< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

94/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه شصت و پنجم: الامر التاسع(الحقیقه الشرعیه)

 

مرحوم آخوند در این امر متعرض این مطلب می شود که آیا حقیقت شرعیه ثابت است یا ثابت نیست؟

در صورت واضح شدن این امر خواهیم دانست که اگر لفظی در لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یا در قرآن کریم به کار رود آیا آن را حمل بر معنای مستحدثه باید کرد یا حمل بر معانی لغویه؟

مقدمه

قبل از ورود به مطلب به بیان مقدماتی می پردازیم.

مقدمه اولی: مقصود از حقیقت شرعیه این نیست که این الفاظ در لسان مبارک پیامبر وضع تعیینی و یا تعیّنی (به این که خود حضرت کثیرا ما این الفاظ را در معانی جدیده استعمال کنند) پیدا کنند بلکه مراد از حقیقت شرعیه اعم از این است که وضع تعیینی صورت گرفته باشد چه توسط پیامبر اکرم و چه توسط دیگران و یا این که وضع تعیّنی صورت گرفته باشد چه در اثر کثرت استعمال رسول الله صلی الله علیه و آله به شخصه و چه در اثر کثرت استعمال توسط ایشان و دیگران.

ان قلت: حقیقت شرعیه بر چنین مواردی اطلاق نمی شود زیرا باید وضع (چه تعیینی و چه تعیّنی)، منتسب به شارع باشد.

قلت: کلام در لفظ حقیقیت شرعیه و اطلاقات آن نیست بلکه در این است که آیا اگر در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم لفظی استعمال شده باشد، حمل بر معنای لغوی می گردد یا معنای مستحدثه و برای ترتب این ثمره حتی اگر ثابت شود که وضع توسط دیگران بوده یا آنها در آن دخیل بوده اند، کافی است.

مقدمه ثانیه: مقصود از حقیقت متشرعه این است که الفاظ مورد بحث، در لسان اهل بیت علیهم السلام و متشرعه، در معانی جدیده استعمال شده است.

شبهه ای نیست در این که این الفاظ در لسان صادقین علیهما السلام به بعد، وضع تعیّنی پیدا کرده و ظهورش در معانی جدیده است. بلکه بیعد نیست بعضی از الفاظ مثل لفظ صلاه، زکاه، حج و امثال آنها حتی در اواخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام وضع جدید پیدا کرده باشند زیرا در هر روز به کرّات استعمال در معانی جدیده می شده اند.

مقدمه ثالثه: وضع تعیینی به دو صورت ممکن است تحقق پیدا کند:

یک صورت این است که واضع تصریح کند و بگوید «وضعت لفظ احمد لولدی» یا «وضعت لفظ صلاه را برای فلان معنا».

صورت دیگر این است که وضع، به تصریح نباشد بلکه به نفس استعمال باشد[۱] مثل این که پدری بگوید «احمد را بدهید که اذان در گوش او بخوانم». در این صورت، وضع، مدلول مطابقی نیست بلکه مدلول التزامی است. و لکن همانطور که آخوند ره فرموده، وضع به سبب استعمال، قرینه می خواهد بر این که به وسیله این استعمال وضع صورت گرفته است. اما فرق قرینه در مقام با قرینه در باب مجازات در این است که در ما نحن فیه قرینه بر وضع است نه معنا و مقصود از لفظ، زیرا دال و حاکی بر معنا خود لفظ است ولی در باب مجازات، دال و حاکی بر معنا قرینه است. مثلا وقتی گفته می شود «رأیت اسدا فی الحمام»، «فی الحمام» قرینه می شود بر معنای مراد از لفظ اسد.

به این که وضع به استعمال باشد ایراداتی شده که بعضی ثبوتی و بعضی اثباتی است.

ایرادات ثبوتی:

ایراد اول از مرحوم نائینی:

استعمال یعنی افناء اللفظ فی المعنا و لحاظه آلیا به نحوی که خود لفظ مورد غفلت واقع می شود چرا که لحاظ آلی در واقع عدم اللحاظ است و از طرفی مقوّم وضع، لحاظ لفظ است زیرا وضع یعنی حکم و حکم بدون لحاظ موضوع و محمول نمی شود.

بنابراین لازمهی امکان وضع به وسیله استعمال، امکان جمع بین لحاظ آلی و لحاظ استقلالی است واین یعنی جمع بین لحاظ و عدم لحاظ و اجتماع نقیضین فی آنٍ واحد و استحالته مما لا یخفی.

جواب مرحوم آقای خوئی:

اولا: وضع، نفس استعمال و ابراز نیست بلکه مقدم بر آن است بنابراین جمع بین وضع و استعمال محقق نمی شود چون وضع چه بنابر مسلک ما که تعهد نفسانی و التزام به این است که هر وقت فلان لفظ را نطق کرد فلان معنا را اراده کرده، و چه بنابر مسلک اعتبار (چه به معنای اعتبار ملازمه باشد و چه به معنای تنزیل و چه جعل اللفظ علامه للمعنی) امری است در نفس واضع و توقفی بر ابراز ندارد.

ثانیا: سلمنا و تنزّلنا که حقیقت وضع به ابراز است و در نتیجه جمع بین وضع و استعمال می شود، اما جمع بین لحاظ آلی و لحاظ استقلالی پیش نمی آید چرا که جمع بین لحاظین مبتنی بر این است که حقیقت استعمال را افناء اللفظ فی المعنی بدانیم ولی نظر درست این است که حقیقت استعمال، جعل اللفظ علامه للمعنی است یعنی حین الاستعمال هم لفظ و هم معنا لحاظ استقلالی می شوند. مؤیّد این مطلب التفات به لفظ است از جانب شخص فارسی که عربی صحبت می کند.

بررسی کلام مرحوم آقای خوئی:

اما جواب اول: حقیقت وضع به ابراز محقق می شود لذا اگر کسی اسمی را اعتبار کرده برای فرزند جدیدش ولی هنوز ابراز نکرده، نمی گویند که وضع انجام داده و خود مرحوم آقای خوئی در منهاج الصالحین در مورد معاملات می فرماید «و لا یتحقق بمجرد النیه بل یحتاج الی اللفظ أو الفعل». و نیز به همین جهت است که اگر شخصی طلب خود از کسی را ابراء کند بدون این که آن را ابراز کند فرموده اند ابراء محقق نمی شود و لذا در صورت پشیمانی می تواند طلب خود را درخواست کند.

اما جواب دوم: همانطور که آقای خوئی ره فرموده به شهادت وجدان و ارتکاز عرفی حق همین است که وضع، جعل اللفظ علامه للمعنی و احضار اللفظ فی الذهن بغرض احضار المعنا است و نه افناء آن در معنا.

ایراد دوم از آقای صدر

در باب وضع سه تقریر وجود دارد:

تقریر اول: مسلک مختار ما یعنی وضع امری تکوینی و ملازمه ای واقعی است که واضع آن را در ذهن سامع به قرن اکید ایجاد می کند. بنابر این مسلک فرقی نیست بین این که این قرن اکید به سبب تصریح به وضع ایجاد شود و یا توسط استعمال زیرا هر دوی اینها علت و وسیله ای برای ایجاد قرن اکید هستند.

اشکال بر این کلام:

اولا این اشکال بر شما وارد است که ممکن نیست (در عامل کیفی کما این در ما نحن فیه چنین است) با یک امر اعتباری، یک امر تکوینی را ایجاد کرد.

ثانیا قرن اکید معلول علم به وضع است و وضع نه جزئی از علت و نه کلّ علت است زیرا گاهی شخصی به اشتباه معتقد به وضع لفظی برای معنایی است و بین لفظ و معنا در ذهن او قرن اکید وجود دارد و حال آن که اصلا چنین وضعی در عالم واقع صورت نگرفته است.

ان قلت: وضع علت برای علم به وضع و علم به وضع، علت برای قرن اکید است و علتِ علت یک شیء، علت است برای آن شیء.

قلت: در این صورت باید تمام انسانها عالم به تمامی لغات باشند و فساد این مطلب واضح است.

تقریر دوم: وضع امر انشائی است که در آن دو اتجاه وجود دارد:

الف: وضع و نیز دیگر امور انشائیه، اموری نفسانی هستند (چه اعتبار باشند و چه تعهد) که به وسیله مبرزی ابراز می شوند.

در این صورت یک اشکال شکلی و صوری وجود دارد چرا که لبّ این اشکال در کلمات آقای خوئی وجود دارد و آن اشکال این است که اگر وضع، امری نفسانی و قبل از استعمال است معنا ندارد که به وسیله استعمال ایجاد شود و الا لازم می آید تقدم معلول بر علتش به همین جهت همیشه باید وضع مقدم بر استعمال باشد بنابراین به جای این که بگوییم گاهی وضع به استعمال است باید بگوییم گاهی ابراز وضع به استعمال است.

ب: وضع طبق مسلک مشهور همانند دیگر امور انشائیه از امور ایجادیه است که به وسیله لفظ ایجاد می شود.

بنابراین اتجاه وضع به استعمال ممکن است چون در این صورت کأنّ دو استعمال طولی صورت گرفته است یکی استعمال لفظ در معنا به قصد حکایت از معنا و دیگری استعمالِ استعمال به قصد تحقق لفظ.

[۱] استعمال لفظ در غیر ما وضع له است لکن به گونه ای که وضع له ذلک اللفظ، یعنی واضع، به سبب همین لفظ قصد حکایت از معنا می کند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo