< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

95/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه صد و چهل و سه: ادامه بحث صیغه امر

 

کلام در این بود که صیغه افعل که در طلب انشائی به نظر مرحوم آخوند استعمال شده یا در معانی دیگر، چطور می شود که ظهورش در طلب انشائی ای است که به داعی بعث و زجر است و تهدید و تعجیز و اینها، خلاف ظاهر است و قرینه می خواهد.

یک وجه، وجهی بود که مرحوم آخوند فرمود که فرمایش ایشان این بود که به عقل به قاصر ما (تفسیر ما از کلام آخوند)، موضوع له عبارت است از طلب انشائی ای که به داعی بعث و زجر باشد و بنابر تفسیری که مرحوم آقای ایروانی و دیگران کرده اند، این که داعی، داخل در موضوع له نیست بلکه قید وضع است مثل معنای حرفی و اسمی.

یک احتمال در کلام آقای صدر بود که گفتیم دو تقریب داشت. یک تقریب که خیلی مفهوم نبود و یک تقریب این بود که چون عادتا هر وقت صیغه افعل گفته می شود به داعی بعث و زجر است منشأ می شود که ظهور در آن پیدا کند که این ظهور انصرافی است و منشأ انصراف هم غلبه استعمال است.

به این انصراف یک اشکال کردند که استعمال صیغه افعل به دواعی دیگر هم ، درست است که تک تک حساب کنید به اندازه بعث و زجر نیست ولی مجموعش را که حساب کنید، از بعث و زجر بیشتر است و لذا انصراف اشکال دارد.

این اشکال وارد نیست چون اتفاقا معروف است که معانی مجازیه، اکثر از معانی حقیقیه هستند. پس اگر اینطور باشد باید همه الفاظ ظهور انصرافی پیدا کنند در معنای مجازی. مجموع بما هو مجموع، بله اکثر است. چون مثال اسد، یک معنای حیوان مفترس دارد و ممکن است هفت تا معنای مجازی داشته باشد. ولی ما استعمال در مجموع که نداریم. باید تک تک استعمالها را بسنجیم. تک تک استعمالات از استعمال صیغه افعل به داعی بعث و زجر، کمتر است. به فرمایش ایشان، چرا این حرف را می زنیم؟ به خاطر این که لفظ باید انس پیدا کند با یک معنایی تا منشأ انصراف شود. اگر یک لفظی در مجموع معانی مجازی، صد دفعه استعمال می شود ولی در تک تک این معانی مجازی، پنج دفعه استعمال می شود، به پنج دفعه، لفظ انس به معنایی پیدا نمی کند. مثل این می ماند شخصی از خانه در می آید و هفته ای دو سه روز اول می رود به حرم، ولی پنج یا چهار روز در ماه را می رود به علی بن جعفر، یک روز می رود به شاه ابراهیم، لذا وقتی می آید می پرسند کجا می خواهد برود، می گویند نمی دانم. چون این هر روز یک جایی می رود، اما احتمال این که حرم برود بیشتر می دهیم.

اما انس به حرم پیدا نمی شود چون تخطی نسبت به آن هم زیاد است.

این اشکالش دو کلمه است. یک کلمه این است که اولا فتأملی که در فرمایش حاج شیخ اصفهانی و دیگران هست اشاره به یکی از این دو مطلب یا هر دو مطلب داشته باشد که اولا ما قبول نداریم که صیغه افعل، در سایر موارد، تعدادش خیلی زیاد باشد ولو مجموعش را بسنجیم. شما در مردم وقتی صیغه افعل را استعمال می کند مخصوصا در بین موالی و عبید، تعداد تعجیز و تهدید و اینها خیلی کمتر است. ثانیا اگر کسی بگوید کمتر نیست، یک جمله ای مرحوم آخوند دارد که اسد در رجل شجاع، استعمالش خیلی زیاد است ولی در عین حال، اسد را که می گویند چرا حیوان مفترس به ذهن می آید؟ سرش این است که اگر یک جایی کثرت استعمال بود ولی با قرینه، این ظهور را به هم نمی زند و الا اگر قرار باشد ظهور را از بین ببرد، اصلا ظواهر از بین می رود. انصراف وقتی حاصل می شود که کثرت استعمال بدون قرینه باشد و الا اگر متکلم بنایش بر این است که هر وقت در معنای مجازی استعمال می کند، با قرینه استعمال می کند موجب انصراف نمی شود.

منتها ما دیروز عرض کردیم که انصراف را نفهمیدیم.

ثانیا اصلا انصراف فرقش با اطلاق در چیست؟ انصراف دو قسم است: یک انصراف موضوعی است که غلبه استعمال منشأش است. یک انصراف حکمی است. انصراف حکمی به مناسبت حکم و موضوع این انصراف درست می شود مثل این که مولی گفته اکرم العالم، می گویید خوب این اکرم العالم، باید همه علما را اکرام کنیم مگر عالم مطلق نیست؟ می گوییم هست ولی به مناسبت حکم و موضوع، مقصودش از عالم، عالم دینی است که متدین باشد و مردم را خداوند سبحان دعوت می کند. چون النظر بباب العالم عبادۀ یا احترام به عالم، محشور با عالم، اینها برای چیست؟ این به خاطر این است که مردم به این بهانه با دین آشنا شوند. حالا که وجه این حکم این است، قطعا عالم بی دین را نمی گوید. عالمی که موجب گمراهی مردم می شود را که نمی گوید. این را می گویند انصراف حکمی یعنی به مناسبت اکرم، نه عالم، و الا اگر اکرم نبود، بلکه اهن العالم بود، به مناسبت حکم و موضوع، حکمش موضوع می شد.

این انصرافی که در مقام، محل بحث است، انصراف بر اثر غلبه استعمال است. فرق بین انصراف بر اثر غلبه استعمال و انصراف حکمی هم معلوم است. در انصراف حکمی، اگر یک کلمه ی عالم تنها گفته شود، به ذهن، عالم وارسته نوکر مذهب نمی آید ولی انصراف موضوعی که بر اثر غلبه استعمال است، اگر مثلا حیوان گفته شود، به ذهن، غیر انسان می آید. این صیغه افعل که می گوید انصراف دارد، قطعا انصراف موضوعی مقصودش است لذا اگر کسی خوابیده هم باشد ، بگوید بزن، به ذهن به داعی بعث و زجر خطور می کند.

این انصراف موضوع من خیال می کنم با اطلاق یکی است یا این که تشخیصش کار کرام الکاتبین است. چرا؟ اگر شارع می فرماید اعتبق رغبۀ، می گویی اطلاق دارد و مولی در مقام بیان است و قیدی ذکر نکرده. اگر کسی خوابیده باشد، همینطور بگوید رغبۀ، به ذهن، رغبۀ ی مطلق می آید. چرا؟ چون سر اطلاق همین است که لب اطلاق، انصراف است. سر اطلاق این است که این متکلم بنایش بر این است که هر وقت مقید باشد قرینه بیاورد. مرحوم آخوند می فرماید این که ما می گوییم کثرت استعمال مجازی، موجب نمی شود که انصراف پیدا کند، چرا؟ چون درست است که استعمال مجازی زیاد دارد ولی این استعمالات مجازیش با قرینه است. می فرماید اگر قرار باشد کثرت استعمالات مجازی ولو با قرینه، ظهور را به هم بزند، بایستی هیچ جا عموم استفاده نشود چون ما من عام و الا و قد خص. در مقید استعمالش زیاد است ولی با قرینه نه بدون قرینه. اطلاق هم همین است. بنای عقلا بر همین است و این شخص هم از بنای عقلا تبعیت کرده. این همان انصراف است.

این در مانحن فیه نکته ای است که عرض می کنیم و لکن این مهم نیست یعنی شاید سی سال دیگر این عرض ما جزء مسلمات باشد اما آنی که مهم است این است که ظهور انصرافی و ظهور اطلاقی و ظهور وضعی، اثر عملی ندارد. ما به الآن به ذهنمان اثری نرسیده است. آن آثاری که گفته اند هم که عرض کردیم ناتمام است.

هذا تمام الکلام در این مطلب که این صیغه افعل ظهور انصرافی دارد؟ ظهور اطلاقی دارد؟ یا ظهور وضعی دارد؟ اینها در واقع من خیال می کنم چیزی است که علما درست کرده اند و در ذهن مردم این نیست. بله انصراف حکمی بحثش جداست.

هذا تمام الکلام نسبت به مطلب اول از صیغه افعل.

اما نسبت به مطلب دوم، مرحوم آخوند می فرماید لا شبهۀ که صیغه ی امر، ظهور در وجوب دارد. این ظهور در وجوب دارد، منشأ ظهور چیست؟ فرموده منشأ ظهور، وضع است.

ان قلت: استعمال صیغه افعل و لو وضع شده باشد برای وجوب، در ندب هم زیاد است. منشأ انصراف می شود.

قلت: استعمالش در وجوب اگر بیشتر از استعمالش در ندب نباشد، حداقلش این است که فی غایۀ الکثرۀ. انصراف باید طوری باشد که طرف مقابلش قلیل باشد.

بعد آخوند ره گیر می کند که اگر قرار باشد استعمالش در وجوب اکثر باشد از استعمالش در استحباب، پس ممکن است منشأ ظهور صیغه افعل در وجوب، انصراف باشد چون شما به خاطر این که جواب از ندب را بدهید گفتید اینطرف اکثر است پس باید بگوییم ظهور صیغه افعل، به علت انصراف است نه وضعی چون استعمالش در این معنا اکثر است.

جواب این مطلب از ما ذکرنا واضح شد. البته ما که نمی توانیم فرقی بگذاریم ولی آخوند ره که می خواهد فرق بگذارد بین ظهور انصرافی و ظهور وضعی، که قبلا توضیح دادیم، در ظهور وضعی، آنطرفش را اگر بخواهیم امتحان کنیم می بینیم علاقۀ می خواهد و عنایت می خواهد ولی در انصراف نه، عنایت نمی خواهد. حیوان در انسان استعمال می شود بدون عنایت. لذا پارسال گفتیم که تبادر علامت حقیقت و مجاز نیست. صحت حمل علامت حقیقت و مجاز نیست. علامت حقیقت و مجاز فقط صحت سلب است. ما نمی توانیم بگوییم الانسان لیس بحیوان ولی می توانیم بگوییم الرجل الشجاع لیس باسد. اینجا هم سر این که اکثر منشأ انصراف نشده، چون اگر جایی صیغه افعل، استعمال شود در استحباب، ما می بینیم علاقه وعنایت می خواهد. استعمال فی الموضوع له نیست. ولی اگر منشأش انصراف باشد، استعمال در موضوع له است.

منتها ما این را قبلا گفته ایم که این یک ادعاست. این که کسی بگوید می گوییم زید حیوان، نمی توانیم بگوییم زید لیس بحیوان ولی می توانیم بگوییم الرجل الشجاع لیس باسد، یک ادعائیست. یعنی چه عنایت می خواهد؟

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo