مذاکره علمی، دراسه هست. دراسه مصدر است. درس به معنای قرائت همراه با حفظ هست. فرمودند: «إذا قرأ وتعهد أن لاینسی»؛ بخواند و متعهد باشد که فراموش نکند، به این میگویند درس. فلانی درس میخواند نه اینکه یکبار بخواند، رد بشود. میخواند، حفظ میکند و متعهد میشود کاری بکند که فراموش نشود.حالا چگونه فراموش نشود با راهکارهایی که به کار میگیرد. مثلا تکرار میکند، مباحثه میکند، مطالب را مینویسد. همه این راهکارها از معنای درس است و با تأمل در مفهوم و حقیقت معنای درس استخراج شده است. درس این هست. درس یعنی قرائت همراه با حفظ. آن مطالبی که یاد میگیرد به گونهای که تعهد داشته باشد که فراموش نکند. برای اینکه فراموش نشود چه راهکارهایی را به کار بگیریم؟ راهکارهای مرسوم: تکرار، مطالعه، مباحثه، خلاصه نویسی وبقیه امور.

«تَذَاكُرُ الْعِلْمِ دِرَاسَةٌ، وَالدِّرَاسَةُ صَلَاةٌ حَسَنَةٌ»؛ یعنی دراسه عبادت و صلاة حسنة است، صلاتی که پذیرفته شده باشد، نیکو باشد، حُسن داشته باشد. صلاة حسنة به این است که حضور قلب و مقرون به قبولی باشد. دراسه اینجوری است. چقدر باید برای مذاکره علمی، تکرار، مباحثه اینها ارزش قائل بشوند! همهاش مشغول عبادت هستی. البته به شرطی که نیت خدا باشد. پس آن طلبههایی که بین تحصیل علم و تهذیب نفس دوگانگی قائل هستند و در ذهنشان فکر میکنند، بین اینها دوگانگی و جدایی هست، چقدر در اشتباه هستند. خدا نکند اگر یک استادی بخواهد اینگونه مطلب را به طلبهها ارائه کند. چقدر در اشتباه هست! خود همین درس خواندن، مباحثه، مطالعه، تکرار اینها عبادت هست و باعث نورانیت قلب میشود.باعث ثواب فراوان الهی و نتایج معنوی میشود. البته مرحوم ملاصدرا «تَذَاكُرُ الْعِلْمِ دِرَاسَةٌ» را اینگونه معنا کرده است که منظور از این دراسه یعنی خواندن قرآن. اصل درس و دراسه را در قرآن به حساب آورده است که مذاکره علمی مثل خواندن قرآن هست، مثل قرائت و حفظ قرآن هست. و «وَالدِّرَاسَةُ صَلَاةٌ حَسَنَةٌ» را به این صورت معنا کرده است که قرائت همراه با حفظ معنای قرآن، ثواب یک نماز حسنه را دارد.

 

باب بذل العلم

وقتی علم را فرا گرفتیم باید ارائه کنیم و در اختیار دیگران قرار دهیم. نباید حبس کنیم. علم را نباید احتکار کنیم. حبس واحتکار خیلی چیز بدی هست. این بی توفیقی عجیبی هست که فرد مطالبی را که خدا از نظر علمی به او عنایت کرده را در اختیار دیگران قرار ندهد و فقط برای خود نگه دارد. این باعث بی برکت شدن علم او هم میشود. از امام صادق(علیه السلام) هست که حضرت فرمودند: «قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عليه‌السلام: إِنَّ اللهَ لَمْ يَأْخُذْ عَلَى الْجُهَّالِ عَهْداً بِطَلَبِ الْعِلْمِ حَتّى أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ عَهْداً بِبَذْلِ الْعِلْمِ لِلْجُهَّالِ»[6] ؛ همچنان که خداوند عهد گرفته از جهّال که بروند دنبال علم، از علما هم عهد گرفته که علمشان را بذل بکنند و در اختیار جهال قرار بدهند. قبل از اینکه از جهّال عهد بگیرد که بروند دنبال طلب علم، از علما عهد گرفته که علمشان را بذل بکنند و در اختیار جهّال قرا بدهند، «لِأَنَّ الْعِلْمَ كَانَ قَبْلَ الْجَهْلِ»؛ زیرا که علم قبل از جهل هست و بر جهل تقدم دارد. مرحوم ملاصدرا میفرماید این تقدم من جمیع الجهات هست. یعنی بالماهیت، بالحقیقت. همه جوره علم -بالرتبه،بالذات، بالزمان، بالشرف- مقدم است بر جهل و حتی در ادامه میفرماید وجود علما هم مقدم است بر وجود جهّال. اگر علما موجود نمیشدند دیگر در خلقت عالم لطفی نبود. به گونهای که عالَمی بوجود نمیآمد و تحقق وجود عالَم با همهی ویژگیها، تفاوتهایی که در آن مشاهده میشود به برکت وجود علما است.

 

روایت:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ (عليه‌السلام) فِي هذِهِ الْآيَةِ:﴿وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ ﴾»[7] ؛ این آیه معنایش چیست؟ تصعیر یعنی روی برگرداندن و رویگردانی. مثلا آدم از روی تکبر سر یا چهره خودش را برگرداند، نگاه نکند و میل نشان ندهد. براساس تفسیری که در روایات از این آیه شده است، این رویگردانی، رویگردان شدن از مردم از روی تکبر هست و :﴿وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ ﴾؛ چهره، گونهات را از مردم برنگردان. در تفسیر این آیه امام اینگونه توضیح داده است: «قَالَ: لِيَكُنِ النَّاسُ عِنْدَكَ فِي الْعِلْمِ سَوَاءً»؛ مردم در زمینه دانش پیش تو یکسان باشند. اینجوری نباشد که به بعضی دانش را یاد بدهی اما به بعضی دیگر یاد ندهی؛ تفاوت قائل نشو. اینجوری نباشد که در یاد دادن علم به بعضی توجه داشته باشی و نگاه بکنی ولی به بعضی دیگر اصلاً نگاه نکنی. فرض کنید یک کلاسی تشکیل میشود و عده زیادی شرکت میکنند ولی استاد فقط به دو سه نفر نگاه میکند و به بقیه شرکت کنندهها اصلاً توجه نمیکند؛ این نوعی تکبر به حساب میآید. نوعی بیاعتنایی است که میتواند خیلی آفت و آسیب و برای کسانی که مورد بی اعتنایی قرار میگیرند ضرر به دنبال داشته باشد. پس در یاد دادن علم به همه توجه کن و در یاد دادن هم تفاوتی قائل نباش. به این صورت نباش که به بعضی یاد بدهی و به بعضی دیگر یاد ندهی. این هم برای عالم، یک تربیت قرآنی-روایی است که علم خود را متواضعانه و خدایی در اختیار فراگیرندگان دانش قرار دهد.

 

روایت:

روایت بعدی از امام باقر(علیه السلام) است: «زَكَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللّهِ»[8] ؛ همچنان که زکات مال باعث فراوانی هر چه بیشتر مال میشود، زکات علم هم باعث فراوانی هرچه بیشتر دانش میشود. الحمدللّه علی ما اَنعم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo