< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

94/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه چهل و یکم: ادامه بحث از سه قول رئیسی در معنای حرفی

 

سه قول رئیسی در معنای حرف ذکر شد و بیان شد که معنای سوم، این است که حروف وضع شده اند برای نسبت و ربط که این معنا دارای تفاسیری بود.

تفسیر آقای صدر

خلاصه مختار آقای صدر این است که حروف دو قسم است: بعضی از حروف وضع شده اند برای نسبت تحلیلیه و بعضی وضع شده اند برای نسبت واقعیه ذهنیه.

حروفی که برای نسب تحلیلیه وضع شده اند - مثل «من»، «فی»، «باء»، «الی» - در واقع معقولات اولیه از مفاهیم نسبیه و غیر مستقله است. حروفی که برای نسبت واقعیه ذهنیه وضع شده است مثل حرف تاکید یا تحقیق یا بل اضرابیه.

توضیح مطلب: سه نسبت را ما درک می کنیم: 1- نسبت واقعیه خارجیه. 2- نسبت واقعیه ذهنیه. 3-نسبت تحلیلیه.

نسبت واقعیه خارجیه: وقتی در خارج «النار فی الموقد» را در نظر می گیریم، چند مقوله در خارج وجود دارد. یکی نار و موقد که از مقوله جوهراند. یکی ربط بین نار و موقد که وجود ربط و غیر مستقل است. یکی وجود ظرفیت که برای موقد هست. یکی وجود مظروفیت که برای نار هست. یکی هم هیئت حاصله از این ظرف و مظروف و ارتباط مکانی بین نار و موقد که از آن تعبیر می شود به مقوله أین. بنابراین جوهر هست و مقوله اضافه ظرف و مظروف و مقوله أین هست و وجود رابط.

اما اگر همین النار فی الموقد را در ذهن بیاوریم یک وجود بیشتر ندارد. در ذهن چنین نیست که یک وجود نار و یک جود موقد و یک وجود رابط و یک هیئت حاصله که مقوله أین است و یک ظرف و مظروف داشته باشیم. در ذهن فقط «نار فی الموقد» است چون اگر بگویید در ذهن دو وجود است: یکی وجود نار و یکی وجود موقد، چهار احتمال متصور است:

احتمال اول این است که دو وجودی که در ذهن است یعنی نار و موقد، هیچ ربطی به هم نداشته باشند، این احتمال بالقطع و الیقین باطل است زیرا شبهه ای نیست که النار فی الموقد را وقتی تصور می کنیم معنایش فرق دارد با زمانی که نار و موقد را جدا تصور کند. پس معلوم می شود که بین نار و مقود نسبتی هست.

احتمال دوم این است که بگوییم نار و موقد در ذهن دو وجودند و بینشان نسبت است البته مفهوم نسبت مکانیه است. این احتمال هم باطل است زیرا مفهوم نسبت مکانیه مفهوم اسمی مستقل است و ربطی ایجاد نمی کند.

احتمال سوم این است که بگوییم بینشان نسبت مکانیه وجود دارد لکن نه مفهوم نسبت مکانیه بلکه واقع نسبت مکانیه یعنی همان هیئت حاصله ای که ارتباط مکانی ایجاد می کند بین نار و موقد مماثل همان ارتباطی که در خارج است. اشکال این احتمال این است که نار و موقدی که در ذهن است عرض است و هر دو از مقوله کیف است و در مقوله کیف ظرفیت معنا ندارد. نسبت مکانیه برای جواهر متصور است.

احتمال چهارم این است که بگوییم نار و موقد دو وجود در ذهن اند و بینشان ربط و نسبت است اما نه مفهوم و نه واقع نسبت مکانیه، بلکه واقع یک نسبت دیگری است مثل نسبت تقارنیه یعنی نار و موقد در ذهن کنار هم اند و با هم معیّت دارند. اشکال این حرف این است که چطور ممکن است مفهومی از حقیقت مباین با او حکایت کند. در ذهن نسبت معیّت است و می خواهد حکایت کند از نسبت مکانیه و این امکان ندارد.

پس اگر بگویید «فی» برای نسبت واقعیه خارجیه وضع شده است که گفتیم وجود خارجیه نمی تواند موضوع له باشد و اگر بگویید برای نسبت واقعیه ذهنیه وضع شده است که وجود واقعیه ذهنیه که اصلا چیزی نیست و وجود ندارد، پس موضوع له چیست؟

می فرماید این وجود در ذهن است را وقتی عقل تحلیل می کند می گوید یک نار است و یک موقد است و یک نسبت مکانیه نار و موقد (أین). این نسبت تحلیلیه موضوع له حرف است نه این که معنای «فی» یک معنایی باشد در ذهن موجود است کما این که بسیاری فرموده اند معنای «فی» آن نسبت موجود در ذهن است، مثل این که در ذهن تصور می کنید زید را بعد می گویید زید جنس دارد و فصل دارد و حال آن که زید در ذهن مفهوم بسیط است و آن جنس و فصل تحلیل ذهن است.

بعد می فرماید شاید سیدنا الاستاذ که پناه برده به تحصیص و تضییق به همین جهت است که در ذهن چیزی غیر از همین نار محصّص نیست ولی آن را تحلیل نکرده است یا عبارات ایشان کافی برای رساندن این مطلب نبوده است. (وجود ذهنی را با عینک حکایت از خارج می بینیم)

اما بعضی ار حروف مثل حرف استثناء و بل اضرابیه موضوع له شان نسبت تحلیلی نیست بلکه نسبت واقعیه ذهنیه است یعنی همانطور که مفاهیم اسمیه دو سنخ اند: یکی معقولات اولی مثل زید و یکی معقولات ثانوی مثل امکان و جنس و فصل. اگر انسانی تصور شود به نظر اولی معقول اولی است ولی به نظر ثانوی در مورد آن گفته می شود انسان، نوع و حیوان، جنس و ناطق، فصلش است و حال آن که ما در خارج نه نوع و نه جنس و نه فصل داریم و جای آنها ذهن است. بنابراین همانطورکه مفاهیم اسمی دو قسم اند یکی معقول اولی و یک معقول ثانوی، مفاهیم غیر مستقله نسبیه هم دو قسم اند. مفاهیم نسبیه اولیه مثل «من»، «فی» و «الی» و مفاهیم نسبیه ثانویه مثل بل اضرابیه یا استثناء زیرا در خارج که اضراب و استثنائی نیست. اضراب و استثناء در ذهن است.

بررسی کلمات آقای صدر

برخی از کلمات آقای محل اشکال است.

مورد اول این است که شما فرمودید: «النار فی الموقد» در خارج متشکل از چهار حقیقت است. یکی نار و موقد که از مقوله جوهر است. یکی وجود رابطِ بین نار و موقد، یکی ظرفیت موقد نسبت به نار و مظروفیت نار نسبت به موقد که از مقوله اضافه است و یکی هیئت حاصله که از مقوله أین است.

ولی ما که در خارج وجود رابط نداریم.

اما این که بگویید ظرفیت و مظروفیت از مقوله اضافه است و مقوله اضافه در خارج موجود است؛ ما در خارج که ظرف و مظروف و ابوت و بنوت نداریم. در خارج یک زید و یک بکر داریم. بکر از زید متولد شده است. عنوان ابوت و بنوت مثل عنوان امکان است و انتزاعی و معقول ثانی فلسفی است بله منشاء انتزاعشان در خارج است کما این که در معقول ثانی فلسفی هم همینطور است.

این که بعضی در حاشیه گفته اند ایشان قبول ندارد ولی در عالم نفس الامر ظرفیت و مظروفیت وجود دارد را که ما عرض کردیم این عالم قابل تصور برای ما نیست چه رسد به تصدیق آن.

اما «أین» یعنی هیئت حاصله از نار و موقد هم در خارج نداریم. در خارج یک گودی است و آبی که در آن است.

مقوله وضع هم غلط است. مثلا کسی به رکوع رفته بعد بگوییم یکی این که زید است و دیگری این که خم شده. می گوییم خم شدن انتزاع است. در خارج دو شیء نداریم.

ما مقوله کم هم در خارج نداریم چه متصل و چه منفصل. مثلا عدد سه در خارج وجود ندارد.

مورد دوم این است که این که می گویید حرف وضع شده برای نسبت تحلیلیه و نسبت تحلیلیه هم در ذهن وجودی ندارد را نفهمیدیم یعنی چه؟ همین تحلیل یعنی چه؟ ، این مفهومی که بعد از تحلیل تصور می شود کجاست؟ مگر شما آن را در ذهن تصور نکرده اید؟ مگر تصور غیر از وجود ذهنی است؟ اگر چنین است پس می شود نسبت واقعیه ذهنیه است. پس چرا می فرمایید موضوع له حرف «فی» نسبت واقعیه ذهنیه نیست؟

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo