< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

95/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه صد و چهاردهم: اوامر

 

مرحوم آخوند ره کفایه را در یک مقدمه و هشت مقصد و یک خاتمه ترتیب داده است. خاتمه را در اجتهاد و تقلید قرار داده و مرحوم شیخ ره در رسائل تعادل و تراجیح را در خاتمه قرار داده. اما آخوند می فرماید وجهی ندارد و فرقی بین تعادل و تراجیح و بین حجیت خبر واحد نیست. همانطور که در بحث حجیت خبر واحد بحث می کنیم که خبر واحد فی حد نفسه حجت است یا نه؟ در بحث از تعارض هم بحث از حجیت است منتها در خبرین متعارضین، آیا احد الخبرین تعیینا او تخییرا حجت می شود یا نمی شود؟ لذا وجهی ندارد که تعادل و تراجیح را خاتمه قرار دهیم. لذا آن را داخل مقاصد علم اصول قرار داده.

مقصد اول را در اوامر شروع می کند و مقصد دوم را در نواهی و مقصد سوم در مفاهیم ...

در این مقصد اول که در بحث اوامر است مباحث زیادی را مطرح می کند، ماده امر و صیغه امر و این که آیا امر دال بر فور است یا تراخی؟ دال بر مره است یا تکرار، امتثال بعد از امتثال و بعد وارد بحث اجزاء می شود. مقدمه واجب ...

در بحث اوامر مرحوم آخوند چهار جهت را مطرح می فرماید: جهت اولی در ماده امر است یعنی ماده امر معنایش چیست؟

در این ماده امر یک بحث معنای لغوی می کند و یک بحث اصطلاحی.

در معنای لغوی فرمایش آخوند در دو نکته بیان می شود.

نکته اولی: کلام قوم و بررسی فرمایشات ایشان. نکته ثانیه مختار خودش در معنای امر.

در نکته اولی می فرماید برای امر معانی ای ذکر شده. در کتب مفصله شاید تا پانزده معنا ذکر کرده اند که مرحوم آخوند همه آنها را بیان نمی کند و به بعضی از آنها اشاره می فرماید:

یکی معنای طلب است مثل امرتک بکذا. یکی به معنای شأن است مثل شغله امر کذا. یکی به معنای شیء عجیب است مانند فلما جاء امرنا. یکی به معنای حادثه است. یکی به معنای فعل و کار است مانند وما امر فرعون برشید. یکی به معنای شیء است مثل این که می گویند ینبغی تنبیه امور. این معانی عدیده ای که ذکر شده می فرماید مسلم است که همه اینها معنای امر نیست. امر نمی شود مشترک لفظی باشد بین پانزده معنا و این خلاف ارتکاز است. خیلی از اینها از باب اشتباه مصداق به مفهوم است یعنی یک لفظی برای یک مصداقی وضع شده، بعد این شخص متوهم خیال کرده امر برای مفهوم وضع شده است. مثلا در فعل عجیب فلما جاء امرنا امر به معنای فعل عجیب به کار نرفته بلکه به معنای شیء است منتها مصداق آن فعل عجیب است. یا در و ما امر فرعون برشید، امر به معنای کار و فعل استعمال و وضع نشده بلکه امر به معنای همان شیء است لکن در مصداق شیء استعمال شده. مثلا زید که برای مصداق انسان وضع شده کسی خیال کند که برای مفهوم انسان وضع شده است که غلط است.

اما نظر آخوند: می فرماید به نظر ما امر مشترک لفظی است بین دو معنا. یکی به معنای طلب و یکی به معنای شیء. به چه دلیل مشترک لفظی است؟ دو وجه ذکر می فرماید: یک وجه این است که امر در بعضی از جاها به اوامر جمع بسته می شود بر وزن فواعل و در بعضی از جاها بر وزن فعول جمع بسته می شود (امور) اختلاف جمع معنایش این است که در ماده ی اصلی و در مصدر دو معناست چون جمع یا تصغیر، بر می گرداند کلمه را به اصلش. این که بعضی جاها جمع اوامر غلط است و بعضی از جاها جمع به امور غلط است مثلا صحیح است کسی بگوید ینبغی تنبیه امور ولی نمی شود گفت ینبغی تقدیم اوامر یا می شود گفتم اوامر شما مطاع است ولی نمی شود گفت امور شما مطاع است.این اختلاف جمع علامت اختلاف معناست.

دوم نیز که شاید در فرمایشات آخوند تصریح نشده باشد این است که می بینیم یک معنای امر مشتقات دارد مثل آمر مأمور، مأمور به ولی یک معنای امر مشتقات ندارد. این که می بینیم یک جا مشتقات دارد و یک جا ندارد علامت این است که دو معنا هستند والا اگر معنایش یکی باشد باید همه شان مشتقات داشته باشد یا همه مشتقات نداشته باشند.

بعد اشاره می فرماید که ظهر مما ذکرنا که مختار صاحب فصول که معنای امر، دو چیز است یکی طلب و دیگری شأن غلط است چون شغله امر کذا، در واقع امر به معنای شیء است اما در مصداقش استعمال شده است که مصداق می شود شأن نه این که وضع شده باشد برای شأن.

در آخر هم می فرماید مؤید این کلام ما این است که می فرمایند یکی از معانی امر، غرض است جئت لامر کذا، خوب این امر که به معنای غرض نیست چون خود لام به معنای غرض است. مدخول لام مصداق غرض است نه به معنای غرض و الا می شود جئت غرض غرض کذا که استعمالش غلط است.

 

سوال: ...

جواب: جئت لغرض کذا اشکال ندارد. آن لام دیگر برای غرض نیست.

 

ما هم باید در نکته اولی بحث کنیم و هم در نکته ثانیه که آیا ایرادی که مرحوم آخوند به این معانی گرفته وارد است یا نه؟ و این که آیا امر به دو معناست یکی به معنای طلب و دیگری به معنای شیء، درست است یا نه؟

به فرمایشات آخوند اشکال کرده اند و بیشترین اشکال را حاج شیخ اصفهانی ره کرده است. ایشان پنج یا شش اشکال به نکته اولی مرحوم آخوند وارد کرده.

اشکال اول این است که اشتباه مصداق به مفهوم، تعبیری است که در جائی درست است که لفظی برای یک مصداقی وضع می شود مثلا زید منتها برای این مصداق که وضع می شود بما این که زید مصداق انسان است لفظ زید برایش وضع شده است یعنی حیثیتی که مصداق انسان است در وضع و در استعمال ملاحظه شده است. اینجا درست است که بگوییم متوهم از باب اشتباه مصداق به مفهوم فهمیده یعنی لفظی که برای مصداق مفهومی وضع شده خیال کرده برای مفهوم وضع شده. اما اگر در جائی لفظی برای معنایی وضع می شود مثل پنکه، درست است که پنکه مصداق شیء است اما وقتی واضع لفظ پنکه را وضع کرده یا استعمال کرده اصلا این جهت در نظرش نبوده که وضع کردم پنکه را برای این معنا بما انه مصداق للشیء. اینجا غلط است تعبیر اشتباه مصداق به مفهوم. ما نحن فیه از این قبیل است چون اگر واضع در وما امر فرعون برشید امر را وضع کرده برای مصداق شیء که فعل باشد، وقتی که وضع کرده یا استعمال کرده برای فعل، اصلا در نظرش نبوده که فعل، مصداق شیء است اگر چه واقعا مصداق شیء است. در اینجا حاج شیخ فرموده تعبیر اشتباه مصداق به مفهوم غلط است.

به این ایراد حاج شیخ، مرحوم آقای روحانی در منتقی اشکال کرده: تعبیر اشتباه مصداق به مفهوم عام است. هم در جائی که شما فرمودید این تعبیر درست است هم دراینجا. خلاصه یک کسی لفظ پنکه را وضع کرده برای این معنا. بما این که این پنکه مصداق شیء است کسی خیال می کند که لفظ پنکه برای شیء وضع شده است. این تعبیر که «تو خلط کردی بین مصداق و مفهوم و لفظی که وضع للمصداق را خیال کردی وضع للمفهوم» درست است. لفظی که استعمل فی المصداق، خیال کردی که استعمل فی المفهوم.

این بحث خیلی مهم نیست ولی فرمایش آقای روحانی بیجا نیست. عرف در اینجا هم اگر بگوییم اشتباه مصداق به مفهوم کردی نمی گوید غلط صحبت کردی.

اشکال دومی که حاج شیخ به آخوند می کند: می فرماید وما امر فرعون برشید، شما اشتباه کردید. امر در اینجا به معنای فعل نیست. امر به معنای معروفش یعنی طلب است. چون آیه شریفه، صدرش این است «واتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید» امری که کرده، رشید نیست. طلبش رشید نیست. این به معنای طلب شیء است و به معنای فعل نیست.

این اشکال حاج شیخ هم ظاهرا به آخوند عقل قاصر فاتر ما وارد نباشد چون می گوییم آقای حاج شیخ ره ما در طلب و دستور، دو تا اطلاق داریم. مثلا یک کسی می گوید آقا آب بیاور. این به معنای طلب است. یک نفر دیگر می گوید اینها چه کار بیخودی است انجام می دهی؟ بیچاره را فلج کردی؟ اینها چه دستور است می دهی؟ این جا که می گوید اینها چه دستور است که می دهی؟ چه طلب است که می کنی؟ اینجا دیگر دستور به معنای طلب است بلکه این دستور، اسم آن طلب است. این کار است و فعل است. لذا صحیح است که بگوییم اصلا کارهای تو هیچکدامش صحیح نیست. میگوید چه کار کردم. می گوییم از صبح هر چه دستور دادی غلط بود. اینجا واتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید، امر فرعون برشید به معنای طلب نیست.

 

سوال:

جواب: اسم مصدر طلب، طلب نیست. ... مگر طلب به معنای اسم مصدری مصداق شیء نیست. این فعل است دیگر. یکی از افعال است. ... پس فرمایش آخوند درست است که این به معنای فعل است. این مصداق است. حال اشکال می کنید که این مصداق است. به این اطلاق می شود که کار است یا نه؟ .... و ما امر فرعون برشید اینجا که فرعون چیزی طلب نمی کند. اگر اینجا به معنای طلب باشد، آمرش فرعون است اما مأمور ندارد که. این اخباری است و آن امر به معنای انشاء است. این نظر دارد به امر قبلی. مثل این که کسی می گوید من دیروز به شما امر کردم. میگوید تو دیروز چه کار کردی؟ می گوید امر نکردم؟ این کار نیست؟

 

یا فلما جاء امرنا، اینجا اصلا به معنای فعل عجیب نیست. اینجا هم به معنای طلب است چون مراد از این فلما جاء امرنا یعنی فلما جاء العذاب من قِبلنا. عذاب بما این که متعلق اراده ی تکوینی است در واقع طلب به او صدق می کند منتها طلب به معنای اسم مفعول. مصدر به معنای اسم مفعول. طلب به معنای مطلوب. این مطلوب خداوند سبحان است و مراد اوست. پس اینجا هم به معنای فعل عجیب نیست. بعد حاج شیخ می فرماید ای کاش جناب آخوند برای شیء عجیب مثال می زدید ﴿ان هذا لشیء عجیب قالوا اتعجبین من امر الله﴾ اما می فرماید این هم باز به معنای طلب است اما طلب به معنای مطلوب چون اراده تکوینی خداوند سبحان تعلق گرفته به این عذاب و بما این که اراده خداوند سبحان تعلق گرفته، این عذاب می شود مطلوب خداوند سبحان. پس امر در طلب استعمال شده است منتها مصدر به معنای اسم مفعول یعنی مطلوب نه این که معنای دیگری داشته باشد.

اشکال چهارمی که بیان می کند این است که می فرماید جئت لامر کذا این امر کذا، شما گفتید امر به معنای غرض نیست. امر مصداق غرض است. فرموده این هم غلط است چون مصداق غرض آن فائده ای است که مترتب می شود بر این شیء مثلا می گوید آقا جئت للاجتهاد. اجتهاد غرض نیست. اجتهاد متعلق غرض است. غرض آن فائده ای است که در اجتهاد که یا قرب به خداوند سبحان است یا خدا نکرده اغراض دنیوی است. یا دوست داشتن اجتهاد است. این غلط است که بگوییم این مصداق غرض است. غرض آن فائده است.

این اشکال هم به عقل قاصر فاتر ما به آخوند ره وارد نیست چون ما دوتا غرض داریم. یکی غرض اقصی و یکی غرض ادنی. اگر الآن کسی بگوید غرض شما از تحصیل چیست؟ می گوید اجتهاد. بعد می پرسد غرضت از اجتهاد چیست؟ می گوید این که بنده ی خداوند سبحان شوم. بندگی بدون معرفت ممکن نیست و می خواهم معرفت پیدا کنم، مجتهد شوم تا بتوانم بندگی کنم. آقای حاج شیخ اگر مقصودت این است که به غرض ادنی، غرض گفته نمی شود و مصداق غرض نیست خلاف محاوارات و ارتکاز و بداهت عرف است. مثلا می گوید برای چه می خواهی این زمین را بخری؟ می گوید می خواهم خانه درست کنم. می گوید برای چه خانه درست می کنی؟ می گوید از مستأجری خسته شده ام می خواهم آرامش داشته باشم. اگر کسی بگوید این زمین را به چه غرض خریده؟ می گویند به غرض خانه درست کردن. یکی می گوید نه این نمی خواهد خانه درست کند می خواهد مغازه درست کند. یا می خواهد بکذارد گران شود بفروشد. خوب اینها غرض نیست؟ قطعا مصداق غرض است. بله آن فائده ای که مترتب است آن هم مصداق غرض است و آن غرض اقصی است.

اما از این اشکالی که به حاج شیخ کردیم معلوم شد ایرادی که آقای ایروانی به مرحوم آخوند گرفته، هم وارد نیست. مرحوم آقای ایروانی فرموده وقتی می گوییم جئت لأمر کذا معنایش این نیست که امر، مصداق غرض است. امر متعلق غرض است چون غرض یک امر نفسانی است. هدف یک وجود نفسانی است. این که در خارج است محال است مصداق یک امر نفسانی باشد. آنی که در خارج است متعلق است.

این هم به آخوند ره وارد نیست چون ما یک غرض بالعرض داریم و یک غرض بالذات داریم. غرض بالذات در ذهن است. غرض بالعرض در خارج است. این صحیح است که می گویند غرض ماست. می گوید چرا مسافرت نمی روی؟ می گوید غرض من این بود که فلانی را ببینم که خودش آمد. غرضم حاصل شد. این یک نکته.

یک نکته دیگر هم عرض می کنم لکن نمی خواهم فعلا اعتراض کنید چون اینها مباحث کلیدی مباحث عقلانی است و احتیاج به تأمل دارد. این حرف که ما یک معلوم بالعرض داریم و یک معلوم بالذات داریم و یک مراد بالذات داریم و یک مراد بالعرض داریم. یک محبوب بالذات داریم و یک محبوب بالعرض داریم، اینها همه در واقع در دالان تاریک و از غیب صحبت کردن است. غیب را هم که لا یعلم الغیب الا هو و رسول الله صل الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و دیگر کسی که غیب نمی داند. چرا این که در خارج است معلوم من نیست؟ می گوید چون علم در نفس است و نفس نمی تواند به خارج تعلق بگیرد. چرا این که در خارج است محبوب من نیست؟ یعنی این اولاد محبوب بالذات من نیست بلکه محبوب بالعرض است. محبوب بالذاتش آن صورتی است که در ذهن است. چرا؟ می گوید چون حب در نفس و نفس نمی تواند به خارج تعلق بگیرد. چرا نمی تواند به خارج تعلق بگیرد؟ می گوید چون باید متعلِّق و متعلَّق در یک ظرف باشند. اگر حب به خارج تعلق بگیرد لازمه اش این است که امر نفسانی به خارج بیاید یا خارج برود در نفس که هر دو محال است.

خوب اینها همه ادعاست. ممکن است بگویید یعنی غیر از این است؟! نمی خواهم بگویم غیر این است. اما این ادعاست. از این ور در مقابل این ادعا می گوید من این را دوست دارم. می گوید نه اشتباه نکن تو حقیقتا صورتش را دوست داری و این را بالعرض و مجازا دوست داری. این محبوب تو نیست حقیقتا. می گوید پس ما هیچی حالیمان نمی شود. می گوید من این آب خارجی را می خواهم. می گوید نه تو صورت آب مرادت است. این را اگر به مردم عادی بگوییم مسخره می کنند.

 

سوال:

جواب: خلاصه می گوید صورت را می خواهی؟ صورت را معنا کن. می گوید صورت مثل عکس بچه. میگوید یعنی من عکس بچه را می خواهم؟ عکسش به چه درد می خورد.

 

منتها یک مطلب هست اینها چون نتوانستند تحلیل کنند ره افسانه زدند و تحلیلش را هم هیچ کس نمی تواند بکند. همانطور که می گویند وجود مفهومه من اعرف الاشیاء و کنهه فی غایۀ الخفاء، چون وجود امر وجدانی است و علم حضوری دارد و چیزی که علم حضوری دارید انسان نمی تواند واقعا درک کند. اگر کسی بگوید اراده چیست؟ هیچ کس نمی تواند معنا کند. مرحوم شیخنا الاستاذ می فرمود اراده، جزء اخیر علت تامۀ است. می گفتم این آقا می گوید فردا می خواهم بروم مسافرت، می گویند چرا امروز نمی روی؟ می گوید باید ماشین بیاید. می فرمود این قصد است اراده نیست. خوب قصد فرقش با اراده چیست؟ هیچی! همانطور می گوید قصد دارم بروم مسافرت اراده دارم بروم مسافرت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo