< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید محمدجواد علوی‌بروجردی

1401/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نیابت

 

طبق مبنای ما افراد کافر مکلف به فروع نمی باشند و مکلف در صورت ایمان آوردن فرد کافر باز هم مکلف به فروع نمی باشد؛ چون نمی توان به فعل قلبی امر کرد بلکه فرد باید به باور برسد.

برخی از افراد برای اثبات جواز نیابت به روایت استدلال کرده اند:

روایت اول:

(و قال وهب بن عبد ربّه للصّادق صلوات اللَّه عليه أ يحجّ‌ الرّجل‌ عن‌ النّاصب‌ فقال لا قلت فان كان ابى فقال ان كان اباك فحجّ عنه)[1] .

بحث دلالی:

اگر فرد ناصبی پدر یا مادر یا همه «ذی رحم» باشد نیابت نائب از این افراد اشکالی ندارد. دو نوع استدلال متناقض نسبت به این روایت وجود دارد: 1.ناصبی خدا را می شناسد و نبوت عامه و خاصه را هم قبول دارد و این فرد غیر از کافر می باشد و مشکل در بحث ولایت و علاوه بر ولایت نصب هم دارد و طبق جواب امام(ع) نیابت از کافر بالاولویة هم صحیح نمی باشد.

2.مستفاد از این روایت این است که نیابت از فرد کافر صحیح می باشضد و ناصبی اسوأ حالاً از کافر می باشد و حتی در برخی از روایات تعبیر«انجس من الکلب» دارد. حتی کسانی که قائل به طهارت کافر شده اند قائل به نجاست ناصبی شدند.

بنابراین زمانی که امام(ع) ناصبی را نفی می کند یک عنوان خاص می باشد و تعرضی نسبت به کفار ندارد و در این صورت می فرمایند اصل در نیابت عدم می باشد. بنابراین در این روایت ربطی به ناصبی وجود ندارد و کافر یک موضوع مستقل می باشد و امام(ع) در مقام پدر می فرمایند که این نیابت مشکلی ندارد.

بحث سندی:

طریق اول:

مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم و از ابراهیم بن هاشم و ایشان از ابن ابی عمیر روایت نقل می کند و همه این افراد ثقه هستند.

نام وهب بن عبد ربه ابن ابی میمون می باشد. مرحوم نجاشی(ره) در رجالش و مرحوم علامه(ره) در خلاصه ایشان را از اصحاب امام محمد باقر و امام صادق(علیهما السلام) می شمارند و ایشان از روات طبقه چهارم هستند و عمر طولانی داشته است و ابن ابی عمیر از این فرد روایت کرده است و ابن ابی عمیر از روات طبقه ششم می باشد و حسن بن محبوب هم ایشان را درک کرده است و ایشان هم از روات طبقه ششم هستند.

بنابراین هر سه طریق روایت صحیحه می باشد.

دو طریق دیگر:

رواه الشیخ باسناده عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید عن محمد بن ابی عمیر عن وهب بن عبد ربه.

و ایضا رواه الصدوق باسناده عن وهب بن عبد ربه الا ان قال: ان کان اباک فحج عنه.

ذکر روایاتی که صحت حج از ناصبی را بصورت مطلق نفی می کند.

روایت اول:

ما رواه الکلینی عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن علی بن مهزیار قال: کتبت الیه: الرجل یحج عن الناصب هل علیه اثم اذا حج عن الناصب؟ و هل ینفع ذلک الناصب؟ فقال: لا یحج عن الناصب و لا یحج به.

بحث سندی:

عده ای که از سهل بن زیاد روایت نقل می کنند ثقات هم در آن وجود دارند.

ما(استاد) قائل به وثاقت سهل شده ایم و عمده دلیل ما در وثاقت هم توثیق مرحوم شیخ(ره) می باشد. ایشان ثقه از روات طبقه هفتم می باشند.

ایشان روایت را از علی بن مهزیار اهوازی نقل می کند. مرحوم شیخ(ره) در هر دو کتابش(فهرست و رجال) و مرحوم نجاشی(ره) در رجالش و مرحوم علامه(ره) هم ایشان را ثقه می دانند. ایشان از روات امام رضا و امام جواد (علیهما السلام) می باشند. ایشان از روات طبقه ششم هستند. بنابراین این روایت هم صحیحه می باشد.

روایت دیگر که مخالف با این روایت می باشد(اثبات نیابت از ناصبی بصورت مطلق).

ما رواه الکلینی عن ابی علی الاشعری عن محمد بن عبدالجبار عن صفوان عن اسحاق بن عمار عن ابی ابراهیم(علیه السلام): قال سألته عن الرجل یحج فیجعل حجته و عمرته او بعض طوافه لبعض اهله و هو عنه غائب ببلد آخر قال: فقلت: فینقص ذلک من اجره؟ قال: لا هی له و لصاحبه و له اجر سوی ذلک بما وصل قلت: و هو میت هل یدخل ذلک علیه؟ قال: نعم حتی یکون مسخوطا علیه فیغفر له، او یکون مضیقا علیه فیوسع علیه.

فقلت: فیعلم هو فی مکانه ان عمل ذلک لحقه؟ قال: نعم.

قلت: و ان کان ناصبا ینفعه ذلک؟ قال: نعم یخفف عنه.

قال صاحب الوسائل: تقدم تخصیصه بالاب و یحتمل الحمل علی من لا یعلم انه ناصب.

بحث دلالی:

این روایت در مورد حج نیابی می باشد؛ چون اهداء ثواب در حج واجب نمی باشد و وظیفه ای است که فرد باید خودش آن را انجام بدهد. این روایت ظهور در استثناء ندارد بلکه فرد ثواب آن حج را به دیگران اهداء می کند. اما مرحوم صاحب وسائل(ره) می فرمایند که این روایت ظهور در استنابه دارد و نیابت از کافر صحیح می باشد.

بحث سندی:

این روایت را مرحوم کلینی(ره) ار ابی علی اشعری نقل می کند.

نام ابی علی اشعری احمد بن ادریس ابو علی الاشعری القمی می باشد و ایشان ثقه و فقیه می باشند و از ایشان زیاد روایت نقل شده است. مرحوم نجاشی و مرحوم شیخ(رحمة الله علیهما) در فهرست اتیشان را موثق می دانند. ایشان از روات طبقه هفتم می باشند.

ایشان روایت را از محمد بن عبدالجبار بن ابی الصهبان نقل می کنند. مرحوم شیخ در رجالش و مرحوم علامه(رحمة الله علیهما) ایشان را موثق می دانند. ایشان از روات طبقه هفتم هستنمد.

ایشان روایت را از صفوان بن یحیی نقل می کنند. ایشان اجل از توثیق هستند و ایشان از روات طبقه ششم می باشند.

ایشان روایت را از اسحاق بن عمار بن حیان صیرفی کوفی ابو یعقوب نقل می کند.

مرحوم نجاشی(ره) در مورد ایشان می فرمایند: «ثقة هو و اخوته یونس و قیس و اسماعیل».

مرحوم شیخ(ره) در رجالش ایشان را موثق می داند. مرحوم نجاشی و مرحوم شیخ(رحمة الله علیهما) ایشان را فطحی المذهب می دانند و مرحوم شیخ(ره) در مورد ایشان می فرماید: «انه ثقة و اصله معتمد». مرحوم علامه(ره) در مورد ایشان می فرماید: «الاولی عندی التوقف فیما یتفرد ». مرحوم محقق اردبیلی(ره) فطحی بودن را قبول ندارند و مرحوم شیخ(ره) هم این مطلب را نقل کرده است.

مرحوم شیخ طبرسی از مرحوم شیخ طوسی(رحمة الله علیهما) روایتی نقل می کند که دلالت بر عدم فطحی بودن خودش و پدرش و برادرش می کند و ایشان به امام کاظم(ع) اعتقاد داشته است و ایشان از اجلاء ثقات می دانند. اما ایشان با اسحاق بن عمار ساباطی در مذهب فطحی بودن اشتباه شده است.

بنابراین دو روایت مطلق(صحت نیابت از ناصبی و عدم صحت نیابت از ناصبی-مطلقا-) وجود دارد و یک روایت مقید «الا اذا کان اباک» می باشد. اگر روایت مقید وجود نداشت دو روایت مطلق در صورت تعارض ساقط می شدند. اما در صورت وجود روایت مقید انقلاب نسبت بوجود می آید؛ چون از تساقط به تقیید بر می گردد و این برگشت بسبب انقلاب نسبت می باشد.

این قید روایت مطلق دوم را مقید به «الا اذا کان اباک» می کند و در نتیجه همان روایت اول می باشد. البته اگر این روایت مطلق را ظهور در نیابت بدانیم (ما آن ظهور را قبول نداریم). بنابراین یک روایت مطلق(عدم صحت) در نیابت داریم و یک روایت مقید«الا اذا کان اباک» هم داریم و در این صورت روایت مطلق را حمل بر روایت مقید می کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo