درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
89/10/23
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسير آيات جهاد
تفسیر آیات جهاد
درس ما درباره تفسیر آیات مربوط به جهاد بود. بحث به اینجا رسید که اسلام دین فطری است و آنچه را که اسلام به عنوان احکام و عقاید ارائه میدهد منطبق با فطرت انسانی است، در زندگانی انسانها مسئله احیای انسانیت و اماته انسانیت مطرح است. در اثبات این مسئله که اسلام دین فطری است غیر از مسائل عقلی و توصیفی، در قرآن آیاتی داریم از قبیل اینکه میفرماید: إِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ
[1]
؛ باید بدانیم مقصود کدام دین است؟ یعنی دینی است که قرآن آورده یا اینکه اصلاً دینی که از نظر خدا در کل زندگانی بشر مطلوب است چه در گذشته و چه در آینده دین اسلام میباشد. و نظیر این آیه آیات دیگری نیز در قرآن داریم که تفسیر همه آنها به آیه 13 شریفه از سوره مبارکه شوری برمیگردد: شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّي بِه نوُحًا و الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِه إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسي أنْ أَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كبُرَ عَلَي الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللّهُ يَجْتَبي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ؛یعنی دینی که خداوند برای شما تسریع کرده همان چیزی است که خداوند به نوح وصیت نموده است و آنچه بر تو پیغمبر وحی نمودیم و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی. این آیه دلالت میکند که دین نوح، دین ابراهیم، دین موسی و دین عیسی همه یک دین است و آن دین پیغمبر اسلام میباشد. در حالیکه در ادیانی که وجود دارد و شرایعی که نازل شده از حضرت نوح تا حضرت عیسی اختلافات زیادی میبینیم حتی بین شریعت موسی و عیسی که تقریباً به یکدیگر نزدیک و مقارن است باز هم اختلافاتی از نظر احکام وجود دارد و همان طور بین شریعت ابراهیم و شریعت نوح، در حالیکه قرآن میفرماید: وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ ؛ در دین متفرق نشوید و میفرماید:أنْ أَقيمُوا الدّينَ؛ دین را اقامه کنید. در اینجا منظور کدام دین است؟ همان دینی است که شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّي بِه نوُحًا؛آن چیزی که خداوند برای شما تشریع نموده که به نوح، ابراهیم، موسی و عیسی وصیت کرده و به پیغمبر نیز وحی فرستاده است، در اقیموا الدین چون الف و لام دین از نوع الف و لام عهد است و الف و لام جنس نیست یعنی آن دین معهود که دین معهود در خود آیه شریفه ما شرع لکم میباشد.که ما شرع لکم میگوید دین بین شما و آنچه به نوح و موسی و ابراهیم و عیسی و بر پیغمبر اسلام نازل شد همه یکی است، و شما باید این دین را اقامه کنید. در حالیکه ما میبینیم بین این شریعتها تفاوتهای زیادی وجود دارد پس منظور از اینکه میفرماید: أنْ أَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِچیست؟ از اینجا معلوم میشود با اینکه خود احکام متفاوتند اما جوهره دین یعنی آنچه در عصاره دین و در مجموعه عقاید به دست میآید یکی است و هیچ تفاوتی ندارد. یعنی همان طور که اسلام منطبق با فطرت است شریعت موسی و عیسی و سایر پیامبران نیز مطابق با فطرت است و اصل آن است که احکامی را که خداوند نازل میکند مطابق با فطرت باشد، پس کلاً دینی که از طرف خدا نازل میشود برای احیای فطرت است و لذا خداوند متعال در سوره مبارکه انفال آیه 24 میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ؛ وقتی خدا و پیغمبر شما را میخوانند آنان را جواب بدهید وقتی شما را دعوت میکنند به چیزی که شما را زنده میکند. پیغمبر و خدا ما را به چه چیزی دعوت میکنند که باعث زنده شدن ما میشود؟ آنها ما را به دین خدا و توحید، واجبات الهی، ترک محرمات و به معاد دعوت مینمایند و اینها در واقع فطرت ما را زنده میکند زیرا همه منطبق با فطرت ماست، و به بیانی دیگر انسانیت انسان وقتی زنده است که فطرت انسان زنده باشد و چون حیات و زندگی انسان به دست این احکام، ادیان، مقررات و عقاید است بنابر این رسالت اصلی دین فطرت انسان یا به تعبیر دیگر احیای انسانیت انسان است. کفار و مشرکین که در برابر دین میایستند و با پیغمبر و دین او مخالفت میکنند، کار آنان اماته فطرت و انسانیت است. پس دو جریان در زندگی بشر وجود دارد: یکی احیای انسانیت که دین الهی است و دیگری اماته انسانیت که کفر و شرک و فسق است. آیا نباید با جریانی که میخواهد انسانیت را از بین ببرد مقابله کرد؟ لذا در اینجاست که مسئله جنگ و قتال در اسلام مطرح میشود. پس اصل اسلام بر مبنای عدم رویارویی، صلح و ترک مخاصمه است و جنگ زمانی در اسلام به وجود میآید که در مقابل جریانهای کفر و شرک که در مقام اماته فطرت و انسانیت هستند قرار بگیرد و لذا ما دو آیه داریم در یک تعبیر اما در نتیجهی دو آیه متفاوت است: آیه 40 از سوره مبارکه حج: وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ مانند همین آیه اما با شکلی دیگر در سوره بقره آیه 251 است:وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ؛ دراینجا دو چیز با یک عامل در کنار هم قرار گرفته است، یعنی اگر به وسیله مردم که بندگان خدا هستند بعض مردم دفع نمیشدند و از بین نمیرفتند با توجه به این دو آیه دو کار صورت میگرفت: 1- زمین فاسد میشد (لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ)، 2- صومعهها، کنیسهها، صلوات (یک نوع مرکز عبادت قوم یهود بنی اسرائیل در زمان اسحاق) و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده میشود سخت ویران میشد (لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ). حال اگر جنگی صورت نمیگرفت و تمام این صومعهها و کنیسهها و مساجد ویران میشد چه اتفاقی میافتاد؟ خداوند میفرماید:لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ؛ یعنی اگر این دفع نبود و پایگاههای بندگی خدا (که مرکز احیای فطرت و انسانیت هستند) خراب میشد زمین فاسد میگردید. بدین ترتیب از اینجا مسئله مخاصمه مطرح میشود و مسئله جنگ به میان میآید. پس این مسئله در ابتدای قضیه است که باید با دشمنان خدا که عوامل اماته فطرت انسانی هستند برخورد شود و اگر اینها از بین نروند زمین فاسد شده و پایگاههای عبودیت خداوند نابود میشود که خرابی این پایگاهها مساوی است با مردن و از بین رفتن انسانیت. حال میخواهیم بدانیم این دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ باید تا چه زمانی ادامه داشته باشد؟ جواب این است که تا نقطه تکامل اجتماعی بشر باید دفع ادامه داشته باشد و نقطه تکامل اجتماعی بشر آن جایی است که فطرت انسان یعنی انسانیت انسان بر کره زمین حاکم شود. و لذا در قرآن کریم به سه آیه برخورد میکنیم که در حقیقت مشخص کننده نقطه تکامل اجتماعی بشر است، آیه اول از سوره مبارکه صف آیه 9: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ در این آیه میفرماید احیای فطرت بشری باید بر دنیا حاکم شود و این نقطه تکامل اجتماعی بشر است. در اینجا عنصر برخورد مطرح میشود زیرا اجرای دین خدا بر روی کره زمین و اینکه بر همه دینها و روشها مسلط شود با کراهت مشرکین همراه خواهد بود که لازمه آن برخورد و جنگ است. یعنی حرکت دفاع باید تا نقطه نهایی تکامل اجتماعی ادامه داشته باشد که در این آیه نقطه تکامل اجتماعی را نقطه حاکمیت این دین (حاکمیت فطرت و انسانیت) بر روی کره زمین معرفی میکند (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ)، سپس در ضمن این آیه اعلام میشود که ظهور علی الدین کله و غلبه علی الدین کله با برخورد و رویاوریی است زیرا میفرماید:وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ، هنگامی که مشرکان از چیزی کراهت دارند لذا نمیگذارند در دنیا بوجود آید و حاکم شود پس باید با آنها که مانع لیظهره علی الدین کله هستند مقابله شود چون بنای خدا بر این است که احیای فطرت بشری بر دنیا حاکم شود.
آیه دوم از سوره مبارکه انبیاء آیه 105 است که میفرماید: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ؛مسئلهای که در اینجا مطرح میشود فقط مربوط به اسلام نیست بلکه در کتابهای سلف نیز آمده و همچنین ادیان الهی گذشته هم بر این مسئله اصرار داشتهاند، اینکه نقطه تکامل اجتماعی بشر این است که بندگان صالح وارث زمین شوند. و عباد صالح کسانی هستند که قائم به فطرت انسانی هستند و با وارث شدن و حاکمیت آنها، فطرت انسانی بر زمین حاکم میشود.
آیه سوم آیه 55 سوره نور: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ: در این آیه شریفه دو کلمه وجود دارد یکی (لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم) مرحوم علامه امینی در این مورد میفرمایند که استخلاف جزء با جنگ و درگیری قابل تحقق نیست و استخلاف این است که یک جریان و یک قدرتی را ساقط کنند و به جای آن یک چیز دیگری را بنشانند. ساقط کردن این قدرت، جز با جنگ و رویارویی محقق نمیشود. لذا در خود کلمه استخلاف مفهوم جنگ نهفته است. در آیه أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ دلالت دارد که زمین قبلا متعلق به غیر عباد صالح بوده است، و از آنها به عباد صالح میرسد. چرا که در ارث عنصر انتقال وجود دارد و إرث به چیزی گفته میشود که انسان مالک چیزی میشود که قبلا متعلق به دیگری بوده است. و از آیه أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ اینطور میفهمیم که قبلاً بندگان صالح بر روی زمین قدرتی نداشتند و هنگامی که قدرت سابق از بین میرود، بندگان صالح به جای آن بر روزی زمین حکومت میکنند و ممکن است که از بین رفتن قدرت سابق به خاطر عوارض طبیعی بوده است (نه جنگ) و بعد بندگان صالح به جای نشستند اما در مورد آیه 55 سوره نور اینطور نیست چرا که معنای استخلاف این است که قدرت سابق از قدرت برداشته شود و بعد به جای آن یک قدرت دیگری بیاید و این جزء با جنگ با چیز دیگری محقق نمیشود. در ادامه آیه 55 خداوند اینطور میفرماید: وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا؛ (سئوال: امنیت بعد از خوف چگونه حاصل میشود؟) این امنیتی که بعد از خوف به دست میآید در نتیجه درگیری ایجاد میشود یعنی قبلا که در جنگ بودند، امنیت نداشتند و بعد که پیروز میشوند امنیت حاصل میشود. پس دو جای در این آیه دلالت دارد بر اینکه که جنگ و دفاع تا نقطه تکامل اجتماعی که در واقع نقطه حاکمیت انسان است، ادامه دارد که مصداق کامل این آیه ظهور امام زمان است. لذا ظهور حضرت نقطه تکامل اجتماعی است و این نقطه تکامل اجتماعی با ظهور ایشان و حاکمیت فطرت در بشر حاکم میشود. و در روایت آمده که (یقوم بالسیف): برخی اینطور تفسیر میکنند که در زمان ظهور حضرت همه جنگ افزارها از کار میافتد و جنگ تن به تن و با شمشیر صورت میگیرد، در حالیکه این روایت به این معناست که قیام امام زمان (عج) قیام با جنگ مسلحانه است. در زمانی که امام علیه السلام این روایت را فرمودند جنگ مسلحانه با شمشیر بود اما اکنون جنگ مسلحانه با صنایع نظامی است و در زمان ظهور جنگ حضرت نیز مسلحانه و با صنایع نظامی روز صورت میگیرد. صنعت، تکنولوژی و تمدن بشر در حال تعالی است و ظهور و فرج حضرت به معنای براندازی و نابودی تکنیک و فن آوری نیست و نمیتوانیم بگوییم در آن زمان هر چقدر بشر در عرصههای مادی رشد کرده و تعالی یافته از بین میرود و در عرصه معنوی رشد پیدا میکند زیرا اسلام دینی جامع بین دنیا و آخرت است و سعادت اخروی منوط به سعادت دنیوی ماست. [البته توجه داشته باشید که جنگ هستهای هیچگاه صورت نخواهد گرفت. مسئله فناوری هستهای برای احیای زندگی مادی و جسمی بشر است فناوری هستهای در پزشکی و غیره، اما تسلیحات هستهای هیچگاه در کره زمین قابل اجرا نیست زیرا ما معتقد به فرج امام زمان (عج) و جهانگیر شدن اسلام هستیم و باور کردیم که اسلام باید بر دنیا حاکم شود پس قبل از حاکمیت امام زمان (عج) بشر نابود نخواهد شد. در حالیکه اگر جنگ هستهای در دنیا صورت بگیرد بشر از بین میرود.]
بدین ترتیب بر حسب این سه آیه جنگ تا نقطه تکامل اجتماعی بشر ادامه دارد. دو بحث ماند که در جلسه آینده صحبت میکنیم: یکی دسته بندی آیات جنگ، پاسخ به سؤال اینکه اگر در دین مسئله جنگ این چنین است چرا برخی از انبیاء ما نجنگیدند (حضرت هود، ابراهیم، عیسی، صالح و . . . ) و فقط در شریعت حضرت موسی و پیامبر اسلام جنگ وجود دارد؟
[1] - سوره آل عمران آیه 19.