< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

95/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه صد و نود: ادامه بحث مره و تکرار و بحث امتثال بعد از امتثال

 

کلام دراین بود که اگر تبدیل امتثال بعد الامتثال جایز نیست عقلا پس تکلیف این روایاتی که وارد شده در باب صلاة جماعت چیست ؟ روایاتی که در باب صلاة جماعت وارد شده بود سه طائفه بود، یک طائفه این بود که أعد معهم، این لسان هیچ مشکلی نداشت و دلالت می کرد بر این که مستحب است که انسان نمازی را که فرادی خوانده است دوباره با جماعت اعاده کند و ربطی به تبدیل امتثال ندارد مثل این که حج یک مرتبه اش واجب است و بقیه اش مستحب است . طائفه ی ثانیه مشکل داشت که روایاتش این بود که در صحیحه ی هشام بن سالم صلّ معهم و یجعلها الفریضة ان شاء ، این روایات را توجیهات عدیده ای کرده اند چهار توجیه یا پنچ توجیه که تمام توجیهاتی که آقای صدر که ذکر کرده و حتی توجیهی که قبول کرده در فرمایشات مرحوم آقای خوئی دربحث اجزاء هست قطعا قبل هم بوده و نکته ی جدیدی در کلمات ایشان نیست و در کلمات آقای خوئی شاید قبل آقای خوئی هم بوده است که یجعلها الفریضة را حمل می کنیم بر این که مأمور به صلاة فرادی است ولی به شرط متأخر، به شرط این که بعد جماعت را نخواند، اگر صلاة فرادایی بعد جماعت را دنبالش آورد می گوئیم در واقع مصداق مأمور به و امتثال دومی است و نماز اول مثل نماز بی وضوء است که این ربطی به تبدیل امتثال ندارد و روایات نیز بر این مطلب اشعار دارد و محذوری در مقام نیست، این کلامی که ایشان در این مقام اختیار کرده خلاف مشی فقهی او است در مشی فقهی اش همان کلام آقای خوئی که استحباب اعاده دارد ، در تعلیقه ای که بر منهاج الصالحین مرحوم آقای حکیم (ره) دارد آن جا مسأله ای هست که مشعر به مبنای آقای خوئی است منتهی در این الفتاوی الواضحة تصریح کرده است که اگر نمازی فرادی خواند بعد به جماعت آورد نماز فرادی مصداق مأمور به است و امر ساقط می شود و دومی را که آورد مصداق امر استحبابی است و مصداق مأمور به همان اولی است . این جای تأمل دارد که معمولا آقای صدر که در اصول ما من مطلب الا و این که اشکال می کند، در فقه فتاوایش به آقای خوئی نزدیک تر است تا فتاوای مرحوم آقای تبریزی یعنی درصد مخالف ایشان با آقای خوئی اگر کم تر از آقای تبریزی نباشد بیشتر نیست . این تناقضی است که در اصول و در فقه ایشان دارد که مهم نیست .

 

سوال : ظاهرا در کلام ایشان تناقضی نیست، چون ایشان به شرط لا از این که بخواهد فریضه قرار دهد مرادشان است یعنی جماعتی که به نیت فریضه باشد، به شرط لا از این است .

جواب : می گوید فریضه را مستحب است اعاده کند (مستشکل : می تواند مستحب قرار دهد) مستحب نگفت گفت می تواند این را همان فریضه قرار دهد می تواند قضاء قرار دهد، خودش تصریح دارد که به اولی امر ساقط می شود.

 

اما مطلب دوم، این است که این حرفی که شما زدید (عرض کردیم در فرمایشات آقای خوئی در بحث اجزاء هست، قطعا قبل از ایشان هم فرموده اند ولی آقای خوئی دارد نیم خط دارد نه به عنوان این که این فریضه است به شرط این که بعدش جماعتا اعاده نکند) این لبّش بر می گردد به یک تخییری که آن تخییر قابل التزام نیست چون شما باید بگویید شارع امر فرموده یا به صلوة فرادای تنها، یا به صلوة جماعة تنها، یا به صلوة جماعتی که همان نماز، قبلش فرادی خوانده شده، این هم مصداق است. آن هم به اختیار خودش است یعنی بگوید یکی از مصادیق، فرادای تنهاست. یکی از مصادیق، جماعت تنهاست، یکی از مصادیق، آن جماعتی است که اول فرادی خوانده و بعد به میل خودش جماعت بخواند. پس در مقام ثبوت سه عِدل دارد. اگر یک واجب تخییری ای یک عدلش به اختیار عبد باشد، لغو است. مثل این که شارع بفرماید امر شده به شتر سواری یا به فوتبال یا به فوتبال اگر هم دلش خواست اسب سواری کند، می گوییم این سومی که لغو است چون هیچ وقت واجب مقید نمی شود به اختیار مکلف. مثل این که می گوید اگر دلت می خواهد نماز بخوانی، نماز بر تو واجب است. بله یک وقت هست می گوید اگر فرادی را ظهر خواندی، در ذهنت خطور کرد که جماعت بخوانی، باید جماعت را بیاوری، این خوب است. یعنی باید یک جائی یقه ی شخص را بگیرد. این از آن تخییرهای اقل و اکثری می شود که هبنقه هم نمی گوید. بله یک تخییر بین اقل و اکثر ممکن است مثلا بین یک و سه که اگر دو را آوردی، سه را باید بیاوری، ولی اگر بفرماید تخییر بین اقل و اکثر بین یک یک و دو و دو هم اختیاریت است، این که در واقع امر نیست چون امر باید به عدلها داعویت داشته باشد و این عدل داعویت ندارد. حتی اگر تخییر بین اقل و اکثر ممکن باشد، این تخییر بین اقل و اکثر ثبوتا ممکن نیست.

لذا آقای خوئی این حرف را می فرماید گفتن ندارد.

مرحوم آقای خوئی یک اشکال اثباتی هم کرده و فرموده ما باید این روایت فلیجعلها الفریضة را حمل کنیم بر آن فریضه ی قضاء به خاطر موثقه ی اسحاق بن عمار که می فرماید مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَلَمَةَ صَاحِبِ السَّابِرِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع تُقَامُ‌ الصَّلَاةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ‌ فَقَالَ صَلِّ وَ اجْعَلْهَا لِمَا فَاتَ.

مرحوم آقای خوئی ره این واجعلها لما قات را قرینه گرفته بر این یجعلها الفریضه که یعنی فریضه ی قضاء نه فریضه ای که الآن خوانده.

این اشکالی که آقای صدر کرده که اگر مقصودش فریضه ی قضاء باشد، باید باشد و یجعلها فریضة، نه الفریضة، این حرف درست نیست چون این که اگر یک جایی کلمه ای قبلش گذشته باشد و بعد یک «ال» بیاید، عهد ذکری است، کلیتش درست نیست. می تواند «ال» جنس باشد. می گوید نماز به تنهایی خوانده ام بعد جماعت پیدا کرده ام حضرت می فرماید نماز می خوانی و آن را فریضه قرار می دهی. چه کسی گفته که این «الفریضة» همان فریضه است؟ مخصوصا این که کلمه ی فریضة قبلش تکرار نشده. اگر نگوییم که قطعا «ال» جنس است، حداقلش این است که با «ال» جنس هم می سازد و الا می فرمود و یجعلها تلک الفریضة.

مخصوصا به قول آقای خوئی به قرینه ی صل و الجعلها لما فات.

 

سوال: این ها دو روایت هستند.

جواب: می دانیم ولی اینها به عنوان زیادی در جواب ایشان بیان می کنیم و الا جواب ایشان که تمام شد.

 

بنابراین با «ال» جنس می سازد و شاهدش هم این است که آنهائی که خرّیط این فن هستند مثل صاحب حدائق و بقیه، نگفته اند و یجعله الفریضه، یعنی همان فریضه را قرار می دهد.

این اولا.

ثانیا: می ماند به این کلمه ی ان شاء.شما می گویید اگر دلش خواست فریضه ی قضاء قرار می دهد. اگر دلش نخواست چه؟ امر استحبابی. همان نماز مستحب است اعاده اش، آن را اعاده می کند. لذا بعضی از روایات دارد که «أعِد» أَ يَجُوزُ لَهُ‌ أَنْ‌ يُعِيدَ الصَّلَاةَ مَعَهُمْ‌ قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ أَفْضَلُ . این ان شاء یعنی اگر دلت خواست، این را فریضه قرار می دهی و اگر دلت خواست، اعاده ی نماز قبلیت باشد. این معنایش این نیست که این می شود مأمور به. خود شما در تعبیر «اعد» قبول کردید. گفتید می شود توجیه کرد.

 

سوال: چرا در این روایات فقط فریضه قرار دادن را بیان کرده اند. چرا استحبابش را ذکر نکرده اند.

جواب: سرش این است که تمام این روایات مربوط به جماعت عامه است. می گویند خوب جماعت عامه که باطل است. نماز واجب را که نمی شود با اینها خواند. لذا خیلی از عوام الناس هستند که می گویند اقتدا می کنیم و نمازمان را بعد فرادی می خوانیم. چون توهم این بوده که این نماز ها باطل است و جائز نیست به اینها اقتدا کنیم، (البته اصل بطلانش توهم نیست. مسلم است که باطل است.) حضرت فرمود می توانی این نماز را بخوانی و می توانی آن را قضا قرار بدهی.

 

سوال: یعنی با این نماز، نماز قضاء ساقط می شود؟

جواب: بله. مثل جماعت درست است.

 

سوال: شما که فرمودید اصل بطلانش معلوم است.

جواب: نماز عامه باطل است نه این شخص. منافات ندارد که وقتی من نماز جماعت با آنها می خوانم، نماز من صحیح باشد و نماز آنها باطل باشد. ( به صورت نماز جماعت می خواند نه این که واقعا اقتدا کند اما چون ممکن است مجبور شود مثلا نماز جهری را اخفاتا بخواند، در این فرض خللی ایجاد نمی شود)

این نسبت به این حمل بر استحباب شود که صحیح است.

 

حملی که مرحوم شیخ الطائفه کرده همانطور که مرحوم آقای خوئی ذکر کرده ، فرموده این روایت در مورد کسی است که در اثناء نماز است، آنها می آید و جماعت تشکیل می شود، می گوید آیا من می توانم این نماز را بشکنم و با آنها نماز بخوانم؟ حضرت می فرماید صل معهم.

این را آقای خوئی اشکال کرده که «ثم» دلالت بر تراخی می کند.

این اشکال درست نیست چون «ثم» دلالت بر تراخی نمی کند. اصل این حرف از نحاة است و حرف آنها که اعتبار ندارد و شاهدش این است که اگر بگویید «ثم» برای تراخی است اگر این شخص گفت السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، بعد دید جماعت تشکیل شد. مقصود روایت این است که نماز بخواند و بعد یک چرتی هم بزند و بعد جماعت تشکیل شود؟! مقصود که این نیست.

بله این مسلم است که این روایات اطلاق دارد. هم صورت بعد از نماز را می گیرد و هم صورت حین نماز را.

اتفاقا این فرمایش شیخ طوسی و علامه که یصلی، قرینه است درست است. لذا روایت اسحاق بن عمار دارد که تقام الصلوة و قد صلیت. معمولا اینها را اینطور می گویند نه یصلی. یعنی آن قدر که یصلی را بخواهیم حمل بر این کنیم که نماز تمام است مؤنه دارد، کمتر از مؤنه دارد که ثم را در اثناء نماز حمل کنیم. بله این روایت اطلاق دارد. شاهدش این است که اصلی فی اهلی ثم اخرج الی المسجد.

اما این اشکال آقای صدر که اگر مقصود اثناء صلوة باشد امام علیه السلام مقصود سائل را بالمطابقه جواب نداده چون شیخ طوسی می فرماید این روایات دال بر این است که این شخص می تواند نمازش را به نافله تبدیل کند و تمام کند و یا اگر نمی تواند به نافله تبدیل کند، قطع کند و جماعت بخواند: این اشکال درست نیست چون امام علیه السلام باید عرفا جواب دهد حال چه بالمطابقه و جه بالتزام. وقتی می فرماید یصلی معهم و یجعله الفریضه، یعنی نمازت را بشکن.

پس فرمایش شیخ طوسی اشکال ندارد ولی روایت را حمل کردن به آن خلاف ظاهر است و این روایت اطلاق دارد و لذا شبهه تبدیل امتثال باقی است.

بعضی یک جمع دیگر هم ذکر کرده اند که ما یک نماز داریم و یک فضیلت جماعت داریم. این روایات علی القاعده است. حضرت می فرماید یک بار دیگر هم بخوان (استحبابا) تا فضیلت جماعت را درک کنی.

این اشکال ندارد منتها اگر بنده نماز خواندم بعد مسجدی پیدا کردم، می توانم در مسجد نمازم را دوباره بخوانم؟ نه.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo