< فهرست دروس

درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی

کفایه

1403/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقصد سوم: مفاهیم/فصل دوم: مفهوم وصف /مطلب دوم: ادلّه قائلین به ثبوت مفهوم وصف«1»

 

الظاهر أنّه لا مفهوم للوصف و ما بحکمه مطلقا؛ لعدم ثبوت الوضع

(لعدم ثبوت الوض..):

در مفهوم وصف، اقوال متعدّدی در بین علمای امامیه و عامه وجود دارد و لکن بسیاری از این اقوال نادر بوده و دلیل محکمی بر آنها وجود ندارد لذا نیازی به ذکر آنها نبوده و به ذکر دو قول یعنی ثبوت مفهوم وصف مطلقا و عدم ثبوت مفهوم وصف مطلقا، پرداخته می شود.

بعضی از علماء قائل به ثبوت مفهوم برای وصف می باشند. شیخ طوسی در «العدّة»[1] این نظریه را به شافعی و اکثر اصحاب او نسبت داده است.

قائلین به ثبوت مفهوم برای وصف، ادلّه متعدّدی را برای اثبات مدعای خود ذکر نموده اند.

یکی از این ادلّه فهم اهل لغت می باشد. آمدی در «الإحکام»[2] از «ابوعبید قاسم بن سلام»[3] که از اهل لغت شناخته می شود، نقل می کند که ذیل فرمایش پیامبر اسلام (ص) که فرمودند: «لَیّ الواجد[4] یحلّ عرضه و عقوبته» گفته اند: مراد رسول خدا این است که: «من لیس بواجد لا یحلّ عرضه و عقوبته» و این یعنی وصف به لحاظ وضع دلالت بر مفهوم دارد.

مصنّف در ما نحن فیه در مقام نقد این دلیل می فرمایند: «لعدم ثبوت الوضع».

توضیح بیان مصنّف این است که اگر بخواهد وصف دلالت بر مفهوم داشته باشد، باید برای علیّت منحصره، وضع شده باشد تا با انتفاء وصف، انتفاء سنخ حکم از موصوف نتیجه گرفته شود، در حالی که دلیلی بر وضع وصف برای علیّت منحصره وجود ندارد.

 

و عدم لزوم اللغوية بدونه[5] لعدم[6] انحصار الفائدة به[7] و عدم[8] قرينة أخرى ملازمة له[9] و عليّته[10] فيما إذا استفيدت غير _

(و عدم لزوم اللغویة...):

دلیل دیگری که ثبوت مفهوم وصف ذکر شده است، لزوم لغویّت می باشد؛ به این صورت که لازمه عدم ثبوت مفهوم وصف آن است که ذکر وصف لغو بوده و هیچ فایده ای نداشته باشد و واضح است که صدور این گفتار از متکلّم حکیم قبیح است، زیرا لازمه آن این است که حکم مذکور هم در صورت وجود وصف و هم در صورت عدم وجود وصف برای موصوف ثابت باشد، در حالی که آوردن وصف دلالت بر این دارد که حکم مذکور محدود به وجود وصف شده است لذا اگر وصف منتفی گردد، باید حکم نیز از موصوف منتفی شود.

مصنّف در پاسخ می فرمایند: «و عدم لزوم اللغویّة بدونه لعدم انحصار الفائدة به».

یعنی فائده تقیید موضوع به وصف، منحصر در مفهوم یعنی انتفاء سنخ حکم با انتفاء وصف، نمی باشد، بلکه فوائد دیگری نیز می تواند بر آوردن وصف مترتّب گردد مانند اینکه موصوف با این وصف در بین مردم شناخته شده است لذا آوردن وصف در جهت شناساندن او می باشد و مانند اظهار فضائل موصوف در کنار معرّفی آن به عنوان یکی از افرادی که حکم به آن تعلّق گرفته است.

بنابراین تنها راه رهائی از لغویّت، پذیرفتن مفهوم وصف نمی باشد تا اینکه شما بگویید اگر وصف دلالت بر مفهوم نداشته باشد، مستلزم لغویّت بوده و چنین کلامی از متکلّم حکیم صادر نمی شود و این نشان دهنده آن است که وصف دلالت بر مفهوم دارد.

(و عدم قرینة اُخری...):

دلیل سومی که برای ثبوت مفهوم وصف ذکر شده است، انصراف است به این صورت که اطلاق کلام ظهور در این دارد که وصف علّت برای ثبوت حکم می باشد لذا با انتفاء وصف، سنخ حکم نیز منتفی می گردد.

به عبارتی این علّت بودن وصف برای ثبوت حکم، قرینه قرار می گیرد بر ثبوت مفهوم، به این صورت که خصوصیّتی در جمله وصفیّه وجود دارد که لازمه آن خصوصیّت، ثبوت مفهوم می باشد.

_ مقتضية له[11] كما لا يخفى، و مع كونها[12] بنحو الانحصار و إن كانت مقتضية له[13] إلا أنه لم يكن من مفهوم الوصف؛ ضرورة أنه قضية[14] العلة الكذائية المستفادة من القرينة عليها في خصوص مقام و هو مما لا إشكال فيه و لا كلام فلا وجه لجعله تفصيلا في محل النزاع و موردا للنقض و الإبرام.

مصنّف در پاسخ می فرمایند: «و عدم قرینة اُخری ملازمة له»؛ یعنی هیچ دلیلی بر این انصراف وجود ندارد تا با اثبات علیّت، مفهوم وصف ثابت گردد؛ مضاف بر اینکه علیّت به تنهایی تا زمانی که منحصره بودن آن ثابت نگردد، دلالت بر مفهوم ندارد و بر فرض در موردی دلیل بر این علیّت انحصاری وجود داشته باشد، ربطی به مفهوم وصف نداشته و به خاطر قرینه خاصّه می باشد و این دلالت بر آن ندارد که به عنوان یک قاعده کلیّه، وصف، دلالت بر مفهوم دارد تا در تمام موارد قابل تطبیق باشد.

فائده: همان طور که بعضی از شارحین متن مصنّف تصریح نموده اند این عبارت درصدد رد نظریه مرحوم علامه است زیرا ایشان قائل به تفصیل شده و می فرمایند: اگر قضیه وصفیه بر علیّت منحصره دلالت کند، مفهوم دارد و الا مفهوم ندارد؛ مصنّف در پاسخ می فرمایند: محلّ نزاع در باب مفاهیم، در موردی است که قرینه ای بر ثبوت یا عدم ثبوت مفهوم وجود ندارد و چنانچه قرینه وجود داشته باشد، از محلّ بحث و نزاع خارج است.

 


[3] «ابو عبید قاسم بن سلام خُزاعی» متوفای 224 هجری قمری، از ادبای قرن دوم و سوم و صاحب تألیفات متعدّد از جمله «غريب الحديث» در شرح واژه‌هاى مشكل به كار رفته در احاديث نبوى و آثار صحابه، ‌«الامثال» در ضرب المثلهاى عربى، ‌ «ما ورد فى القرآن الكريم من لغات القبائل» درباره‌ واژه‌هاى قرآن است. از مهمترین تألیفات ایشان کتاب «الغریب المصنّف» در لغت است. ازهری صاحب «تهذیب اللغة» در کتاب خود بارها اقوال ایشان را نقل نموده است.
[4] یعنی به تأخیر انداختن انسانی که توانائی پرداخت کردن بدهی خود را دارد.
[5] أی بدون ثبوت المفهوم.
[6] تعلیل برای «عدم لزوم اللغویّة».
[7] أی بثبوت المفهوم.
[8] عطف بر «عدم لزوم اللغویة».
[9] أی ملازمة للمفهوم.
[10] أی علیّة الوصف.
[11] أی لثبوت المفهوم.
[12] أی کون العلیّة.
[13] أی لثبوت المفهوم.
[14] أی الاقتضاء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo