درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
90/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامهی کارویژهی خاص دولت هدایت :
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى (طه: 123)
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ( طه : 124 )
استشهاد ما به این آیه شریفه از جملهی فاما یاتینک منکم هدی است اما نکتهی قابل توجه بعد از این جمله این است که در این آیه خداوند متعال هدایت را بعد از جریان هبوط آدم بعنوان اصل زندگی آنها بیان کرده است و کلام ما در کارویژه های اختصاصی دولت اسلامی بود و گفتیم که اولین کارویژهی دولت اسلامی هدایت است و استدلالات عقلی مطلب را مطرح و بحث کردیم در این رابطه یک آیه را مطرح کردیم و آیهی دوم دربارهی کارویژهی خاص دولت (هدایت) این آیه شریفه است که در بارهی هبوط آدم و حوا به زمین است قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا اینجا دو تفسیر داریم :
دو تفسیر در ارتباط با قال اهبطا منها جمیعا:
- اینکه بصورت تثنیه آورده است آدم و حوا را میگوید اهبطا که در روی کره زمین هبوط کنند و جمیعا هم دربارهی ذریه شان است و جمله ی: بعضکم لبعض عدو یعنی در حالی که بعضی از ذریه دشمن برخی هستند که در نسل اول فرزندان آدم بودکه قابیل هابیل را کشت.
- اهبطا مسئلهی آدم و شیطان است که هر دو در یک جا بودند .
نظر استاد پیرامون آیه :
این تفسیر دوم مورد نظر نیست و بعضی از مفسرین عامه قائل شدهاند که بعضکم لبعض عدو مال ذریهی ابلیس و ذریهی آدم است .و جریان هبوط شیطان و آدم یک جا نبوده است چون وقتی که شیطان در برابر آدم سجده نکرد فرمود: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ( ص : 77 )وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ ( ص : 78 )
آنجا شیطان از بهشت بیرون رفت اما هبوط آدم بعد از استفاده از شجرهی منهیه بود لذا مسئلهی شیطان و آدم یکی نیست و شیطان محل استقرارش زمین تنها نیست و چه بسا در بعضی کرات دیگر وجود داشته باشند اما اینکه بخواهند به آسمان بالا بروند این چنین نیست، مثل بنی آدم که منحصر باشد منحصر در زمین نیستند . اگر استقرار در زمین مقصود هبوط شیطان بوده، که استقرار شیطان در زمین زمانی است که سجده نکرد که خدا فرمود فاخرج منها فانک رجیم و ان علیک لعنه یعنی استقرار شیطان در زمین از زمان هبوط آدم بوده و خدا تکوینا حضور شیطان را در زمین مستقر کرده است اما دلیلی نداریم که ذریهی شیطان اینچنین زندگی میکنند و زندگی شان خاکی و زمینی باشد .
روایت داریم که شیطان که وارد بهشت شد و آدم را وسوسه کرد و جایگاه آدم، جایگاه شیطان نبود و شیطان از بهشت بیرون بود و تنها وسوسه کرد و وارد بهشت نشد.
اما بهر حال نظر اول درست است که مقصود هبوط آدم و حوا است .
بعد از اینکه مسئلهی هبوط آدم و حوا و استقرار ایشان در زمین و آغاز زندگی خاکی در زمین بنا شد، اولین مسئله این است که:
فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فاء تفریع است و اما یاتینکم متفرع است بر هبوط آدم و حوا در زمین، یعنی اتیان هدایت پروردگار از لوازم زندگی آدم و حوا در زمین است و بدون هدایت نمی توانند زندگی خود را در زمین آغاز کنند و اتیان را به هبوط متفرع کرده است .
این اما بمعنی ای نیست بلکه مخففه است از انَّ مثقله، فانَّ بوده است و ما هم مای مصدریه است که آن را تاکید میکند. خدا وند متعال بیان میکند که نتیجهی هبوط آدم در زمین آغاز زندگی خاکی در زمین است و این آغاز نیاز به اتیان هدایت دارد و غیر از هدایت، این زندگی قابل تشکیل نمیشود و بعد میفرماید: فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى .
ما در این قسمت سه عدد فاء داریم، فاما، فمن اتبع، فلا یضل
اولی نقطهی هبوط آدم در زمین را بیان میکند و متفرع بر این هبوط اتیان هدایت خدا است که لازمهی اصلی برای زندگی عبودیت حضرت حق (که نقطهی حرکتی به سمت خداگونگی بشر) است.
پس زندگی بشری متوقف بر هدایت پروردگار است، آن زندگی وقتی که تشکیل شد هدایت پروردگار میآید و بر این اتیان هدایت خدا پیروی از او متفرع میشود، تا اینکه انسان گمراه نشود و بدبخت نشود .
سوال :
این تفریع مطالب سه گانه چطور است ؟
جواب :
تفریع هدایت بر هبوط :
بخاطر این است که هبوط آدم و حوا منهای هدایت خدا عمل لغو و عبثی خواهد بود، ذات خداوند متعال اگر چه آدم عصی ربه فقضی، اما خداوند متعال که کارش حکیمانه است و قتی که انسان به کرهی زمین میآید زندگی اش باید بر اساس حکمتی صورت گیرد و لازمهی تحقق حکمت زندگی انسان این است که بتواند اهداف خدا را در زندگی خاکی محقق کند بعبارتی باید هدایت خدا را محقق کند و الا هدف خلقت محقق نمی شود، و دنبالهی هبوط اتیان هدایت است و این هدایت باید مورد تبعیت قرار گیرد و الا بشر نمی تواند در راستای هدف مندی ساختار خودش قدم بردارد و نتیجهی هدایت خدا این است که نه ضلالت و نه گمراهی و نه شقاوت برای بشر بوجود نمی آید .
بحثی داریم که نفی ضلالت و شقاوت، لازمهی هدایت است .لذا کارویژهی دولت هدایت است .
وقتی که خداوند میفرماید :فاما یاتینکم........مرحوم علامه (ره)می فرماید:
در مورد تبعیت هدایت پروردگار میفرماید که فمن اتبع هدای یک تعبیر استعاره ای است عبارت مرحوم این است، که این آیه یک تعبیر واقعی نیست چون هدایت خود خدا برای ما قابل تعبیت نیست، استعاره از این است که فمن اتبع هدایه الهادی الذی اهدی بهدایتی .این استعاره از این جمله است، مجازی نیست استعاره است .
در اقسام استعاره داریم که یکی از اقسام ش استعاره ترشیع است که شما یک مشبه دارید و یک مشبهبه و فعل مشبهبه را برای مشبه ثابت میکنیم، مانند جملهی :انشبت الموت باسفارها، مرگ پنجه های خود را فرو برد، تشبیه شما به درنده نیست و یکی از لوازم مشبه به که چنگال است را برای مشبه ثابت کردیم .
در اینجا هدایت انبیا و هدایت هادی مردم را بر اساس هدایت خداوند هدایت میکنند، تا وقتی که هادی از سنخ بشر نباشد هدایتش قابل پذیرش نیست لذا انسانها هدایت خدا را بدون هادی پیروی نمی کنند.
و چون ظرفیت و امکان در خدا نیست که هدایت را انجام دهد و تبعیت ما از هدایت هادی است که به هدایت خدا هدایت میکند و اصلش بوده : فمن اتبع هدایه الهادی الذی اهدی بهدایتی خداوند متعال با استعاره بصورت بالا آورده است .
لذا هدایت کارویژه هادی است که بهدایت خدا هدایت میکند و او مظهر حاکمیت الله است و هادی یا پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و یا امام است و آیه دال است که دولت اسلامی که مظهر الله است باید هدایت کند تا مردم فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى بشوند.
یعنی بشر در زندگی خود میگوید که در حال حرکت است در مقام راهپیمایی است که جاده ای را طی میکند چون کسی که جاده را طی نمی کند و در جاده نیست به او نمی گویید گمراه میشود، انسانی که یک جا نشسته است نمی گویید که این آدم گمراه میشود، وقتی عنوان گمراهی صدق میکند که بشر بدنبال مقصدی باشد و در مسیر ش در حال حرکت باشد که اگر پیرو هدایت الله شد فلا یضل، گمراه نمی شود و لازمهی فلا یضل اثبات مقصد و حرکت برای بشر است که بشر مقصد و هدفی دارد و زندگی اش در جاده و مسیری است که اگر در حرکت نبود لا یضل معنی نداشت .
براساس معنی امت بشری که رهروی راه است و میخواهد به مقصد برسد نیاز به کسی که مدیریتش کند، دارد تا بعنوان مظهر حاکمیت الله باید هدایت داشته باشد تا بشر گمراه نشود لذا کارویژهی خاص دولت مسئلهی هدایت میشود و شقی و بدبخت نمی شود .
سوال :
سعاد ت بشر در چیسیت؟
جواب :
سعادت هر موجودی عبارتست از تحقق خواست ها و خاصیت های باطنی آن موجود، سعادت این اتاق در چیست ؟در این است که برای سکونت آماده شود، سعادت گوسفند در این است که گرگ نخوردش و هدر نرود و ذبح شود و سلولهای بدن گوسفند مولد سلول بدن انسان شود، سعادت برابر با تحقق گرایش های باطنیاش، میشود . اگر موجود معنوی است خاصیت معنوی اش تحقق یابد .
شقاوت یعنی عبث و بیهوده شدن یعنی گوسفند و مرغ حروم بشوند، یعنی خاصیت وجودی شان محقق نشود گاهی انسانها هم حرام میشوند و این انسان شقی که سعید نیست حرام شده است، انسان سعید خاصیت وجودی اش محقق میشود اگر انسان از هدایت خداوند یا هدایت هادی تبعیت کند شقی نمی شود یعنی خاصیت وجودی اش محقق میشود چون انسان صاحب اراده است و با شعور است و برای تحقق خاصیت وجودی اش ارادهی خودش تاثیر دارد، با حیوان هم متفاوت است چون انسان اراده اش در خاصیت وجودی اش تاثیر دارد لذا انسان باید هدایت خدا را داشته باشد تا برای خاصیت وجودی اش اقدام کند لذا احکام خداوند و ادیان آسمانی و دستوراتشان موافق فطرت انسان است و گرایش های نهفتهی انسانی باید تحقق یابند و باید آن هدایت، بشر را به سمت گرایش ها و فطرت ها هدایت کند تا انسان بدبخت نشود این هم از تفسیر این فراز : فلا یضل و لا یشقی .
نکتهی بحث در آیه 24 است:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ( طه : 124 )
بحث در بخش اول آیه است که وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا
اولا نقطهی مقابل تبعیت از خدا، عدم تبعیت از خداست، فمن اتبع هدای یعنی فمن لم یتبع و لا یتبع، و من اعرض عن ذکری........
این ذکری در تفسیر مفسرین بمعنی کتابهای آسمانی تفسیر شده است، ذکر را مرحوم طباطبایی چنین گفته است که : اعراض از ذکر خدا در صورتی محقق میشود که مقررات الهی را بنده رعایت نکند که میشود اعراض از کتاب آسمانی و ایشان توجیه کرده است که انجام احکام برابر با ذکر خدا است و اگر انجام نداد میشود اعراض از ذکر، اعراض از ذکر خدا برابر با اعراض از کتابهای آسمانی و اعراض از هدایت است، بنظر میرسد که اگر معنی ذکر را لغوی معنی کردیم این توجیه علامه صحیح میباشد .
ذکر را بقیهی مفسرین کتابهای آسمانی تفسیر کردهاند، بدلیل :إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
[1]
بخاطر همین هم اعراض از ذکر یعنی اعراض از کتاب آسمانی که کتاب آسمانی همان هدایت انبیاء است که نتیجه این میشود که من اعرض عن ذکری مقابل من اتبع هدای است، چون ذکر کتاب آسمانی بود.
هدایت وظیفهی خدا و کارویژهی خدا و خاص حاکمیت الله در زمین است، کسی که از این برنامهی خدا اعراض کرد فان له معیشه ضنکی، معیشه مشتق از عیش است .
راغب در کتابش، عیش را بمعنی حیاتِحیوان معنی میکند، عیش بمعنی زندگی مطلق نیست، عیش زندگی حیوانی است در واقع عیش حیات خاص است نه مطلق حیات و حیات عام، این حیوان میخواهد حیوان و پرنده و ... باشد، اما زندگی حیوانی انسان متفاوت با زندگی حیوان و گیاه و جماد است در انسان در حرکت ارادی است حیوان حس دارد اما گیاه حس ندارد، حیوان متحرک بالاراده است اما گیاه خیر، برخی از فلاسفه حس را فصل حیوان نمی دانند چرا که برخی از گیاهان حس دارند، احساس داشتن حیوان درست است اما حس فرق دارد، احساس رابطهی حیوان با حیوان دیگر است مثل حس گاو به گوساله اش، گوسفند به بره . در حیوان احساس است اما در نباتات احساس نیست گرچه در گیاه گاهی شاید حس باشد، تحرک بالاراده نقطهی تمایز حیوان با جماد و گیاه است.
زندگی که در آن احساس است و در آن حرکت بالاراده است و تمام حرکات در آن زندگی با تصمیم و اراده است با عیش متفاوت است .
عیش لازمهی زندگی انسان است ارضای احساس انسان در زندگی مبتنی بر عیش است، لذا حیوان باید برای تحقق عیش باید احساسش تحقق یابد و ارضا شود .
معیشت مشتق از عیش است، مالا یتعیش به است یعین عواملی که عیش بوسیلهی آنها محقق میشود و میگوید معیشه ضنکی، یعنی در تنگنا قرار میگیرد کسی که از هدایت اعراض کند ضنک بمعنی ضیق است .
کلیهی عوامل دخیل در زندگی را معیشه میگویند، معیشت ضنک نقطهی مقابل توسعه در زندگی است در توسعه در دنیا دو نظریه داریم :
توسعه براساس الگوبندی بیان شده است و پیرامون آن نظام سازی شده است و اصل جریان توسعه بر آن نظام استوار است و مسئلهی توسعهی اقتصادی در مدرنیته دو اندیشه بوجود آورده است :
یکی سوسیالیست
یکی لیبرالیست
در هر دو دترمینیست اقتصادی بعنوان اصل مطرح است یعنی اقتصاد در هر دو زیربناست و همهی مسائل و شئون زندگی را مبتنی بر اقتصاد میدانند و الان این مسئله یک نظریهی فرسوده شده است و الان خود لیبرالها هم این را قبول ندارند چرا که الان از عقیده توسعهی اقتصادی شان برگشتهاند .
قبلا معتقد بودند که اقتصاد زیر بناست و اگر انسانها در زندگی فردی و اجتماعی توسعهی اقتصادی پیدا کنند ایشان موفقند اما اگر اقتصاد توسعه نداشت زندگی توسعه ندارد هم سوسیالیست ها و هم لیبرالیست ها بر این باور بودند، اما در کیفیتش اختلاف داشتند اما در اصول باهم مشترک بودند، که توسعه باید در اقتصاد باشد و قائل به دترمنیست اقتصادی هم هستند اما تفاوتشان در راه این توسعه است که آیا با مالکیت فردی اقتصاد جمعی توسعه پیدا میکند و یا نه باید مالکیت فردی ملغی شود و توسعهی زندگی فردی تابع زندگی جمعی باشد و از اینجا اختلاف پیدا کردند و الا در اصل اینکه توسعه، توسعهی اقتصادی است و الا در اصل دترمینست اقتصادی اختلاف ندارند .
اخیرا بعد سقوط شوروی کمونیست و سوسیالیست لیبرالها در نظریاتشان فرق کردهاند، الان لیبرالها میگویند که توسعهی اقتصادی در توسعهی زندگی کفایت نمی کند و اگر مردم و جامعه، ضلع اقتصادشان توسعه پیدا کند بمعنی توسعهی زندگی شان نیست، چرا که در این جوامع اقتصادی مشکلات اقتصادی زیاد است و با اینکه توسعهی اقتصادی دارند رفاه و امنیت تحقق نمی یابد، اینها مادی هستند و به امنیت و رفاه قائلند و اگر اینها نباشد خوشبخت نمی شوند و این امنیت و رفاه که در زندگی شان حاکم است جزء عیش است و قائل به تامین این ها هستند و میبینیم که در بسیاری از کشورها اقتصاد رفاه و امنیت وجود ندارد، الان قائلند که باید بجای توسعهی اقتصادی راه های توسعهی انسانی را بالا ببریم، آنها انسان مادی را قبول دارند و توسعه در تمام ابعاد توسعه را قائل شدهاند نه فقط در حوزهی اقتصاد.
لذا الان نظریات غربیان در نقد توسعهی اقتصادی پیش میرود و تا زمانی به توسعهی اقتصادی پایبندندکه به توسعهی انسانی نقش داشته باشد و بیش از آن اگر بخواهد اقتصاد هدف قرار گیرد، امنیت و رفاه در خطر میافتد لذا توسعهی اقتصادی جایش را به توسعهی انسانی داده اند.
خد ا میفرماید:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ(الأعراف : 96 )
برکات آسمان و زمین جزئی از توسعهی انسانی است و زندگی انسان را توسعه میدهد و توسعهی زندگی دنیایی را برکات من السماء ایجاد میکند .توسعهی زندگی را ما قبول داریم اما با توسعهی زندگی ایشان متفاوت است .
ایشان قائلند که در عرصهی وجود بالاتر از انسان چیزی نیست و همه چیز برای انسان است و توسعهی انسانی بر مبنای تعریف انسان در تعریف اُمانیست است و اخیراً توسعهی انسانی جای توسعهی اقتصادی را میگیرد، اما توسعهی انسانی اسلامی، امانیستی نیست .
لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، مال مفهوم انسان بر مفهوم انسان اسلامی است، نقطهی مقابل توسعهی انسانی معیشت ضنک است و اگر معیشت ضنک شد عیش ما عیش انسانی است و عیش ما تنها در یک بستر امنیت و رفاه و خوشی نیست و زندگی انسانی زندگی حرکت است و حرکت برای رسیدن به مسیر و نقطهی خدا گونگی است و این چنین توسعه ای توسعهی انسانی میشود. و تامین وسایل برای حرکت بهتر برای رسیدن به این مقصد میباشد، معیشت ضنک این است که امکانات حرکتی از ما گرفته شود و نتوانیم استعدادات انسانی را در جهت تعالی این نقطه پیش ببریم و این معیشت از دیدگاه کسانی که قائل به انسان امانیست هستند یعنی وسائلِ تامین کنندهی امنیت و رفاه و گذران.
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا
اعراض از خدا یعنی در هر دو معیشت تنگنا ایجاد کنند یعنی هم در تامین رفاه و امنیت و مسائل معیشتی زندگی مادی اشکال ایجاد میکنند و هم در مسیر تعالی و رسیدن به نقطهی کمال انسانی تنگنا ایجاد میکنند .
معیشت ضنکی این است که خدایانشان برای رسیدن به زندگی دنیایی است و شامل دو زندگی نمی شود .
در حالیکه معیشت غیر ضنک یعنی زندگی دو بخش دارد یکی زندگی گذرا و یکی زندگی ثابت در آخرت .
وقتی که در زندگی به نقطهی هدفی رسیدیم زندیگ مستقر میشود مثل آبی که از چشمه جریان پیدا میکند و بعد در رودخانه جاری میشود و بعد به دریا میریزد وقتی که به دریا رسید ثبات پیدا میکند .
انسان با تولد ش زندگی گذرایش شروع میشود تا زمان مرگ که وقتی به مرگ رسید ثبات پیدا میکند، اما اینکه ثبات چگونه باشد بستگی به گذار دارد که چگونه از گذار رد شده باشد یا در اعلی علیین است و یا در اسفل السافلین دوزخ میشود لذا زندگی یکی است و دو مرحله دارد و معیشت ما و گذار ما بستگی به این داردکه هم اقتصاد ما تامین شود و هم امنیت و هم اقتصاد و هم لذائذ در مسیر صحیح باید تامین شوند .
این معیشت ما اگر تابع هدایت خدا باشد و کارویژهی خاص دولت اسلامی باشد زندگی توسعه یافته است و الا معیشت ضنکی و زندگی ضد توسعه میشود الان همه اندیشه های سیاسی میگویند که مسئلهی توسعهی مسئلهی تامین انسانی است، و اگر بنا باشد که کارویژهی دولت در زندگی تامین توسعهی انسانی باشد باید حتما کارویژهی دولت هدایت باشد و ما را به سمت استعداد وجودی و منابع در طبیعت سوق دهد که در توسعهی انسانی مان از این مسیر تعالی پیروی کنیم.
[1] ( الحجر : 9 )