< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

95/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه نود و سه: الامر الثالث عشر (مشتق)

 

قبل از ورود به بحث اموری را بیان می کنیم:

امر اول (مراد از مشتق در علم اصول)

آیا مراد از مشتق، همانی است که در ادبیات گفته اند یا غیر از آن است و اگر غیر از آن است نسبت به هم، کدام یک از نسب اربعه را دارا هستند؟

مرحوم آخوند می فرماید: «مشتق اصولی غیر از مشتق در ادبیات است و نسبت بین این دو، عام و خاص من وجه است» که وجه آن از آنچه در ادامه می آید واضح خواهد شد.

مراد از مشتق در کلام آخوند: مراد از مشتق عناوینی است که بر ذات حمل می شود به لحاظ تلبس آن ذات به یک وصف و حالتی و آن حالت باید جزء ذاتیات آن ذات نباشد نه مثل حمل انسان بر انسان یا حیوان و نطق بر انسان.

بنابراین مشتق دو ویژگی دارد:

1- عنوانی باشد که از ذات انتزاع می شود و یا بر آن حمل می شود به لحاظ اتصاف ذات به یک حالت و وصف و مبدئی.

2- آن حالت و آن صفتی که مصحّح حمل و انتزاع است باید نسبت به ذات، عرض مفارق باشد و ذات گاهی به آن متصف شود و گاهی متصف نشود.

بنابراین اگر مشتق (به لحاظ ادبی) حمل بر ذات نشود مثل فعل یا مصدر مزید از محل بحث خارج است و نیز اگر حمل بر ذات شود ولی قابل انفکاک از ذات نیست مانند ناطق که هیچ گاه از انسان جدا نمی شود از محل بحث خارج است زیرا فرض در این بحث در این است که اگر وصفی از ذات منقطع شد، آیا آن ذات هنوز متصف به وصف هست یا نه؟

صور مفروض در این بحث (تصویر محل نزاع):

1- ذات، متلبس به مبدأ باشد بالفعل: در این صورت حمل مشتق بر ذات حقیقی است عند الکل.

2- تلبس به مبدأ و حمل وصف اشتقاقی بر ذات، به لحاظ تلبس ذات به مبدأ در آینده باشد: در این صورت حمل مشتق بر ذات، در نزد همه مجاز است.

3- ذاتی متلبس به مبدأ بوده و فی الحال مبدأ از ذات، زائل و منقضی شده است: در این صورت اختلاف است که آیا اطلاق و حمل وصف اشتقاقی در حالت انقضاء علی وجه الحقیقة است یا مجاز؟ یا به تعبیر دیگر آیا مشتق وضع شده برای خصوص متلبس به مبدأ یا حقیقت است در متلبس و ما انقضی عند المبدأ.

شمول مشتق اصولی بر برخی از مصادیق جامد ادبی

مرحوم آخوند می فرماید برخی از مصادیق جامد داخل در مشتق اصولی هستند مانند زوج و عبد. برای این که وجه این فرمایش مشخص شود ابتدا تعریف جامد و مشتق در علم ادبیات را بیان می کنیم.

تعریف جامد و مشتق از دیدگاه ادبیات:

جامد: لفظی است که مجموع مادة و هیئتش یک وضع بیشتر ندارد مثل زید و بکر و حر و عبد و زوج و هکذا.

مشتق: لفظی است که هر کدام از مادة و هیئتش وضع جداگانه ای دارند مانند ضارب و یضرب و کاتب و یکتب و هکذا لذا کسی تا به حال ادعا نکرده که واضع، یضرب را وضع کرده بلکه همه میگویند واضع یک بار مادة (ض ر ب) را وضع کرده و یک بار هیئت فعل ماضی را.

وجه شمول این بحث نسبت به بعضی از جوامد:

مرحوم آخوند دو وجه ذکر می فرماید:

وجه اول: اطلاق عناوین باب است چرا که بحث اشتراط فعلیت تلبس به مبدأ و عدم آن، شامل جوامدی مثل عبد و حر و زوج و امثال آنها هم می شود.

وجه دوم: تصریح عده ای به شمول و عمومیت است[1] و نیز شاهد بر عمومیت، کلام فخر المحققین ره در ایضاح الفوائد در باب رضاع است که در این مسئله که «اگر کسی دو زوجه کبیره و یک زوجه صغیره دارد که این دو کبیره به زوجه صغیره شیر داده اند» می فرماید: «مرضعه کبیره اولی و صغیره بالاجماع حرمت ابد پیدا می کنند در صورتی که زوج دخول به دو کبیره کرده باشد[2] ولی این که آیا مرضعه ثانیه حرمت ابد پیدا می کند یا خیر؟ مبتنی بر این بحث است که مشتق حقیقت است در اعم یا خصوص متلبس» که از این کلام معلوم می شود بحث مشتق اعم است و جوامدی مانند زوج و زوجه را شامل می شود.

مطلبی فقهی

بعضی به آخوند اشکال کرده اند: که هم حرمت مرضعةی اولی محل مناقشه است و هم علی الاطلاق ادخال لازم نیست و تنها در بعضی از فروض لازم است.

اما عدم اشتراط دخول مطلقا، به این جهت است که امکان دارد مرضعه اولی از شیر همین زوج (شیری که حین تولد فرزند زوج به وجود آمده باشد) به صغیره شیر دهد بدون این که زوج به او دخول کرده باشد چون ممکن است زوجه حامل شود از طریق جذب منی زوج بدون این که دخولی صورت گرفته باشد بنابراین بعد از تکمیل رضاع، صغیره بنت زوج شده و حرمت ابد پیدا می کند. بله اگر این شیر از زوج سابق مرضعةی اولی باشد باید دخول، توسط این زوج صورت بگیرد تا صغیره، ربیبه ی این زوج شود و حرمت ابد پیدا کند.

اما جریان نزاع مشتق در مرضعه اولی به این جهت است که زمانی صغیره متصف به بنت یا ربیبه می شود[3] که رضاع کامل شود و با اکمال رضاع، دیگر زوجه نیست و مرضعه اولی نیز زمانی أم این صغیره می شود که رضاع کامل شود یعنی زمانی که صغیره دیگر زوجه نیست و زوجیت از او منقضی شده بنابراین اطلاق حقیقی ام الزوجه بر مرضعةی اولی متوقف بر این است که مشتق حقیقت در اعم باشد.

بعضی از این اشکال جواب داده اند:

درست است که عقلاً زمان اتصاف مرضعةی اولی به وصف أم، بعد از انقضاء زوجیت از صغیره است ولی عرف تسامح می کند و زمان اتصاف مرضعة اولی به وصف أم و اتصاف صغیره به زوجیت را واحد می داند بنابراین همانطور که مرحوم آخوند فرموده، مرضعةی اولی بلا اشکال حرمت ابد دارد و این حرمت مبتنی بر نزاع در این بحث نیست.

اشکال بر این جواب: تسامح عرف در مفاهیم حجت است نه در مصادیق مثلا اگر کسی یک کیلو از نصاب زکاة (سه خروار یا دویست و هشتاد و هشت من) کم داشته باشد اگر چه عرف در این مصداق تسامح می کند و می گوید سه خروار است ولی زکاة واجب نیست زیرا تسامح عرف در مصادیق حجت نیست. در ما نحن فیه أم الزوجة یعنی مادر کسی که زوجة است و تطبیق این مفهوم بر صغیره درست نیست زیرا در هنگام که مرضعةی اولی، متصف به وصف أم می شود، صغیرة، زوجة نیست.

کلام صاحب فصول

بعضی مثل صاحب فصول گمان کرده اند که بحث مشتق، همه ی مشتقات را شامل نمی شود و مختص به اسم فاعل و مشابه آن است و اسم مفعول و اسم مکان و اسم زمان و اسم آلت و امثال آنها را شامل نمی شود.

مرحوم آخوند می فرماید آنچه موجب اشتباه صاحب فصول شده مثالهایی بوده که در کلام دیگران ذکر شده زیرا همه، مثال به اسم فاعل زده اند و حال آنکه عنوان بحث عام است و مثال، مخصِّص نمی شود.

همچنین ممکن است علت این اشتباه این باشد که در مثل اسم مکان و زمان و اسم آلة و برخی از اسم مفعول ها با وجود این که تلبس بالفعل به مبدأ وجود ندارد، اما استعمالشان حقیقی است مثلا به کسی که به قتل رسیده می گویند مقتول ولو این که دیگر فعل قتل در مورد او انجام نمی شود یا به جارو و لو این که فعلا برای جارو کردن از آن استفاده نمی شود، جارو گفته می شود.

مرحوم آخوند نسبت به این احتمال می فرماید: بحث مشتق، بحث در هیئت است نه مبدأ و اختلاف انحاء تلبس به لحاظ اختلاف در مبدأ باعث تفاوت در آنچه در این بحث مهم است نمی شود. مثلا گاهی مبدأ، فعل است مانند ضارب که در این صورت انقضاء مبداء به دست کشیدن از فعل است و گاهی حرفه و شغل است مثل نجار که در این صورت زمانی مبدأ از او منقضی می شود که شغلش را کنار بگذارد و یا در جارو قابلیت کنس است که زمانی مبدأ از آن منقضی می شود که این قابلیت در آن از بین برود و یا در اسم مفعول مانند مقتول اگر مبدأ ذهوق روح باشد، کسی که کشته شده، بالفعل متلبس به مبدأ است و زمانی تلبس به مبدأ از بین می رود که دوباره زنده شود. بله اگر مبدأ، ما اذهق روحه باشد بالفعل اذهاق روح نمی شود و مبدأ از او منقضی شده. بنابراین اختلاف در تلبس و مبدا ربطی به نزاع در مشتق ندارد.

 


[1] مانند میرزا حبیب الله رشتی که می فرماید: «قضية ظاهر العنوانات و تصريح المحقق القمّي رحمه الله عموم النزاع لسائر المشتقات‌» بدائع الأفكار، ص: 177.
[2] در ایضاح الفوائد می فرماید مع الدخول باحدی الکبیرتین (إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد، ج‌3، ص: 52‌) و لذا به مرحوم آخوند اشکال کرده اند که در این بحث دخول به مرضعه اولی کافی است.
[3] و یا به تعبیر بهتر، حرمت پیدا می کند (زیرا حرمت متوقف بر صدق این عناوین نیست و بنت زوجه مدخول بها اگر چه زوجه از زوج جدا شده باشد به سبب طلاق یا غیر آن و بنت، بعد از جدایی به دنیا آمده باشد یا بنت شده باشد، بر زوج حرام است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo