< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

95/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه صد و نود و سه: ادامه بحث فور و تراخی

 

کلام در این بود که آیا آیه ی شریفه ی ﴿فاستبقوا الخیرات﴾ یا ﴿سارعوا الی مغفرة من ربکم﴾، دلالت بر فوریت می کند یا نه؟ خیال می کنم که فرمایشات اعلام یه مقداری ذکر شده ولی خوب محل نزاع روشن نباشد بعضی تنبیهاتی ذکر کرده اند ولی چیزی که به عقل قاصر ما رسید این است که ما باید ببنیم مدعی چیست و از سارعوا الی مغفرة من ربکم یا فاستبقوا الخیرات چه چیزی را می خواهید استفاده کنید؟ فوریتی که در مقام است یک فوریت به این معنی است که فعل در لحظه ی اول واجب است و اگر عصیان شد در لحظات بعد واجب نیست مثل وجوب ردّ سلام ، یک معنای فوریت این است که در لحظه ی اول فعل واجب است فورا، در لحظه ی دوم فعل واجب است ولی فوریت ندارد، و فورا ففورا نیست، احتمال سوم این است که مقصود ما از فوریت به معنای فورا ففورا باشد یعنی شارع وقتی به فعلی امر کرد امر دلالت کند بر لزوم اتیان در آن اول اگر عصیان شد در آن دوم اگر عصیان شد در آن سوم، مثل وجوب حج و مثل وجوب ادای دین که فوریت شرعی لحظه به لحظه دارد، این سه احتمال هر سه فوریت شرعیه بود، یک احتمال چهارم هم هست که این فعل فورا واجب است نه فوریت شرعیه مثل حج که اگر کسی در سال بعد موفق شد رفت حج عصیان کرده باشد، نه این فوریت به معنی تنجیز است و به معنی فوریت عقلیه است، که اگر مکلف در آن اول انجام نداد با این که احتمال می داد در آنات بعد موفق نشود، اگر موفق نشد، معاقب است و بر او منجز است و اگر هم موفق شد متجری است و استحقاق عقاب دارد، این هم یک معنای فوریت، این که بحث می کنیم امر دلالت می کند بر فور یا نه، این مقصود کدام فور است؟ این چهار احتمال باید در آیه ی شریفه بررسی شود که شما چه احتمالی را می خواهید از فاستبقوا الخیرات استفاده کنید؟ لذا شما می بینید که گاهی برخی اشکال کرده اند و بعضی استدلال کرده اند ولی محل اختلاف یکی نیست کسی که اشکال کرده یک معنای فوریت در ذهنش است و کسی که استدلال کرده معنای دیگری از فوریت در ذهنش بوده است. ما فعلا این احتمال را ان شاء الله بررسی می کنیم که فاستبقوا الخیرات، یا آیه ی سارعوا الی مغفرة من ربکم آیا دلالت می کند بر وجوب فعل فورا ففورا شرعا مثل وجوب حج یعنی اگر شارع فرمود نماز بخوانید آیا این دلالت می کند فورا ففورا باید خوانده شود؟ اگر کسی مثلا چهار ساعت نخواند سی تا عصیان کرده است؟ یا دلالت نمی کند؟ مرحوم آخوند (ره) می فرمایند از این آیه ی شریفه فورا ففورا در نمی آید، کسی نگوید که نظر آخوند این است که از این آیه فوریت شرعیه در نمی آید، ما کار نداریم مقصود این است که بنا بر این احتمال اشکالات آخوند می آید چون ایشان مطلق اشکال کرده است.

اشکال اول این است که این آیه ی شریفه ی ﴿فاستبقوا الخیرات﴾ و ﴿سارعوا الی مغفرة من ربکم﴾، دو احتمال دارد، یک احتمال این است که حمل بر وجوب شود که ظاهرش است، و یک احتمال این است که حمل بر استحباب شود، آخوند می فرماید حمل بر استحباب شود، چرا؟ چون سارعوا و استباق اگر واجب باشد یعنی ترک آن مستتبع غضب و شر است که اگر مسارعت نکنی خدا غضب می کند، اگر مستحب باشد این ترک مسارعت و ترک استباق مستتبع غضب نیست، و یک ثوابی از دستت رفته، آخوند می فرماید اگر این مستتبع غضب و شر باشد یعنی به معنای وجوب باشد، لکان التحذیر فی المقام أنسب، باید این طور می فرمود : فلیحذر الذین لایسارعون الی مغفرة من ربهم، یا فلیحذر الذین لایستبقون الخیرات، مثل فلیحذر الذین یخالفون عن أمره، این أنسب بود چرا أنسب بود؟ (خوب دقت کنید کفایة را معنی کنم) چون غرض شارع از این وجوب این است که مردم انجام بدهند آن عبارتی که به وصول غرضش آکد است این است که فلیحذر الذین یخالفون عن امره بفرماید، یک وقت به کسی می گویید نماز بخوان و یک وقت می گویید بترس از روزی که نماز نخوانی و من غضب کنم، خب این، أنسب است، این اشکال اول، به این اشکال دو ایراد شده، ایراد اول ایرادی است که مرحوم حاج شیخ اصفهانی (اعلی الله مقامه القدوسی) وارد کرده است، ایراد این است که شما دو مطلب را خلط کرده اید، ما یک خیر داریم و یک مغفرت این یکی است و یک استباق و مسارعت داریم، آنی که مقابل غضب و شرّ است خیر و مغفرت است نه مسارعت و استباق، اگر الان کسی می رود به سمت صلاة می گوییم زود برو، مقابل زود رفتن بی نمازی نیست، مقابل زود رفتن کند رفتن است، این که آخوند می فرماید اگر حمل بر وجوب شود مقابلش می شود غضب و شرّ و تحذیر أنسب است این غلط است چون حتی اگر حمل بر وجوب هم بشود مقابلش غضب و شرّ نیست، چون مقابل اصل مغفرة و اصل خیر غضب و شرّ است، شارع واجب کرده مسارعت کرده استباق را نه این که واجب کرده مغفرة و خیر را، پس این فرمایش شما جا ندارد، این فرمایش در صورتی جا دارد که اگر حمل بر وجوب می شد، مقابل غضب و شرّ می شد و غضب و شرّ با تحذیر أنسب است. این اشکال مرحوم حاج شیخ وارد نیست، چون غضب و شرّ در مقابل هر واجبی است و ترک هر واجبی غضب و شرّ می شود، این درست است که به لحاظ اصل خیر مغفرت که انجام می دهد غضب و شرّ نیست ولی به لحاظ آن مسارعت که ترک می کند غضب و شرّ است لذا می فرماید مواظب باش که بر تو غضب نکنم بر اثر عدم مسارعت لذا آقای آخوند می فرماید أنسب این بود که می فرمود فلیحذر الذین لم یسارعوا، لم یستبقوا و یا لا یسارعون، و لا یستبقون، لذا این اشکال به مرحوم آخوند وارد نیست .

 

سوال : چه بسا نظر حاج شیخ این است که وجوب طریقی و غیری است و خودش ملاک ندارد و برای رسیدن به آن عمل است .

جواب : مقصودش این نیست و در نهایة الدرایة این نیست .

 

اشکال دوم اشکالی است که مرحوم ایروانی فرموده، که آقای آخوند این چه اشکالی است که می کنید؟ اگر قرار باشد هر جایی که مقصود وجوب باشد أنسب این است که شارع تحذیر کند و تحدید کند و وقوع در عذاب را بفرماید که فاتحه ی اکثر واجبات شریعت را شما خوانده اید، چون اکثر واجبات شریعت به صیغه ی امر گفته شده، از نماز مهم تر هم داریم؟ یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة ، کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم، اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیّا، أنسب است یعنی چه ؟ وقتی که شما قبول کردید صیغه ی افعل ظاهر در وجوب است، اگر این حرف باشد در همه ی جا ها می آید. این اشکال مرحوم ایروانی هم به عقل قاصر فاطر ما وارد نیست، مرحوم آقای آخوند یک جمله ای مقصودش است که مرحوم آقاضیاء (ره) می فرماید که بما اینکه در ارتکاز عقلاء و عقل این است که مسارعت خوب است اگر شارع بفرماید فاستبقوا، سارعوا چه بسا انسان توهم کند که این در واقع می خواهد همان مرتکز را بیان کند اگر مقصودش وجوب باشد باید با لسان تحذیر بفرماید که این برداشت نشود که همان مرتکز عقلائی است و کبرای کلی اش این است، اگر یک مطلبی در ذهن مردم هست یا در ارتکاز عقل هست که مسارعت خوب است واجب نیست ، استباق حسن است، شارع بفرماید فاستبقوا از این وجوب فهمیده نمی شود بلکه این انصراف پیدا می کند به همان مرتکز عقلی، آخوند در این جا نظرش است جناب آقای ایروانی و الا آخوند بعید است و ابعد من ان یتصور است که بفرماید در همه جا صیغه ی افعل اگر بخواهد دلالت بر وجوب کند بایستی به فلیحذر الذین گفته شود، لذا این اشکال وارد نیست .

اشکال دومی که مرحوم آخوند می کند این است که لو فرض فاستبقوا الخیرات، سارعوا الی مغفرة من ربکم دال بر وجوب باشد، ما قطعا از این وجوب رفع یک کنیم به خاطر این که تخصیص اکثر می شود، و تخصیص اکثر قبیح است لذا باید حمل شود بر استحباب، اگر حمل شود بر استحباب اصلا تخصیص نخورده است ، چون در مستحبات هم مسارعت مستحب است، این اشکال را ما عرض کردیم که ظاهر کلمات آقای صدر این است که این تخصیص اکثر فقط به مسلک آقای خوئی و آقای نائینی این اشکال وارد نیست چون می گویند وجوب به حکم عقل است و عقل می گوید هر جایی مولی طلب کرد و ترخیصی وارد نشد باید انجام بدهی، از این باید انجام بدهی عقلی انتزاع وجوب می کنیم ما وجوب شرعی نداریم وجوب یعنی لابدیت عقلیه، و اگر ترخیص وارد شد عقل می گوید بهتر است انجام بدهی، از این بهتر است انجام بدهی، انتزاع می کنیم استحباب را و الا وجوب و استحباب مدلول لفظ نیست، بنابر این مسلک تخصیص اکثر نیست، چون سارعوا الی مغفرة من ربکم دلالت بر وجوب نمی کند، دلالت بر استحباب نمی کند اما اگر کسی گفت وجوب و استحباب مدلول وضعی صیغه ی امر است که صیغه ی امر وضع شده برای وجوب کما این که مرحوم آخوند نظرشان این است، یا این که کسی بگوید وجوب نه حکم عقل است و نه مدلول وضعی است، مدلول اطلاقی است، در اینجا آیا اشکال تخصیص اکثر وارد هست یا نه؟ آقای صدر ساکت شده و ظاهرا سکوت علامت رضاست. یعنی بر این مسلک اشکال وارد است و تخصیص اکثر لازم می آید.

ما عرض کردیم این اشکال تخصیص اکثر وارد نیست چون نسبت به مستحبات که قطعا ظهور درست نمی شود نه ظهور وضعی و نه ظهور اطلاقی. اما ظهور اطلاقی درست نمی شود چون شرط انعقاد اطلاق این است که قرینه لبیه در مقام نباشد یا ما یصلح للقرینیه همراه کلام نباشد. این که اصل فعل مستحب است، مسارعتش واجب باشد، خیلی چیز عجیبی می شود. یک شخصی نیم ساعت مانده به اذان صبح نماز شب می خواند، و یک کسی هم می گوید واجب که نیست، نمی خوانم، در قیامت کسی که نماز شب خوانده جلویش را بگیرند که تو مسارعت نکردی! می گوید رفیق ما که نماز شب نخوانده رفت به بهشت، بعد ما عقاب شویم که چرا مسارعت نکردی؟ این قطعا اطلاق منعقد نمی شود.

 

سوال: این آیات ارشاد به جزئیت یا شرطیت است.

جواب: جزء هم نیست چون فرض این است که می خواهیم بگوییم آنا فآنا است. این که محل نزاع را توضیح دادم به خاطر این است که خلط نشود.

پس مستحبات را قطعا شامل نمی شود.

 

می ماند بقیه واجبات.

اولا باقی واجبات تخصیص اکثر نیست ثانیا لو فرض که تخصیص اکثر باشد، مراد استعمالی که مطلق است. تخصیص اکثر در مراد جدی است. دیروز عرض کردیم اگر الآن مصلحتی اقتضاء می کند که شارع بگوید نماز جمعه واجب است. اکرام علما واجب است. نمی تواند حکم را بیان کند. بعد در مخصص منفصل می خواهد بگوید نماز جمعه بر زن ها واجب نیست. اکرام علمای فاسق واجب نیست. حالا این مولی می گوید که من یک راه دارم که بگویم همه ی علما اکرامشان واجب است بعد در یک مخصص منفصلی، اکرام نحویین را خارج کنم. نحویین هم اکثر علما هستند. راه دوم این است که در بیان منفصل بگویم اصولیین، فقها، مفسرین، اهل بلاغت، را ذکر کنم. قطعا دومی مستهجن است. اگر نگوییم که این مستهجن است، قطعا اولی مستهجن نیست. اگر واقعا این مستهجن است ما اصلا معنای مستهجن را نمی فهمیم. بنابراین اشکال تخصیص اکثر راه ندارد.

اما اشکال سومی که آخوند ره کرده این است که عقل قائل به این است که مسارعت حسن است و هر جائی که حکم عقل هست، حکم شرع هم هست.

مرحوم آقای ایروانی ره اشکال کرده که اگر همه ی افراد واجب نسبت به ملاک و مصلحت یکسان هستند برای چه فوریت حسن عقلی داشته باشد؟ بعضی ها گفته اند شبهه ای نیست که فوریت حسن عقلی دارد. خوب اینها چون محل نزاع معلوم نشده. اگر محل نزاع معلوم شود اصلا معلوم می شود که یک جا محل نزاع نبوده.

آنهایی که می فرمایند شبهه ای نیست که فوریت حسن عقلی دارد، نظرشان به آن فوریت عقلی است و انقیاد است. آنهایی که می فرمایند وقتی علی السویه باشد، یعنی فوریت شرعیه.

ما بحثمان در این است که از این آیه شریفه، آیا می توانیم استفاده کنیم فوریت شرعیه ی فورا ففورا را یا نه؟ خوب این معلوم می شود عقل حکم نمیکند. اگر همه افراد واجب، علی السویه هستند، عقل حکم نمی کند.

خوب از این بیانی که عرض کردیم معلوم شد اشکال آقای ایروانی که آقای صدر هم دنبالش رفته غلط است چون چه کسی می گوید که همه ی افراد یکی است. شاید یکی نباشد. خوب دقت کنید چه میگویم چون در کلمات نیست. ممکن است بگویید شاید یکی نباشد یعنی چه؟ اگر یک خطابی آمد گفت نماز بخوانید . احتمال می دهیم شارع نظرش این است که زود بخوانید (شرعا نه این که زود بخوانید که از دست نرود) خوب این احتمال موجب حسن احتیاط می شود که عقل می گوید حسن است.

بگویید این که حسن چه ربطی به شرعی دارد؟

ربط به شرعیش این است که کفایه در تنبیهات برائت فرموده لا شبهة فی حسن الاحتیاط عقلا و شرعا. این حسن احتیاط عقلا، نه این که حسن احتیاط طریقی که یعنی واقع را درک کنی. احتیاط خودش حسن است عقلا. همانطور که حسن شرعی دارد، حسن عقلی هم دارد نه به جهت درک واقع، به جهت این است که عبدی که احتیاط می کند در واقع در اطاعت رب و در انقیاد یک پله جلوتر است. عقل می گوید یک عبدی هست که فقط در دایره ی قطعیات گوش به حرف مولی می دهد. یک عبدی هست که نه، در درجه ی شکوک هم گوش به حرف مولی می دهد. احتمال هم بدهد مولی راضی نیست ترک می کند. این حسن نیست؟ این مثل اطاعت نیست؟ این کمال عبد نیست؟ قطعا کمال عبد است. صد در صد حسن نفسی دارد نه حسن طریقی. احتیاط که می گویند حسن است، نفس احتیاط حسن است نه به جهت این که درک واقع می شود. درک واقع می شود که غلط است. آن که حسن نیست، آن، درک واقع می شود. کسی که احتیاط می کند ولو درک واقع نکند حسن است به خاطر این که این شخص درجات اطاعت و بندگیش راقی تر است.

خوب به این معنا، عقل حکم به حسن فوریت می کند و لو امر به طبیعی دارد. میگوید امر به طبیعی دارم من ولی چه بسا نظر شارع به آن باشد و همین را من می آورم. احتمال مطلوبیت فوریت ذاتا، کافی است که عقل، حکم به حسن احتیاط کند. وقتی عقل حکم به حسن احتیاط کرد، این اشکال آقای ایروانی ره جا ندارد که بعد از آنکه همه ی افراد علی السویه هستند، وجهی ندارد برای حسن مسارعه و حسن فوریت.

پس اشکال اول وارد نیست.

اشکال دوم که آقای صدر کرده این است که چه اشکال دارد که عقل حکم به فوریت و استحباب فوریت بکند ولی مولی می خواهد این را لازم کند. یک پله از عقل می خواهد برود بالاتر.

از توضیحاتی که نسبت به انسب دادیم معلوم می شود که حرف آقای صدر غلط است چون دیروز عرض کردم چه قدر خوب است بعضی از رفقا جاهایی که می گوییم این مطلب جایش در اصول خالی است را یادداشت کنند تا در نوشته های ما بعدا مشخص کنیم. یکی از بحثهایی که باید بشود همین است که اگر در یک جایی عقل، حکم به حسن می کند. عقلاء حکم به حسن می کنند، شارع در این موارد امر کرد، ولو قبول داریم که امر ظهورش در وجوب است، ولی در این موارد با توجه به این ارتکاز و اینها هم باز ظهورش در وجوب است؟ مخصوصا کسانی که این ظهور را اطلاقی می دانند نه وضعی مثل خود آقای صدر. خوب شما باید این را ثابت کنید و شما چیزی نگفتید و در جاهای دیگر خودشما این حرف را قبول نکردید. و این آن نکته ای است که آقا ضیاء دارد. پس اشکال آقای صدر غلط است چون عقل می گوید رجحان دارد و مولی می خواهد بگوید لازم است، خوب اشکال ندارد ولی باید با یک لسانی بفرمایید که ظهور داشته باشد و به مجرد صیغه ی امر این حرف ظهور ندارد با توجه به این ارتکازی که کنارش است. شاید در هشتاد مورد بتوانم بشمارم که این ارتکازات را ضمیمه کرده اند و اطلاقات را از بین برده اند. اینجا که رسیده است نگفته اند. البته فقط آقای صدر آن طور که من دیده ام، این اشکال را دارد.

بنابراین حرف این نبوده که هر جا که عقل گفت مستحب است، شارع هم باید بفرماید مستحب است. شارع می تواند بفرماید واجب است ولی اگر می خواهد بفرماید باید لسانش را طوری کند که این ارتکاز مانع نشود.

 

سوال: نتیجه فرمایش شما این است که آیه دارد حکم به احتیاط می کند.

جواب: ممکن است عقل که می گوید مسارعت حسن است به خاطر احتیاط باشد. ولی شارع که می فرماید حسن است، به خاطر این باشد که در خود مسارعت مصلحت هست و ملاک هست. ما که می گوییم مرتکزات جلوی ظهور را می گیرد، ما نمی خواهیم بگوییم منشأ حکم عقل هم همان حکم شرع است، نه، الآن مردم جواب سلام را واجب می دانند به خاطر این که احترام است. شارع هم می فرماید جواب سلام واجب است. این معنایش این نیست که ملاکش هم همان ملاک است. از شارع بپرسید چرا واجب می دانی؟ شاید بگوید می خواهیم به این وجوب، مردم مجبور شوند حرف بزنند مثلا. ملاکات را کار نداریم. ما کار نداریم که شارع که امر به سارعوا کرده به چه جهت بوده. ممکن است به جهت همان استحباب احتیاط باشد و ممکن است به جهت دیگر باشد. این از آیه در نمی آید. ما آنی که در موارد ارتکاز کار داریم، اگر شارع بخواهد خلاف این ارتکاز را تفهیم کند باید زورش بیشتر باشد مثل همانی که ایشان در ردع سیره گفته که آن سیره هایی که خیلی ریشه دارد، باید بیشتر در ردعش کار کند. مجرد ظهور صیغه ی افعل با وجود این ارتکاز کافی نیست.

 

البته من نمی خواهم بگویم عرض من درست است. می خواهم بگویم آنی که دارد حرف می زند باید ببینی چه میگوید و شما باید جواب او را بدهی. به این مقدار که شما ذکر کردی این مقدار که محل بحث نیست. شما می گویی چه اشکال دارد، عقل می گوید مستحب است، شارع می خواهد الزام کند. خوب مگر کسی گفته اشکال دارد؟ کلام این است که این لفظ وافی نیست. پس این اشکالی که به آخوند کرده اند هم وارد نیست و حق با آخوند است.

از اینجا معلوم شد که اشکال سومی هم غلط است. چون به آخوند گفته اند چه کسی گفته هر جائی که عقل حکم کرد، حکمی که در آن مورد است ارشادی است؟! مگر آخوند این حرف را زده؟ یعنی آخوند می فرماید در مواردی که عقل الزام دارد، مولی اگر امر داشت باید ارشادی باشد؟! انسان احتمال می دهد که آخوند این حرف را بزند که بعد به او نقض کنند که غصب را عقل قبیح می داند بعد شارع می فرماید لا تغصب، ارشادی است؟! آخوند می خواهد بفرماید در این مواردی که (ظاهرا حاج شیخ حسین حلی هم فرموده) حکم عقل در سلسله معلولات است امری که وارد می شود ظهور در مولویت پیدا نمی کند نه این که کسی ادعا کند هر جایی که مولی امر دارد و عقل حکم دارد، باید امرش ارشادی باشد تا شما اشکال کنید که لزومی ندارد و للکلام تتمة.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo