< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدعلی علوی‌گرگانی

99/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده لاضرر و لا ضرار

 

تنبیهات قاعدة لا ضرر :

ینبغی التنبیه بأمور:

جریان سمرة بن جندب

«الاول قد اورد الشیخ انصاری قدس سره فی رسالته حول حدیث لا ضرر بدنه کیف حکم النبی صلی الله بقلع العذق برغم مخالفته القواعد الشریعة بل مخالفة لمدلول نفس قاعدة لا ضرر؟»،

جریان سمرةآن است که باغی برای یکی از انصار بوده و در کل این باغ سمرة یک درخت داشته است، یا کل باغ تماما برای یک نفر بوده مثلا برای فرد انصاری بوده و سمرة درختی را خریده است. سمره می خواست بیاید خرما بچیند، اما بدون اجازه وارد خانه می شد، فرد انصاری هم به او تذکر داد، سمرة هم لج بازی کرده، و بدون اجازه وارد باغ می شد، و در منزل اهل و عیال انصاری بوده است؛ انصاری شکایت نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برد، پیامبر صلوات الله علیه به سمرة تذکر دادند، اما او قبول نمی کرد، در نهایت پیامبر صلی الله دستور دادند که درخت را بکند و جلوی سمره بیاندازد، «فاقلع النخل انک رجل مضارّ و لاضرر و لاضرار»، سمره تو مردی هستی که ضرر می رسانی، اما در اسلام ضرر نداریم. چرا پیامبرصلی الله دستور دادند که درخت را بکن؟ چرا او را از این کار منع نکرد؟ به چه دلیل دستور به کندن داد؟ ما می خواهیم با لاضرر توجیهی برای این فعل پیامبر صلی الله علیه و آله بیاوریم.

شیخ این اشکال را کرده است، شیخ در ابتدا مسئله را بیان میکند. سپس وارد مسئله می شود، «ان ما یوجب الضرر علی الانصاری لیس الا دخول السمرة بغیر استیذان»، چون بدون اجاره وارد باغ انصاری می شود، این، موضوع ضرر است؛ «فکان مقتضی قاعدة لاضرر أن یحکم بمنع ذلک مع بقاء عذقه فی محله»، جایی که نخلستان دارد عذق می باشد، متقضی قاعده، منع از دخول سمرة بود، «فان شاء الذهاب الی ماله فلیستأذن منه»، باید برای وارد شدن به باغ انصاری از او اجازه می گرفت. « فکیف عدل رسول الله عن ذلک و حکم بقلع العذق و تمسک فی جواز قلعه بتلک القاعدة بأنّه لاضرر و لاضرار»، در حالی که این قاعده اینجا منطبق نمی شود.

مرحوم آقای نائینی در منیة الطالب که کتاب فقهی است که در مکاسب نوشته شده است. صفحه 209، اشکال و جواب را بیان کرده است؛ «اما الاول، فلأنّ قوله لاضرر لیس علة لقلع العذق بل علة لوجوب إستیذان سمرة»، این علتی که حضرت فرموده است علت کندن درخت نیست، این علت وجوب استیذان سمرة می باشد. «و إنما امر الانصاری بقلع عذقه لأنّه باصرار سمرة علی ایقاع الضرر علی الانصاری»، پیامبر به سمره اول گفتند که با اجازه وارد شده و او قبول نکرد، لذا اصرار سمره باعث کنده شدن درختش شد چون رجل مضار می باشد، در اینجا بود که پیامبر صلوات الله علیه از باب ولایت دستور دادند که برو درخت را بکن.

 

حکومت قاعده لاضرر بر ادله اولی

«الثانی لو سلمنا کونه علة لقلع العذق الا إنّ هذا لاینافی القواعد، لأنّ لاضرر حاکم علی قاعدة السلطنة التی من فروعها احترام مال المسلم الذی هو عبارة عن سلطنة المالک علی منع غیره عن التصرف فی ماله»، کأنّ جواب دوم را می پذیرد، اگر برفرض این لاضرر را علت بگیریم، چون لاضرر حکومت بر ادله اولیه دارد، پس مقدم است

ادله اولیه در این جا حق داشتن هر مالکی بر ملکیت مال خود می باشد، از این حق به سلطنت تعبیر می شود. حکومت لاضرر بر این سلطنت می باشد. پس لازمه این لاضرر کندن درخت می باشد تا ضرر جلوگیری شود. «لان لاضرر حاکم علی الادلة الاولیة»، سپس شرح حال سمرة را تعریف می کند، «سمرة لم یکن مالکا الا للعذق، و إنّ البستان مغروس فیه النخیل من الانصاری، غایة الامر أنه کان مستحقا لإبقائها فیها مجانا»، باغ ملک انصاری بوده ولی درخت خرما ملک سمرة بوده، لذا حق سمرة این است که درختش در باغ باشد و اجاره ای هم بابت درخت ندهد، چون ملک خودش بوده، به این صورت که یا ابتدا زمین و نخل مخصوص یک نفر بوده سپس زمین به یک نفر و نخل به دیگری منتقل شده. یا اینکه هر دو از همان اول مالک بودند و از ابتدا انصاری مالک باغ و سمرة مالک نخل هم بوده، فرقی نمی کند، «فعلی ایّ حال کان سمرة مستحقا لأبقائها»،بقاء نخل یا از باب اجاره است یا ملک او بوده، «فإذا کان کذلک و کان هذا علة لجواز دخول الانصاری بلا استیذان فلو کان المعلول و الفرع مستلزما للضرر فنفی الضرر رافع لاصل العلة و الاصل» حال اگر معلول که رفتن سر باغ بدون اجازه است، مستلزم ضرر باشد، پس نفی ضرر مقتضی قلع است چرا که علت اصلی اینکه سمرة می آمد به باغ انصاری، مالکیت او بوده است پس اگر قرار باشد قاعده لاضرر بیاید، اصل ضرر را بر می دارد یعنی اصل حق رفتن سمره به باغ را برمی دارد. سمره چون رعایت اهل انصاری را نمی کرد و به حرف پیامبر صلی الله علیه و آله هم گوش نمی داد، پیامبر هم حق ابقاء او را برداشت، یعنی از باب لاضرر و لا ضرار حاکم شد بر حق استحقاق ابقاء سمرة ؛ «لانها بمنزلة الکبری الکلیة» اما صغرای آن «انک رجل مضارّ»، می باشد. سپس پیامبر فرمود، «اذهب فاقلعها»، زیرا این حکم نتیجه این دو مقدمه بوده است. پس استحقاق ابقاء و دخول بدون اذن در باغ انصاری مقدمه حکم به کندن درختش بوده است.« و تفرّع جواز الدخول بلا استئذان علی استحقاق ابقاء النخلة»، سپس مثال به وضو می زند، «تفرّع وجوب المقدمة علی وجوب ذی المقدمة.» که اگر وجوب مقدمه مرتفع شود لکونه ضرریا یرتفع وجوب ذی المقدمة، مگر اینکه دلیل جداگانه ای بیاید. در اینجا هم لا ضرر حق جواز دخول را برمی دارد و به تبع حق ابقاء درخت خرما هم ندارد لذا حضرت فرمودند درختش را بکن؛ و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز از باب ولایتش این حکم را کرده است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo