< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

94/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه بیست و چهارم: تکمیل نقل نظریه آقای صدر

 

با توجه به این که ممکن است کلام آقای صدر آن تقریبی که در جلسه قبل کردیم نباشد کما این که در حلقات و تقریر عبد الساتر تصریح دارد در نوشته خود مطالبی را که اجمالش را عرض می کنیم اضافه کردیم که هر که خواست می تواند مراجعه کند:

در نوشته خود این مطلب را نوشته ایم که اگر کسی بگوید نظرآقای صدر این است که نفس وضع یک عامل کیفی است که موجب ایجاد قرن اکید در ذهن بین لفظ و معنا می شود و مقصود ایشان آن ملابسات و ملازمات همراه با وضع نیست. لکن در حلقات و تقریر عبدالساتر می گوید وضع یعنی ایجاد صغرای این قانون تکوینی که اگر بین دو شیء قرن اکید باشد ذهن از تصور یکی به تصور دیگری منقل می شود. حال یک وقت ممکن است ایجاد قرن اکید، توسط عامل کیفی باشد که وضع تعیینی است و یک وقت ممکن است توسط عامل کمی باشد که وضع تعیّنی است.

لکن مقصود از انعقاد این بحث در کتب اصولی این است که ایجاد این قرن اکید چگونه است؟ و واضع چه کار می کند تا این قرن اکید ایجاد شود؟ و تحلیل کار واضع چیست؟ بنابراین اصلا شما چیزی را حل نکردید بلکه مانند آخوند که فرمود وضع نحو اختصاص بین اللفظ و المعنی است، ولی به تحلیل آن نپرداخت شما نیز تعریف وضع را به اجمال رها کردید و تنها کلمه ایجاد را به آن تعریف اضافه کردید. لذا ما در جلسه قبل در تقریبی که داشتیم توجیهی کردیم به خاطر یکی دو نکته که در تقریر بحوث سید محمود هاشمی شاهرودی وجود دارد. اما ممیزاتی که ایشان برای نظریه خود می آورد نیز درست نمی باشد که هر که بخواهد مطالعه کند به نوشته ما مراجعه کند.

مطلب ثانی: من الواضع؟

در این مطلب دو قول موجود است:

یکی قول مرحوم نائینی و یکی قول دیگر بزرگان.

نظر میرزای نائینی ره این است که خداوند سبحان هو الواضع.

دلیل این قول مبعّداتی است که قول به واضع بودن بشر دارد که آن مبعّدات از این قرار است:

بشر اصلا از کجا عقلش برسد که با تکلم تفهیم کند. بشر اولی - به قول تاریخ دانها - غار نشین بوده و حتی خانه بلد نبوده بسازد پس چطور می توانسته که وضع کلمه کند آن هم با این کثرت معانی و الفاظی که در یک لغت و زبان دیده می شود و لطائف و دقائقی که وضع لغت دارد، چه برسد به وضع لفظ برای معانی مختلف در زبانهای مختلف.

دلیل دوم این است که گر واضع بشر و یک شخص مشخصی می بود در تاریخ نقل می شود زیرا این کار بزرگترین خدمت به بشریت بوده. چطور است که تاریخ خدمات کوچکتر از این را نقل کرده ولی این خدمت به این بزرگی را نقل نکرده حتی به یک نقل ضعیف.

قول ثانی: واضع بشر است نه خداوند سبحان.

بررسی هر دو نظریه

این که بگویید انسان خودش فهمید با لفظ، مقاصدش را بیان کند بدون این که خداوند سبحان الهام کرده باشد غلط است زیرا مخالف ظاهر قرآن است که می فرماید ﴿خَلَقَ‌ الْإِنْسانَ‌ عَلَّمَهُ الْبَيان﴾[1] ولو این که این ادعا عقلاً درست باشد.

مقصود از «علمه البیان» این نیست که خداوند به انسان زبان داده تا بتواند صحبت کند. بلکه همانطور که بچه کوچک هیچ چیز بلد نیست و او را تربیت می کنند، نسبت به بشر اولی هم اصل بیان را خداوند سبحان به او تفهیم کرد. اما این که برای وضع تک تک الفاظ نیز الهام فرموده باشد دلیلی وجود ندارد هر چند دلیل بر ردش نیز وجود ندارد. مثلا اگر کسی این چنین ادعا کند که ابتدا خداوند چند لفظ را برای معانی مورد احتیاج بشر اولیه به او الهام کرد و سپس او این الفاظ را گسترش داد، نه می توان سخنش را اثبات کرد و نه دلیل و برهان بر ردّش آورد. اما وجدانا چنین الهامی را نسبت به برخی از وضع هایی که می کنیم حس نمی کنیم. مثلا کسی که اسم فرزندش را انتخاب می کند چنین الهامی را حس نمی کند[2] .

اما این که تاریخ مشخصات واضع را نقل نکرده به این جهت است که همه الفاظ را یک نفر وضع نکرده تا تاریخ آن را نقل کند. وضع الفاظ به مرور زمان بوده.

بنابراین این اشکال که بشر قدرت ندارد این همه لفظ را وضع کند نیز مندفع می شود به همین که وضع لغات توسط بشر و در طول زمان متمادی اتفاق افتاده و در اقوام گوناگون بر حسب احتیاجاتشان مختلف بوده است.

مطلب ثالث: اقسام متصوره در وضع

تذکر: وضع دو رکن دارد، یکی لفظ و دیگری معنا که تقسیم در این مطلب به لحاظ معنا است.

چهار قسم در وضع متصور است: یا معنای متصور عام و کلی است مثل انسان و شجر و یا جزئی است مثل زید و بکر که هر کدام از اینها دوشق دارد: یک وقت همان معنایی که تصور شده را موضوع له قرار می دهیم و گاهی معنایی غیر از معنای تصور شده را موضوع له قرار می دهیم.

بنابراین یک قسم این است که وضع (معنای متصوّر) عام باشد و برای همین معنای عام وضع کنند(موضوع له عام).

قسم ثانی این است که وضع خاص و موضوع له نیز خاص باشد.

قسم ثالث این است که وضع عام و موضوع له خاص باشد.

قسم رابع این است که وضع خاص و موضوع له عام باشد.

مطلب چهار در امکان این چهارم قسم

اقوال در این مطلب مختلف است:

قول اول این است که فقط دو قسم اول ممکن است ولی دو قسم آخر محال است. البته این که وضع عام و موضوع له عام و این که وضع خاص و موضوع له خاص باشد را لم یناقش فیه احدٌ.

قول دوم قول آخوند ره است که فرموده سه قسم اول عقلا ممکن است و تنها قسم اخیر یعنی وضع خاص و موضوع له عام، عقلا محال است.

قول سوم که قول میرزا حبیب الله ره رشتی است، این است که همه اقسام ممکن است که ما نیز آن را اختیار کرده ایم.

 


[1] الرحمن 3و4.
[2] طبق کلام استاد حفظه الله در درس این فهمیده می شود که وضع برخی از اسماء مانند اسماء اهل بیت علیهم السلام، به وحی و الهام الهی بوده است کما این که روایات نیز بر آن دلالت دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo