درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
90/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه ايهي 25 سورهي يونس
ادامهی کارویژهی هدایت دولت اسلامی :
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ( يونس : 35 )
بحث ما در کارویژه های خاص دولت اسلامی بود و گفتیم که اولین کارویژهی خاص دولت اسلامی هدایت است در مقام اثبات این مطلب که کارویژهی خاص دولت اسلامی هدایت است از قرآن آیاتی استدلال کردیم و امروز آیه 35 یونس را به عنوان شاهد دیگری بر این مطلب بیان میکنیم و بحث ما از قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ آغاز میشود.
این آیه در مقابل کلام مشرکین است چون اول آیه مربوط به مشرکین است قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ؟، ای پیامبر! به این ها بگو شما که اینها را شریک قرار دادید آیا اینها به حق هدایت میکنند و یا خدا؟، قل اول در مقابل گفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مشرکین است که سوال کند از ایشان که مسلما مشرکان جوابی ندارند که بدهند، این بتِچوبی که قدرت هدایت ندارد، اگر بگویند که این بت هدایت میکند باید نشان بدهند که چگونه هدایت میکنند و هدایت به چیست؟اینها نه به بتها میتوانند بگویند و نه به ارباب انواع، چون برای هر بتی یک ربّ النوع میپندارند، و نمی توانند بگویند که این رب النوع هدایت میکند .
سوال :
اما در مقام سوال پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال پیش میآید که چه کسی ما را هدایت میکند ؟
ما یک بحث داریم در بارهی حق، که از نظر لغت به چه چیز حق میگویند ؟
جواب :
به خدا و عقاید حقه میگوییم، حق و به اینکه مال کسی یا حقوق کسی به آن تعلق بگیرد و امتیاز و خصوصیتی که هر انسانی در عرصهی اجتماعی اش دارد حق میگوییم اما اصل معنی حق چیست؟راغب در مفردات در بیان معنی حق میگوید :
المطابقه والموافقه کمطابقه رجل الباب فی حقه لدوارنه علی الدوامه، حق بمعنی مطابقه است که مطابق واقع باشد در لغت حق به گردش در میگویند به حقّهی خودش، درهای قدیمی لولا نداشته و پایینش یک چوب گِرد داشته که در سوراخ پایین قرار میگرفته و بالای در هم یک گِردی اضافه داشته که در سوراخی که در سقف ایجاد میکردند فرو میرفته، به آن سوراخ میگفتند حقّه، در را که در آنجا میانداختند میگفتند حقّ، گردش حق در پاشنهی خودش را حق میگفتند، که سوراخ را حُقّ یا حُقّه میگفتند، و دَر بصورت مستقیم میچرخیده، اگر خوب جا میافتاده در مستقیم میچرخیده و الا خوب نمی چرخیده، از اینجا به هر مطابقتی با جا و مکان خودش حق میگویند لذا مطابقت با واقع را حق میگویند، حق این است که شما اینجا نشسته اید چون واقعیت این است، اگر بگویند که شما اینجا نیستید این کلام ناحق است، این معنی لغوی حق، اصل معنی لغوی در بارهی پاشنهی در است و از این استعمال استفاده میکنیم در مطابقت با واقع بودن هر چیزی .
در سورهی آل عمران آیهی 60:
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ( آل عمران : 60 )
حق از جانب خداست شک نکن و از غیر ربّ تو حقی وجود ندارد، اگر قرار است که کلامی مطابق واقع باشد این کلام، خبر خداست و در مقابلش هر چه باشد ناحق است، چه در عرصهی خلقت یا قول و یا تکوین و یا تشریع هر چه باشد حق است، شک نکن .
لذا آیه 60 عمران میگوید حق مربوط به خداست و الحق من ربک این آیه را به دو نحو میتوان تفسیر کرد :
حق محمول است جانب پروردگار موضوع میشود، کل ما کان من ربک فهو حق، نتیجه اش این است که هر چه از ناحیه خدا باشد حق است .
اگر حق موضوع است و من ربک که متعلق به کان محذوف است، محمول باشد، در این صورت، حق منحصر میشود به آنچه از جانب خدا است، الحق کان من ربک، و هر چه از جانب خدا نبود حق نیست .
اگر حق محمول باشد و هر چه از جانب خدا باشد حق باشد، احتمال این است که حرفی از جانب خدا نباشد، در حالیکه حق هم باشد .
نظر برخی از علماء پیرامون آیه:
که الحق من ربک مسند الیه است، الحق کان من ربک، هر چه از جانب پروردگار باشد حق است، لذا جریان هایی که انسان ها انجام میدهند و مطابق واقع است چون در سلسله متصل به خدا میشود حق است و اختیارشان هم باذن الله است و گفتاری که انسان میگوید اگر مطابق واقع باشد در واقع مطابق قول خدا حرف زده است لذا حق من ربک یعنی حق منحصر در خداست .
در این آیه میگوید که قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ آنکه به حق هدایت میکند خداست یعنی شمارا هدایت میکند به چیزی که مطابقت دارد با واقع، این کار از عهدهی پروردگار بر میآید و غیر خدا نمی تواند انسان را به حق هدایت کند بدلیل آیهی 60 سورهی آل عمران .غیر خدا نمی تواند این کار را بکند، لذا قل الله یهدی للحق .
کلام علامه (ره) در المیزان :
در اینجا یک عبارتی طباطبایی در المیزان در 60 عمران دارد که بسیار جالب است :
ان الحق من الاعتقاد و القول و الفعل انما یکون حقا بمطابقه السنه الجاریه فی الکون الذی هو فعله و الحق بالحقیقه انما یکون حقا بمشیئته و ارادته .
حق مخصوص خداست، حق موضوع و من ربک بعبارت کان محمول است .
ما حق را به قول و فعلی تقسیم میکنیم که مطابق با سنت جاریه باشد، اگر در اساس خلقت جاری است حق است اگر برخلاف سنت جاریه است خلاف حق است، کارهایی که انجام میدهیم یا بجاست یا بیجاست، اگر بجاست با سنت جاریه در کون مطابق است و اگر بیجاست مطابقت با سنت جاریه در کون ندارد، این سنت جاریه فعل خداست، غیر فعل خدا که سنتی نداریم، در جریان طبیعت، باید گفت که غیر فعل خدا در جریان هستی نمی بینیم، لذا بسیاری از کارهای بشر را خدا به خودش نسبت میدهد چون برمی گردد به خدا، اگر کارِانسان بجاست مطابق سنت کونیه است و اگر بیجاست مطابق سنت کونیه ندارد و ناحق است .
و آن سنت جاریه کون، فعل خداست کار خود خداست یعنی کاری که خدا به مشیت و ارادهی خود انجام میدهد، حق زمانی حق است که چه فعلا و قولا منطبق با سنت جاریهی کون با مشیت و ارادهی خدا صورت گرفته باشد ، این تبیین علامه، جالب و زیباست .
الحق من ربک، یک قول زمانی درست است که باسنت خدا تطابق داشته باشد، یعنی اگر ما کل افعال و اعمالی که از موجودات صادر میشود به دری تشبیه کنیم و سنت جاریه را به حقه و پاشنهی در تشبیه کنیم، مطابقت با آن پاشنهی در با خود در میشود حق که حق منحصر در خدا میشود .
قل الله یهدی للحق، خدا هدایت به حق میکند و غیر خدا نمی تواند هدایت به حق کند، پس خدا یهدی للحق، در اینجا آیه شریفه میگوید: أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي
در اینجا بحث ما از نظر لغوی لَا يَهِدِّي، در اصل لایهتدی بوده است که دوجور قرائت شده به فتحهی هاء و به کسرهی هاء،
تاء چون از سنخ دال است تبدیل به دال شده و در هم ادغام باید میشدند و دال مشدد شده است، و تاء که تبدیل به دال شده است . باید یک دال ساکن شود و فتحه اش به هاء و فتحهی هاء از دال منقلب از تاء گرفته شده است لذا میخوانیم لا یهدّی، که مشهور لا یهدِّی میخوانند.
ایشان میگویند که برای ادغام که هاء را تبدیل به دال کردید بین هاء که ساکن است و دال که ساکن بود التقا ساکنین بوجود میآید عقیدهی خلیل نحوی بوده است که اذا التقتا الساکنان فحرّک بالکسر که باید لایهدِّی بخوانیم .
لا یهتدی از مادهی اهتداء گرفته شده است از افتعال که بمعنی مطاوعه است، اهتداء یعنی هدایت پذیری أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي، یعنی کسی که هدایت به حق میکند سزاورا تر است که موردپیروی قرارگیرد یا کسی که هدایت را نمی پذیرد؟
در آیه غیر از خدا همهی موجودات هدایت پذیرند، که هدایت پذیری شان منوط به این است که هدایت را بپذیرند، و یا هدایت پذیر نباشند. در غیر خدا هدایت به حق نداریم، در غیر خدا یا اصلا هدایت پذیر نیستند مثل سنگ و چوب و جمادات و .... یا اینکه بوسیلهی هدایت شدن هدایت پذیر هستند، آیه میگوید که هدایت به حق مخصوص خداست و غیر خدا اصلا هدایت نمی تواند بکند و قدرت هدایت ندارد غیر خدا دو قسم است یا اصلا هدایت پذیر نیست مثل جمادات یا هدایت پذیر است بشرط اینکه هدایت بشود .
أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى ؟ و هدایت پذیری فرد بوسیلهی دیگری است فما تکمون ؟که بحث زیادی در این قسمت داریم .
کسی که هدایت به حق مخصوص اوست به هدایت سزاوار تراست یا کسی که اصلا قابلیت هدایت ندارد (صرف نظر از این که بخواهد هادی باشد) ؟
آیه اول با بت پرستان حرف میزند، قل شرکائکم، اینها چیزی که اصلا هدایت پذیر نیست را میپرستیدند، بت اصلا هدایت پذیر نیست چه رسد به اینکه هادی باشد، وا آن کسی که هدایت پذیر است هم بوسیلهی هدایت دیگری هدایت میشود پس چگونه میخواهد هدایت کند ؟
مطلب اول:
انحراف پلورالیسم، پس حق یکی است و ما حق متعدد نداریم و آن چیزی که نتیجهی هدایت خداست . این آیهی شریفه دال است بر بطلان پلرالیسم دینی که تکثرگرایی است، میباشد میگویند که همه چیز حق است و تمام حقایق بر حق هستند، مسیحیت و یهودیت و بت پرستی و بودا و...همه برحقند .این نظر پلرالیسم است .
شعر هاتف اصفهانی ظاهرش پلورالیسم دینی است :المعنی فی بطن الشاعر اما ظاهرش در پلرالیسم دینی است :
دوش از شور عشق و پی شوق ، هر طرف میشتافتم حیران، آخر ای کار شوق دیدارم،سوی پیر مغان کشید عنان، پیری آنجا به آتش افروزی ؛بادب گرد پیر موقبچگان، همه سیمین گزار و گل رخسار، همه شیرین زبان و تنگ دهان، منِ شرمنده از مسلمانی ، شدم آنجا به گوشه ای پنهان، پیر پرسید کیست ؟گفتند، عاشقی بیقرار و سرگردان، گفت جامی دهیدش از میناب، گرچه ناخوانده باشد این مهمان، ساقی آتش پرست و آتش دست، ریخت در ساغر آتش سوزان، تاکشیدم نه عقل ماند و نه دین، سوخت از او هم کفر و هم ایمان، مست افتادم و در آن مستی، به زبانی که شرح آن نتوان، این شنیدم از سراسر اعضا،همه حتی الورید و الشریان، که یکی هست و نیست جز او،وحده لا اله الا هو .
(یعنی واقعا این موق زردشت و موق آتش پرست مارا به توحید دعوت میکند؟موق روحانی زردشتی و موقبچه طلبهی زردشتی است ، بعد در ادامهی شعر)
در کلیسا به دلبری ترسا،گفتم ای دل به زلفت در بند، محو محوت نیافتن تاکی، رنگ تدلیس بر یکی تا چند، لب به خنده گشود و با من گفت، تهمت کافری به مامپسند، ......بر ریش من اورا،پرنیان خوانی و حریر و پرند، گرچه آینه شاهد ازلی، پرده از رخسار خود افکند، ما در این گفتگو از یک سو، شد زناقوس این ترانه بلندکه یکی نیست و جز او، وحده لا اله الا هو .
که به اینجا میرسد که همهی این ادیان توحیدی است، آیا واقعا مجوس ها قائل به توحیدند ؟ و در یک شعر هر چه زاهد و آخوند وجود دارد را هاتف با یک شعر میکوبد، این پلورالیسم دینی از نظر ما محکوم است که جناب سروش روی آن تاکید دارد، اما ما قائلیم که همه بر حق نمی شوند، هر کس از هر راهی بر هر چیزی رسید بر حق است این کلام خلاف این آیه است، اینجا افمن یهدی الی الحق اهدی ........قل الله یهدی الی الحق
یا در سوره 60 عمران، الحق من ربک، که هر چه خدا هدایت کند حق است.
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ( آل عمران : 60 )
اما اگر بواسطهی شیطان قائل به تثلیث شده و یا اینکه آتش پرست شده باشدکه این حق نیست، در آیه 60 آل عمران خداوند متعال پلورالیسم را رد میکند.
سوال :
این هدایت چه هدایتی است ؟
بنابراین وظیفهی حاکمیت که مظهر هدایت خداست بر چه هدایتی است ؟
جواب :
هدایت بر دو قسم است :
- هدایت ایصال به مطلوب است .
- یکی ارائهی طریق است .
مثلا یک نفر بپرسد که خانه تان کجاست اگر آدرس دادید خودش برود میشود ارائهی طریق و اگر با او رفتید و نشانش دادید میشود ایصال الی المطلوب .
اگر خدا بوسیلهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) هدایت میکند ایصال نیست بلکه ارائهی طریق است، خداوند میفرماید :
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آَيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ( الرعد : 7 )
وظیفهی تو انذار است و هر گروه یک هادی دارند، که روایت داریم که وقتی این آیه نازل شد انما انت منذر انما ادات حصر، وظیفهی تو انذار است و برای هر گروهی یک هادی است و مسئلهی هدایت غیر انذار است، انما انت منذر، هادی به کسی میگویند که ایصال الی المطلوب کند، کسی که ایصال نکند هادی نیست، وقتی که این نازل شد، علامه روایت را آورده که :
وضع یده علی صدره انا انذر و علی ٌ الهادی، و بک یا علی یهتدی المهتدون
من منذرم و علی هادی است، البته پیامبر(صلی الله علیه و آله) منذر برای تمام خلایق بوده و هادی برای جمعی بودند که زمانی که ایشان زندگی میکردند زنده بودند، اما پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای ما منذر هستند اما هادی ما نیستند، مقصود از هدایت ایصال الی المطلوب است و ارائهی طریق نیست، هر گروهی هادی دارند، قل الله یهدی الی الحق، چیزی که خدا از طریق انبیا به ما نازل کرده است انذار است نه هدایت، هدایت خدا بوسیلهی مظهر حاکمیت خدا انجام میگیرد که آن مظهر حاکمیت الله، در هر زمانی وجود معصوم است او هادی است که ایصال الی المطلوب میکند بدلیل آیه 7 سوره رعد که روایت هم بود که انا المنذر و علی الهادی .اینکه خدا ایصال الی المطلوب میکند دو جور است :
اول : از راه فطرت ناخداگاه به حق برسند، اما خدا اینکار را نمی کند و الا ناحقی در عالم وجود نداشت و گفتیم که حق عبارتست از فعل و قول و اعتقادی که مطابق سنت جاریه باشد و تمام قولها و ... که مطابق سنت نیستند، و الان نسبت به عقاید مختلف وقتی که بررسی میکنید میبینید که مثلا یا معاد است و یا نیست، نمی شود هم بگوییم هم معاد حق است و مطابق واقع و هم بگوییم که نبودن و منکرش هم درست میگوید، و الا جمع نقیضین است .
حق هر عقیده ای است که مطابق واقع باشد است و مقابلش ناحق است، لذا یکی از معتقدین و منکرین معاد حق هستند اما اینکه عقیدهی حق کدام است ؟آن عقیده ای حق است که مطابق واقعیت کون باشد، و با این کیفیت که گفتیم ذات خداوند، ایصال الی المطلوب میکند اگر هدایت بوسیلهی جریان تلقینی و القایی خداوندی باشد باید همهی مردم یک حرف را بزنند در حالیکه عقاید مردم متفاوت است و لذا این کار بوسیلهی جریان قهری ناخداگاه نیست و ارادهی بشر واختیارش دخالت دارد، چون خداوند فرمود: ان الله یهدی من یشا الی صراط مستقیم، اگر اراده دخالت دارد، این ایصال باید بوسیلهی مظهر خدا باشد، و مظهر خدا همان حاکمیت خدا در هدایت بشر است .پس هدایت ایصال الی المطلوب است که بوسیلهی معصوم صورت میگیرد و معصوم هدایتی را انجام میدهد که کار خداست .
فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ
اما اینکه چگونه استنباط میکنیم که هدایت وظیفهی دولت خداست در جلسهی بعد ان شاء الله.