< فهرست دروس

درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1403/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقصد الأول : فی الأوامر

الفصل الثانی من المقصد الاول فی ما یتعلق بصیغة الامر

مفاد الجمل الخبریه التی استعملت فی مقام البعث (او الزجر)

از نظر ترتیب بحث بر اساس کفایه، ما می‌رسیم به یک دو سه؛ یعنی مقصد اول از مقاصد علم اصول، فصل دوم، مبحث سوم. مقصد اول مربوط می‌شد به اوامر. اگر تکرار می‌کنم چون چند روزی فاصله شده، لازم است. فصل دوم مربوط می‌شد به صیغۀ امر. مبحث سوم که امروز وارد می‌شویم، مربوط می‌شود به جمل خبریه که در مقام انشا هست. مقدمتاً مستحضر هستید، نیاز به گفتن ندارد که قانون‌گذار گاه مطلبش را در قالب جملۀ خبریه بیان می‌کند. حالا این ممکن است در دنیا خیلی مرسوم نباشد، ولی در موالی عرفی و مولای شرعی امر رایجی بوده، در کلمات ائمه بوده. در مولای عرفی‌اش مثلاً یک آقایی می‌خواهد از منزل برود بیرون به خدمتکارش می‌گوید که ظهر که آمدم این کار، این کار، این کار را انجام دادی. انجام دادی. نمی‌گوید انجام بده. یا رئیس اداره به کارمند می‌گوید این شش کار امروز انجام می‌شود، آن هم می‌گوید چشم. می‌فهمد که یعنی باید انجام بدهی. در موالی شرعی هم که دیگر الی ماشاءالله شما در کلمات شارع مقدس و حضرات معصوم علیهم السلام می‌بینید. پس توجه داشته باشید جمل خبریه نه به قصد حکایت و خبر، به قصد بعث و تحریک و لذا باید توجه کنید محل بحث پس از این است که می‌دانیم جملۀ خبریه به قصد خبر نیامده، به قصد انشا آمده و الا اگر در اصل این شک داریم که کارمان زار است. آن باید معلوم بشود. معلوم هم هست وقتی یک شخصی از امام سؤال می‌کند من لباسم نجس بوده، فراموش کردم، نماز خواندم، بعد از نماز یادم آمده، امام می‌فرمایند تعید الصلاة یا یعید الصلاة اگر غایب باشد، نماز را اعاده می‌کند؛ یعنی می‌خواهند خبر بدهند که اعاده می‌کند؟ اصلاً چه بسا اعاده نکند. آن‌وقت خبر می‌شود دروغ. آن روایت معروف لا تعاد الصلاة، اعاده نمی‌شود نماز مگر از پنج چیز که به خاطر آن پنج چیز تعاد. اعاده می‌شود. اعاده می‌شود یعنی نمازگزار باید اعاده کند. پس جملۀ خبریه‌ای که به هزار و یک دلیل ثابت شده که در مقام بعث و انشا است.

این‌جا سه بحث وجود دارد. یک بحث این است که اصلاً این درست است که جملۀ خبریه دال بر وجوب است یا این قابل مناقشه است؟ کسی مناقشه کند از کجا دال بر وجوب است. ممکن است مثلاً دال بر استحباب باشد یا اصلاً مجمل باشد. اگر وجوب را زدیم، نمی‌خواهد بگویید که حتماً دال بر چیز معینی است. بگویید مبهم است، مجمل است. اگر یک جایی هم در روایتی آمد، بگوییم اجمال دارد، باید دنبال قرینه باشیم. این یک بحث است. بحث دوم این است که اگر دال بر وجوب است، دلیلش چیست؟ وجهش چیست؟ آیا دلالتش به وضع است؟ به عقل است؟ به حکم عقلا است؟ این‌ها فرق می‌کند. بحث سوم این‌که معروف است جملۀ خبریه دلالتش بر وجوب آکد است تا خود جملۀ انشائیه بر وجوب، این درست است؟ امام به جایی که بفرمایند اعد، اعاده کن، بفرمایند تعید، اعاده می‌کنی یعنی بکن. آیا واقعاً آکد است یا نه؟ البته این ثمرۀ فقهی داشته باشد، نه. ما هم بنا نیست زیاد معطل بشویم. عمده آن بحث اول است از نظر رتبه، بعد بحث دوم است که ثمرۀ اجتهادی دارد و در مرحلۀ نهایی بحث سوم. حالا بسم الله می‌گوییم.

بسم الله الرحمن الرحیم. هل الجمل الخبریة التی استعمل فی مقام البعث، این را بیاورید. آیا جمل خبریه که در مقام بعث استعمال شده، البته بگویم ما بحثمان نهی نیست؛ ولی اگر نهی هم بود نهی هم اضافه می‌کردیم. آن‌جایی که امام می‌خواهند بگویند نباید این کار را بکنی، بفرمایند این کار نیست. فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج. البته آن‌جا جملۀ خبریه نیست؛ ولی اگر بگوییم لا رفث لای نفس جنس، نفس جنس می‌کند، جمله می‌شود خبریه. من شاید اشتباه لفظی کردم شاید یک لحظه گفتم جملۀ خبریه نیست. نهایتاً با بند و بیلی که دارد می‌شود جملۀ خبریه. قرآن این‌جور دارد. فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج. جملۀ خبریه اما در مقام زجر است و لذا تیتر را بخوانم. مفاد الجمل الخبریه التی استعملت فی مقام البعث در پرانتز أو الزجر؛ یعنی می‌خواهیم بگوییم صیغۀ نهی هم همین وضعیت را دارد؛ منتها الان بحث ما نهی نیست. نه صیغۀ نهی، نه جملۀ نافیه، جملۀ منفی. هیچ‌کدام نیست؛ ولی بحث می‌آید. آیا جمل خبریه‌ای که در مقام بعث است، دلالت بر وجوب می‌کند یا نه؟ این بحث اول. حالا این‌جا یک تذکری که در عموم کتاب‌ها نمی‌بینید؛ ولی مرحوم آقاشیخ عبدالکریم در درر دارند.[1] ایشان در این‌جا دیدم یک تذکری دارد که جملۀ خبریه در مقام بعث، بگوییم در معنای بعث آمده، نهایتاً بشود مجاز، یعید یعنی لیعد، تعید یعنی اعد یا بگوییم نه جملۀ خبریه در خودش مستعمل است؛ منتها داعی بعث و تحریک است؟ بحث قبلی یادتان هست که بگوییم معنی عوض می‌شود یا معنی عوض نمی‌شود، داعی عوض می‌شود. وقتی من می‌گویم زیدٌ یقوم، گاهی می‌خواهم بگویم زید در آینده می‌ایستد، یعنی به داعی خبر می‌گویم، شما خبر داشته باشید، زیدٌ یأتی یعنی زید می‌آید؛ اما گاهی به داعی انشا می‌گویم؛ یعنی باید بیاید. پس این هم تذکر خوبی شد. شما کفایه را نگاه کنید و حواشی کفایه، خبری از این تذکر نیست که آیا جملۀ خبریه که استعمال شده در مقام بعث، یعنی معنایش بعث است ولو مجاز یا معنایش خبر است، اما به داعی بعث و تحریک؟ من عبارت را یک‌جوری آوردم که با هردو بسازد. الجمل الخبریة التی استعملت فی مقام البعث. استعملت یعنی معنایش بعث است ولو مجازاً یا معنایش خبر است به داعی بعث است؟ همین‌طور که ممکن است به دواعی دیگر انسان جملۀ خبریه را به کار ببرد.

حالا دوباره می‌گوییم بسم الله الرحمن الرحیم جملۀ خبریه دال بر بعث و تحریک هست یا نه؟ بحث مهمی است. بعضی‌ها با اجازۀ اکثریت گفتند دال بر وجوب نیست. مرحوم آقای خوئی نسبت می‌دهند به مرحوم آقای نراقی. من خودم فرصت نکردم. در واقع ایشان می‌خواهد بگوید رویۀ آقای نراقی این بوده.[2] از آقای خوئی استفاده می‌شود که ایشان آقای نراقی در دورۀ فقه‌اش هرجا می‌رسیده به جملۀ خبریه، مثل دیگران حمل بر وجوب نمی‌کرده. منتظر قرینه می‌ایستاده. اگر قرینه بوده حمل بر وجوب می‌کرده و الا می‌گفته از نظر فنی من نرسیدم به این‌که جملۀ خبریه دال بر وجوب باشد. می‌دانید که این‌ها حرفشان این بوده (شاید دوست داشته باشید دلیلش را بدانید.) حرفشان این بوده که جملۀ خبریه تا وقتی به معنای خبر می‌آید معنای خودش است و حمل بر معنای خودش می‌شود؛ اما از خبر که خارج شد شما از کجا می‌گویید حمل بر وجوب می‌کنید؟ مثلاً یعید الصلاة امام می‌فرمایند یک‌دفعه می‌خواهند بگویند این کار را می‌کند، خبر بدهند، این معنای خودش است؛ اما اگر از این معنی خارج شد، شما می‌گویید حمل بر وجوب کنیم، من می‌گویم حمل بر استحباب کنیم. اگر بنا به گفتن باشد، هرکسی می‌گوید. این است که ایشان قائل بوده به اجمال؛ البته بگویم شاید خیلی موارد با کمک قرائن دیگر یا ضرورت‌های فقه، اجماع، آن‌ها هم حمل بر وجوب می‌کردند؛ اما خیلی فرق است بین این‌که بگوییم جملۀ خبریه در مقام انشا که بود از مقام خبر که خارج شد، دال بر وجوب است تا بگوییم دال بر وجوب نیست نیاز به قرینه دارد. اجمالاً این بزرگوار این مطلب را بیان کرده؛ اما تا دلتان بخواهد با این نظر مخالفت شده. از جمله آقای آخوند در کفایه که محور بحث ما است، ایشان فرموده؛ البته ایشان دو مطلب دارد. ایشان در این بحث اول، یک مطلب دارد، آخر هم یک مطلب. مفاد همان است، برآیند یکی است؛ ولی فرآیند خیلی فرق می‌کند. این است که من عرض می‌کنم محضر شما آقای آخوند دو مطلب، دو بیان دارد. یک‌وقت رفتید اول را مطالعه کردی، بروید آخر. حرف اول آقای آخوند این است که صیغۀ جملۀ خبریه، صیغه هم نمی‌خواهد، الجمل الخبریة ظاهرة فی الوجوب. ظهور در وجوب دارد. نگویید جملۀ خبریه از خبر که خارج شد، دیگر احتمال معانی زیادی در آن می‌رود. وجوب، استحباب، اجمال، قدر مشترک. می‌فرمایند نه. بین این حالا بگویید مجازات، آنی که اولویت دارد همان ظهور در وجوب است. می‌فرماید که هل الجمل الخبریة ظاهرة فی الوجوب او لا؟[3] ایشان می‌فرماید که الظاهر الاول. ظاهر این است که ظهور در وجوب دارد. من دارم نگاه می‌کنم دلیلی نمی‌آورد. چه دلیلی دارد؟ دلیلش را من حس می‌کنم صفحۀ بعد آن‌جایی که می‌خواهد بگوید آکد در وجوب است، دلیلش را بیان می‌کند. عجله نکنید بگذارید این را در مرحلۀ سوم عرض کنیم. اجمالاً آقای آخوند می‌گویند صیغه ظهور در وجوب دارد. حالا اگر کسی بگوید آقای آخوند شما یک چیز فرمودید برای ما قابل قبول نیست، ظهور در وجوب، ایشان می‌گوید اگر ظهور هم قبول نکنید، من یک چیز دیگر می‌گویم. می‌گویم که وقتی صیغۀ خبریه، جمل خبریه از خبر رفت بیرون، بالأخره یا دال بر وجوب است یا دال بر استحباب است یا مجمل است یا جامع بین استحباب و وجوب. این‌ها حواستان هست که فرق دارند با هم. جامع غیر از فرد است. بگوییم مثلاً دلالت می‌کند بر حب، دوست داشتن. اعم از... اصل طلب. اصل طلب بهتر از حب است، اما حالا طلب وجوبی با منع از ترک یا طلب ندبی، نه دلالت ندارد. فقط طلب می‌فهمد. ایشان می‌گوید اگر این‌جور بگویی، من می‌گویم حملش بر وجوب بیان زائد نمی‌خواهد؛ ولی حملش بر غیر وجوب بیان زائد می‌خواهد. اگر یک جا ما حملش بخواهیم بکنیم بر یک معنایی بیان زائد بخواهد، بر یک معنای دیگری بیان زائد نخواهد، چه کار باید بکنیم؟ مقدمات حکمت و اطلاق چه اقتضا می‌کند؟ آنی که بیان زائد نمی‌خواهد. می‌خواهید برایتان یک مثال بزنم؟ ببینید اگر یک واجبی از طرف مولا صادر شد، نمی‌دانیم این واجب، واجب کفایی است یا واجب عینی است. علما چه می‌گویند؟ آیا همه باید وارد بشوند یا اگر بعضی وارد شدند بس است؟ کافی است؟ فرض کنید شک کردیم. در این روزها در بحث امر به معروف، نهی از منکر دیدید مثلاً یک نفر تذکر داد، من بگویم امر به معروف، نهی از منکر واجب کفایی است، آن‌که تذکر داد من چرا تذکر بدهم؟ یکی بگوید نه واجب عینی است. آن تذکر داده وظیفۀ خودش را انجام داده، شما هم تذکر بده وظیفۀ خودت را انجام بده. اگر شک کنیم، علمای معاصر، علمای قبل از شما چه می‌گویند؟ می‌گویند چون واجب کفایی بیان زائد می‌خواهد حملش می‌کنیم بر واجب عینی. حالا یک‌دفعه کسی دبه درنیاورد بگوید هردویش بیان می‌خواهد. حالا آن را بگذارید کنار. فرض کنید واجب کفایی بیان زائد می‌خواهد، واجب عینی بیان زائد نمی‌خواهد، باید حملش کنیم بر آنی که بیان زائد ندارد. حالا آقای آخوند این مدل را این‌جا می‌آورند. می‌گویند حمل بر وجوب بیان زائد نمی‌خواهد، بقیه‌اش بیان زائد می‌خواهد. البته دلیل هم می‌آورد، یک‌وقت نفرمایید به چه دلیل. آن را ان‌شاءالله در مطلب دوم برایتان عرض می‌کنم. داریم مدیریت می‌کنیم. این هذا تمام الکلام به عنوان مطلب اول. قرار شد سه مطلب در جمل خبریه مطرح کنیم. این مطلب اول. می‌توانید خلاصه کنید آن‌چه گفتیم در این بیشتر از نیم ساعت؟ خلاصه این شد که در این‌که جمل خبریه دال بر وجوب است یا نیست، اختلاف است. بعضی می‌گویند دال بر وجوب نیست، بعضی می‌گویند دال بر وجوب است. بعضی‌ها هم که می‌گویند دال بر وجوب است مثل آقای آخوند، دو بیان دارند. یک بیانی صفحۀ 104 دارند، می‌گویند ظاهرة فی الوجوب، ظهور دارند؛ یعنی خود صیغه، خود جملۀ خبریه ظهور دارند. یک مطلبی در صفحۀ 106 دارند، می‌گویند اگر ظهور هم نداشته باشد ما باید حملش کنیم بر وجوب؛ چون غیر وجوب بیان زائد می‌خواهد.[4]

برویم سراغ مطلب دوم که مطلب دوم، مطلب اول را روشن‌تر می‌کند. یک سؤال می‌کنم از شما. یادتان می‌آید چند هفته قبل راجع به مادۀ امر ما بحث کردیم که دال بر وجوب هست یا نه. بعد آن‌جا بحث کردیم اگر مادۀ امر، امرتک، امرتکم، یأمرکم در قرآن هست، اگر دال بر وجوب است، به چه بیان دال بر وجوب است؟ رسیدیم به صیغه، صیغۀ امر، گفتیم در صیغه هم همین بحث هست. به چه بیان دلالت می‌کند بر وجوب؟ یعنی وضع شده یا یا یا؟ امروز که داریم جمل خبریه را با شما بحث می‌کنیم، راجع به جمل خبریه می‌گوییم به چه بیان. جالب این است که همه‌اش هم به قول عرب‌ها از یک سینه و پستان شیر می‌خورد؛ لذا من این‌جا بیان می‌کنم برایتان، شما در مادۀ امر و صیغۀ امر هم پیاده کنید. ما که قبلاً هم پیاده کردیم در مادۀ امر، ولی یادم هست همان‌جا هم من به شما وعده دادم که بگذارید در صیغۀ امر بیشتر بحث کنیم. حالا عرض می‌کنم الان می‌خواهیم بحث کنیم. پس مشخصاً سؤال این است، دقت کنید، آیا جمل خبریه که بنا شد دلالت بر وجوب کند، وجه دلالتش چیست؟ آیا هم نمی‌خواهد اول. وجه دلالت چیست؟ پنج نظر در مسئله هست. به شما بگویم این‌ها هم راحت به دست نمی‌آید. چون ممکن است هرکدامش را یکی گفته. فقط من دیدم برای این‌که حق بزرگان، گذشتگان هم مراعات بشود، دیدم یکی از آقایان البته با یک مسامحه یعنی یک‌جایش اشکال دارد ولی این‌که این پنج نظر را کنار هم آورده خوب است. مرحوم امام خمینی است در تقریراتی که از ایشان چاپ شده تهذیب الاصول از آقای سبحانی سلمه الله، دیدم ایشان خوب آورده؛ البته نمی‌گویم هم دیگران هم ندارند؛ ولی مثلاً کفایه دو مورد را آورده. آقای نائینی و شاگردان ایشان دو مورد را آوردند تا این‌جا که من یادم است. عراقی چیز دیگری را مطرح می‌کند؛ ولی اگر یک کسی زحمت بکشد، این‌ها را جمع بکند، به پنج وجه می‌رسد. این‌جا خوب است که خودتان را امتحان کنید که این پنج‌تا چه می‌تواند باشد. اصلاً می‌شود شش موردش کرد؟ هفت‌تا؟ از همه راحت‌تر البته اثباتش سخت است، این است که بگوییم جمل خبریه در مقام انشا وضع شده برای دلالت بر انشا. اگر وضع هم نمی‌گویید، بگویید مجازاً ظهور دارد. ظهور لفظ در معنی. این خودش شد دوتا. اگر این‌طور حساب کنیم، آخر سر، سر از شش‌تا در ‌می‌آورد. ظهور دارد به نحو ظهور لفظ در معنای حقیقی. ظهور دارد به نحو لفظ در معنای مجازی؛ البته آنی که می‌گوید، نهایتاً همین را می‌گوید و الا بگوید ظهور در معنای حقیقی که حالا شهریه‌اش را قطع نکنند، حداقل باید چند وقتی حواسش را جمع کند از این حرف ها نزند. علی‌ای‌حال ظهور دارد در وجوب. این وجهی است که آقای آخوند در صفحۀ 104 عبارتش را خواندم برایتان، فرمود آیا ظهور دارد؟ الظاهر الاول. ظاهر همین است که ظهور دارد. تکرار می‌کنم به نحو حقیقی یا به نحو مجازی که روی دومی باید مستقر بشویم. این یک. دو یک آقایی بگوید که ظهور دارد نه از باب ظهور لفظ در معنی، با کمک مقدمات حکمت. چقدر این بحث‌های مهم و پرکاربردی است. من یک مثال برایتان بزنم. ظهور لفظ مطلق در اطلاق چه ظهوری است؟ شما چه می‌گویید؟ یک مثال کلیشه‌ای هم بزنیم. اعتق رقبة. مگر نمی‌گویند رقبه مطلق است؟ رقبۀ مؤمنة یا رقبۀ کافره. ظهور مطلق در اعم از مؤمنه و کافره چه ظهوری است؟ حواستان باشد یک‌دفعه نگویید ظهورش به وضع است؛ چون قرار بر این است که لفظ مطلق وضع نشده باشد برای شمول. ما مطلق را می‌دانید از چه می‌فهمیم؟ از مقدمات حکمت می‌فهمیم. می‌گوییم مولا رقبه فرموده. در مقام بیان هم بوده، قیدی هم نیاورده، با کمک این مجموعه می‌فهمیم رقبه شامل کافر می‌شود، شامل مؤمن هم می‌شود و الا خود لفظ برای شمول وضع نشده. بلد هستید دیگر. لفظ مطلق نمی‌گویند برای شمول. این را می‌گویند مقدمات حکمت. در مقدمات حکمت همۀ دلالت مال خود لفظ نیست. مال همین که گفتم در مقام بیان بوده، قید نیاورده و ... اگر بگوییم که جمل خبریه بعد از این‌که در مقام بعث و تحریک آمده، اگر می‌خواست غیر وجوب اراده بشود، بیان زائد می‌خواست. از این‌که مولا در مقام بیان بوده، قرینه نیاورده، بیان زائد نیاورده، دلالت می‌کند بر وجوب. اصطلاحاً می‌گویند دلالت جمل خبریه بر وجوب از باب اطلاق. می‌خواهید عبارت کفایه را برایتان بخوانم؟ این همان نظر دوم کفایه است. می‌فرماید که انه یعنی ان المولا اذا اتی بها. وقتی صیغۀ خبریه را می‌آورد. فی مقام البیان فمقدمات الحکمة مقتضیة لحملها علی الوجوب. دیگر بعدش را نمی‌خوانم چون وارد یک مطلب اضافه‌ای می‌شود. این را می‌گویند ظهور. اصلاً نگوییم ظهور. لفظ لیزی است. دلالت به نحو اطلاق. در آن مثال واجب کفایی و عینی یادتان بیاورم، می‌گوییم وقتی واجب می‌آید، از آن وجوب عینی فهمیده می‌شود. نگویید ظهور دارد در وجوب عینی. اگر بگویید ظهور دارد شوخی می‌کنم باید شهریه را قطع کرد. می‌گوییم مقدمات حکمت اقتضا می‌کند حمل بر وجوب عینی بشود؛ چون وجوب کفایی بیان زائد می‌خواهد. این هم وجه دوم. پس وجه اول بگوییم ظاهرة فی الوجوب، وجه دوم بگوییم دلالت بر وجوب دارد از طریق جریان مقدمات حکمت. درس امروز چقدر درس کلیدی بود. معلوم شد که هر دلالتی به آن ظهور نمی‌گویند. دلالتی که با کمک مقدمات حکمت باشد، دلالت به آن می‌گویند؛ ولی ظهور لفظ نمی‌گویند. این خیلی مطلب مهمی است.

الحمدلله رب العالمین


[1] می‌دانید که آقای آشیخ عبدالکریم دو جلد کتاب لاغر در اصول دارند. یکی‌اش مباحث الفاظ است، یکی‌اش هم مباحث همان قطع و ظن و اصول عملیه است. بر وزان رسائل و کفایه؛ ولی ایشان چون اصولشان مختصر بوده، کتابش هم مختصر است.
[2]  .
[3] معمولاً ادبیات به ما یاد داد که او نگوییم. ام بگوییم. ظاهرة فی الوجوب ام لا. اضراب است دیگر. برای او هم البته گفتند اضراب ولی آنی که حق شفعه دارد در اضراب، ام است.
[4] این باعث می‌شود شما امشب این دو صفحه کفایه را هم بخوانید. شما ظاهراً کفایه را خواندید. این‌که می‌گویم ظاهراً چون خط‌کشی و جدول‌کشی و این‌ها هم هست. گاهی طرف نمی‌رسد. ان شاء الله کفایه را خط به خط خواندید. اما الان که برمی‌گردید، یک‌جور دیگر می‌فهمید. اساتید به ما می‌گفتند که پایه را خوب بخوانید که بعد را خوب بفهمید. من همیشه در صراطم نوشتم که اتفاقاً باید بعد هم خوب بخوانیم که مقدمات را خوب بفهمیم. آدم وقتی مثلاً درس خارج می‌آید بعد می‌رود کفایه را مطالعه می‌کند، می‌گوید عجب کتاب قشنگی. قبلاً متنش سنگین می‌نمود، الان متنش روان است، آرام است. به هر صورت من توصیه‌ام این است که این دو صفحه راجع به جمل خبریه را که ما امروز با آن کار داریم، فردا هم احتمالاً یک بخش معظمی از وقتمان را بگیرد، مطالعه کنید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo