< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

94/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه هفتاد و نهم: ادامه بحث تصویر جامع، وجه ثانی در تصویر جامع بنابر قول به اعم:

 

موضوع له الفاظ عبادات، معظم اجزائی که تسمیه دائر مدار آن است می باشد.

اشکالات مرحوم آخوند:

اشکال اول: اگر چه اشکال اثباتی که در وجه اول مطرح کردیم (ضروره صدق الصّلاه مع الإخلال ببعض الأرکان‌) بر این وجه وارد نیست ولی اشکال دوم (اگر لفظ صلاه وضع شود برای ارکان، استعمال در صلاه صحیح، مجاز است) بر این وجه نیز وارد است چرا که مثلا اگر لفظ صلاه وضع شده برای بعضی از اجزاء (معظم اجزاء) استعمال آن در کل اجزاء و شرائط، مجاز باید باشد و حال آن که بالوجدان مجاز نیست علاوه این که خلف فرض است زیرا فرض در قول به اعم است یعنی اطلاق بر نماز صحیح حقیقتا می شود.

این اشکال مرحوم آخوند به طور مفصل در وجه اول بررسی شد و لذا دیگر تکرار نمی کنیم و فقط بخشی از عبارات محقق اصفهانی و تدقیق فلسفی ایشان را متعرض می شویم.

چنانچه بیان داشتیم مرحوم شیخ حسین حلی (در جواب از مرحوم آخوند) فرمود که این الفاظ، وضع شده برای ارکان و ارکان، لا بشرط نسبت به سائر اجزاء و شرائط اخذ شده اند لکن به این معنا که چه سائر اجزاء و شرائط آورده شوند و چه آورده نشوند، داخل در مسمی نیستند. اما استعمال در صحیح، مجاز نیست کما این که استعمال لفظ انسان در زید مجاز نیست اگر چه مرکبات حقیقیه مثل «انسان» برای جامع وضع شده اند و حال آن که مصادیقش مشتمل بر مقوله «کم» (قد و وزن) و «کیف» (لون) و «وضع» (مثلا قد خمیده) است.

کلام محقق اصفهانی:

نکته اولی: مرکبات حقیقیه با مرکبات اعتباریه فرق می کنند. در مرکب حقیقی، وضع و کم و کیف و … علی ای حال از مشخصات تکوینیه فرد است و فردیت فرد برای کلی، تکوینی است و لذا استعمال و اطلاق کلی بر فرد، حقیقت است. ولی در مرکبات اعتباریه فردیت مرکبِ اعتباری، به اعتبار است مثلا در صورتی کلاه بر سر گذاشتن مصدق احترام می شود که این فعل به عنوان مصداق احترام، اعتبار شود و الا مصداق احترام نخواهد بود.

فلا یقال: مثلا در نمازی که مشتمل بر ده جزء است مسمی پنج جزء (ارکان) یا مثلا هشت جزء (معظم الاجزاء) است و اما اجزاء دیگر، جزء فرد و مشخِّص فرد است همانطور که کم و کیف و وضع و … مشخّص فرد هستند.

لأنه یقال: اگر مقصودتان این است که سائر اجزاء، جزء طبیعت مامور به نیست بلکه جزء فرد مامور به است، اشکالش این است که همانطور که ارکان و معظم اجزاء در مامور به اخذ شده اند سائر اجزاء هم در مامور به اخذ شده اند و از این جهت فرقی بینشان نیست لذا فرق گذاشتن بین اجزاء به این که بعضی مشخّص و جزء طبیعت مامور به و بعضی مشخّص فرد مامور به اند بلا وجه است.

اگر مقصودتان این است که ارکان و یا معظم اجزاء، مشخصّ و جزء طبیعت مسمی است (نه مامور به) و بقیه اجزاء، جزء فرد مسمی هستند، می گوییم فرض این است که این فرد، فرد اعتباری است و همانطور که معتبِر باید مسمی را اعتبار کند فرد را هم باید اعتبار کند.

لکن جواب این کلام محقق اصفهانی از کلام مرحوم آقای خوئی معلوم می شود زیرا می گوییم لا بشرط را غیر از آنطور که شیخ حسین حلی معنا فرمود، معنا می کنیم.

نکته دوم: در مثل زید که فرد انسان است و انسان بر آن حمل می شود، مقصود از زید، زید با مشخصات فردیه نیست که کم و کیف و امثال آن را در بر دارد بلکه مراد از زید، جامعی است که در همه افراد است یعنی جسم و روح زیرا کم و کیف از مقولات و اجناس عالیه اند و جامعی ندارند چرا که به مقتضای قاعده الواحد نمی شود از متباینات بما هی متباینات مفهوم واحد انتزاع کرد. بنابراین قطعا اطلاق انسان بر زیدِ با مشخصات فردیه، اطلاق مجازی است.

نسبت به این نکته هم جلسه قبل عرض کردیم که اگر چنین باشد بنابر تشکیک عرضی حتی انتزاع مفهوم انسان نیز ممکن نخواهد بود که دیگر این مطلب را اعاده نمی کنیم.

نکته سوم: وقتی انسان حمل بر زید می شود، قطعا به این شکل نیست که «الانسان جسم و روح(نفس)» زیرا این حمل، حمل اولی است در حالیکه حمل انسان بر زید حمل شایع است اما حمل شایع نیاز به اتحاد در وجود دارد و این اتحاد در «زید انسان» چگونه است؟

محقق اصفهانی می فرماید ماهیت شخصیه، مجرای فیض وجود است به ماهیت طبیعیه کلیه کما این که فصل مجرای فیض وجود است به جنس. یعنی اگر جنس بخواهد موجود شود، وجود از فصل به جنس سرایت می کند. کلی طبیعی نیز اگر بخواهد موجود شود به واسطه وجود ماهیت شخصیه است و فرد واسطه فیض وجود است.

حال اگر خصوصیت درجه وجود، از ماهیت شخصیه الغاء شود یک وجود بیشتر نمی ماند و آن، وجود ساری به طبیعت کلی و ماهیت نوعیه است و همین وجود واحد سرّ حمل و اتحاد در «زید انسان» است فتدبره، فإنه حقیق به.

اشکال به فرمایش محقق اصفهانی

اگر جنس، لا متحصّل است و اتحاد جنس و فصل، اتحاد متحصّل و لا متحصّل است به این معناست که یک وجود بیشتر نیست لذا این که ماهیت شخصیه مجرای فیض برای ماهیت نوعیه باشد و فصل مجرای فیض برای جنس باشد بی معناست و نیز سازگاری با این سخن ملاصدرا که می گوید فصل از سنخ وجود است و تنها جنس، ماهیت است ندارد.

ان قلت: مقصود ما از مجرای فیض این است که همانند اشکال هندسی است که تنها قالب برای جسم هستند و در ضمن ماده موجود می شوند ولی نه به این شکل که حقیقتی در خارج داشته باشند بلکه مفهومی انتزاعی از حقائق خارجی هستند.

قلت: در این صورت فیض و سریانی نیست زیرا وجود از جایی به جایی سریان نکرده است.

و اما این که می گویید اگر خصوصیات فردیه را کنار بزنیم آن وجودی که باقی می ماند وجود متحد بین فرد و طبیعی است، غلط است زیرا اگر خصوصیات فردیه را کنار بزنیم وجودی باقی نمی ماند زیرا وجود مختص به فرد است و قوامش به خصوصیات است و کلی طبیعی در خارج موجود نیست.

ان قلت: پس زید انسان غلط است؟

قلت: خیر، بلکه مجاز است البته مجاز عقلی یعنی این اسناد و حمل در نظر عرف مسامحی، حقیقی و در نظر عقل، مجازی است.

اشکالی دیگر به کلام آخوند:

شما برای قول به صحیح جامع درست کردید و از طرفی صحیح، اجزاء مستحبی دارد مثل قنوت. آیا استعمال لفظ صلاه بنابر قول به صحیح در نماز همراه با این اجزاء مستحبی مجاز است یا حقیقت؟

طبیعتا می فرمایید مجاز نیست اما اگر حقیقت است این اجزاء را چه می کنید؟ هر طور که نسبت به این اجزاء درست کردید نسبت به باقی اجزاء در ما نحن فیه نیز درست کنید.

اشکال دوم: لازم می آید تبادل در مسمی زیرا معظم اجزاء در بعضی از نمازها با معظم اجزاء در بعضی از نمازهای دیگر فرق می کند که این اشکال در ارکان هست که مرحوم نائنیی مطرح فرمود که وظیفه ی یکی رکوع است و وظیفه دیگری ایماء هست و هکذا.

اشکال سوم: لازم می آید تردید در ماهیت.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo