< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

94/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه بیست و یکم: قول مرحوم آقای خوئی در وضع

 

این قول که منشأش قول ملاعلی نهاوندی است وضع را چنین تفسیر می کند:

وضع یعنی تعهد مستعمل بر این که هر وقت قصد کند تفهیم معنای خاص را تلفظ به این لفظ کند. این تعهد به این خاطر است که انسان، مدنی بالطبع است و همه احتیاجاتش را خودش نمی تواند برآورده کند. از طرفی همه محسوسات را نمی تواند به طرف مقابل نشان دهد فضلا عن معقولات لذا به آلتی احتیاج دارد که مقاصدش را ابراز کند. این وضع و این الفاظ برای این است که مقاصدش را به طرف مقابل تفهیم کند لذا تعهد می کند هر وقت قصد تفهیم معنای خاص را داشتم به این لفظ تلفظ می کنی.

از این بیان معلوم می شود که دلالت وضعیه به نظر آقای خوئی دلالت تصدیقیه است نه تصوریه چون اراده تفهیم دارد و نیز معلوم می شود به نظر ایشان هر مستعملی خودش واضع است چون اگر این التزام را کسی انجام داد (چه اولین مستعمل و چه غیر آن) معنا ندارد التزام را از قبل دیگران هم انجام دهد چون او نسبت به التزام و تعهد دیگران کاره ای نیست.

دو اشکال متوجه ایشان می شود که ایشان آنها ر ا دفع می کند:

اشکال اول: اگر دلالت وضعیه به معنای تعهد و اراده باشد لازمه اش این است که تنها وقتی از لفظ، معنا به ذهن خطور کند که از لافظ ذی شعور صادر شود در حالیکه حتی اگر این لفظ از تماس دو حجر نیز بوجود آید معنایش به ذهن خطور می کند.

جواب: این که از لافظ غیر ذی شعور نیز معنا به ذهن می آید به جهت وضع نیست بلکه به جهت انس ذهنی است. از بس که این لفظ استعمال شده و همان معنای خاصش اراده شده این معنا و لفظ با هم در ذهن انس گرفته اند بنابراین سبب خطور معنا از تلفظ لافظ غیر ذی شعور این نیست که طبیعی معنا موضوع له باشد.

 

اشکال دوم: اگر هر مستعملی، واضع است پس چطور می گویند فلان شخص واضع است مثلا می گویند اسم این بچه را پدرش گذاشته؟

جواب: درست است وضع و تعهد از همه صادر می شود ولی تعهد و التزام دیگران تابع التزام اولین واضع است ولی معنای تابعیت این نیست که واضع، اولی باشد. مثل این که کسی تلفن را می بیند و می گوید سازنده اش گراهام بل است ولی این تلفن را فلان کارخانه ساخته.

اشکال اول آقای صدر:

صیغی که این تعهد را می تواند تصویر کند سه صیغة است:

1- «متی قصد تفهیم هذا المعنی الخاص نطق بهذا اللفظ الخاص»؛ کما این که ظاهر تفسیر مرحوم آقای خوئی همین صیغه است. به این صیغه اشکال می شود که قضیه شرطیه دو نتیجه و لازمه دارد. یکی ثبوت جزاء عند ثبوت الشرط و یکی هم انتفاء جزاء عند انتفاء شرط، اما از قضیه شرطیه ثبوت الشرط عند ثبوت الجزاء فهمیده نمی شود. مثلا می گویند: «اذا کانت الشمس طالعة فالضوء موجود» از این قضیه به دست نمی آید که هر وقت ضوء هست، شمس موجود است چون ممکن است ضوء به خاطر ماه یا سبب دیگری باشد. مقصود و مطلوب صاحب این قول این است که هر وقت این لفظ را شنیدی (جزاء) بگویی لافظ قصد کرده تفهیم معنای خاص را (شرط) ولی این مطلب همانطور که گفتیم از قضیه شرطیه در نمی آید چون معنایش این است که ثبوت جزاء دلالت کند بر ثبوت شرط. از این قضیه شرطیه تنها فهمیده می شود که هر وقت از خارج احراز کردید که این شخص قصد تفهیم فلان معنا را دارد معلوم می شود که او نطق می کند.

2- «متی نطق الشخص بهذا اللفظ اراد تفهیم هذا المعنی». این صیغة دیگر مشکلی ندارد چون قضیه شرطیه دلالت می کند بر ثبوت جزاء عند ثبوت الشرط. شرط، نطق به این لفظ است و جزاء، قصد تفهیم معنا است.

درست است که این صیغة نتیجه مطلوب را می دهد ولی خلاف واقع است چون همیشه اراده نطق لفظ، تابع اراده تفهیم معنا است یعنی اول انسان اراده میکند تفهیم معنا را و آن سبب می شود نطق به لفظ را نه این که هر وقت نطق به لفظ کند قصد تفهیم معنا را داشته باشد چون لازمه اش این است که اگر برای امتحان صدایش می گوید آب بیاور، باید قصد این معنا را هم کرده باشد.

3- اصلاح می کنیم صیغه دوم را به این که «أن لا يأتي باللفظ إلا حينما يكون قاصدا تفهيم المعنى». دیگر هم مطلوب را دلالت می کند چون وقتی نطق می کند معلوم می شود قصد تفهیم معنا را دارد و هم اشکال این که قصد تفهیم معنا اصل است و اراده نطق تبعی است را بر طرف کرد.

مشکل این صیغه این است که این مستعمل تعهد کرده که هیچ وقت استعمال مجازی نداشته باشد حال آن که بالوجدان حتی خود واضع حین الوضح یقین دارد و یا لا اقل احتمال می دهد که استعمال مجازی داشته باشد.

ان قلت: صیغه را تبدیل می کنیم به «أن لا يأتي باللفظ بلاقرینة إلا حينما يكون قاصدا تفهيم المعنى» تا تنها در صورت استعمال حقیقی این تعهد وجود داشته باشد و اما در صورت استعمال مجازی تعهدی وجود ندارد.

قلت: اشکالش این است که گاهی متکلم به مقتضای حکمت در مقام اجمال و ابهام است و این تفسیر این صورت را شامل نمی شود.

اشکال دیگرش این است که می گوییم قرینه متصله است یا اعم از متصله و منفصله؟

اگر بگویید فقط قرینه متصله، پس معنایش این است که شخص لافظ هیچ وقت در تفهیم معنایش اتکاء به قرینه متصلة نمی کند و حال آنکه بالوجدان و قطعا اتکا به قرینه متصله می کند. اگر بگویید اعم از متصله و منفصله در این صورت اگر مولی به عبدش بگوید آب بیاور، عبد گوش نمی دهد به این خاطر که احتمال می دهد چند روز دیگر بگوید مرادم از آب چیز دیگر بوده در حالیکه این عذر در نزد مولایش پذیرفته نخواهد بود.

ان قلت: اصل عدم قرینه داریم.

قلت: اصل عدم قرینه زمانی است که ظهور درست باشد در حالیکه بنابر این فرض ظهور زمانی درست می شود که قرینه منفصله هم وجود نداشته باشد. این فرض مثل زمانی است که احتمال می دهیم بخشی از کلام را بریده اند و نقل نکرده اندکه در این صورت اصلا ظهوری منعقد نمی شود.

جواب اشکال اول آقای صدر:

ایراد آقای صدر وارد نیست چون هر سه صیغه درست است لکن اصلاحیه می خواهد.

اما صیغه ثالثه با قید کان فی مقام البیان یا لم یکن فی مقام الاجمال، مشکلش حل می شود.

اما صیغه ثانیه: مگر قضایای شرطیه همگی برهان لمی است؟ برخی برهان انی است که در آن معلول شرط قرار می گیرد مانند «کلما وجد الممکن فی الخارج کان الواجب موجودا» و حال آنکه ثبوتا واجب الوجود است که ممکنات را بوجود می آورد ولی اثباتا از ممکنات پِی به وجود واجب می بریم. آقای صدر خلط بین ثبوت و اثبات کرده. قصد تفهیم معنا اصل است ثبوتا و منشاء قصد نطق می شود ولی اثباتا قصد تفهیم معنا را از تلفظ و نطق می فهمیم. بله آن قید ها را باید اضافه کنیم یعنی «کان فی مقام البیان» و «بلا قرینة».

اما درصیغه اولی باز دو مطلب با هم خلط شده. شخصی گفته «جئنی بماء». می گویید ممکن است این تلفظ به «جئنی بماء» (جزاء در قضیه شرطیه طبق صیغه اولی) معلول چند شرط باشد (نه فقط قصد تفهیم معنا که شرط در قضیه شرطیه بود) لذا دلالت بر شرط خاص نمی کند. می گوییم به برهان سبر و تقسیم معلول چه هست؟ یا معلول این است که حواسش نبوده و من حیث لایشعر این حرف را زده که این اشکال به صیغ دیگر هم وارد است. لذا شما باید این قید را به همه‌ی صیغ اضافه کنید که متی نطق بهذا اللفظ عن اختیار و عن شعور.

احتمال دوم این است که مجازا استعمال کرده باشد که این اشکال هم به دیگر صیغ هم وارد است و احتمال سوم هم اجمال بود که آن را درست کریم. غیر از این احتمالات چه شرط دیگری می تواند داشته باشد که می گویید دلالت نمی کند؟ این که در منطق می گویند در قضیه شرطیة ثبوت جزاء دلالت بر ثبوت شرط نمی کند در جایی نیست که به قرائن خارجیه دلالت کند که این شرط، شرط انحصاری است کما این که ما انحصار را با اضافه کردن آن قیود درست کردیم.

اما نسبت به این که قرینه متصلة است یا اعم از متصلة و منفصلة می گوییم «بلا قرینة متصلة» چون تفهیم در «حینما یکون قاصدا تفهیم المعنی» یعنی تفهیم مراد استعمالی نه مراد جدی.

اما این که در این صورت عبد احتمال می دهد ده روز دیگر مولی بگوید مراد جدیش چیز دیگری بوده را با اصالة عدم القرینة حل می کنیم.

ثانیا اگر هم اعم باشد از قرینه منفصله و متصلة، لکن اصالة عدم القرینة و این که اصل این است که قرینه منفصله در کار نیست مخالف ظهور حال متکلم است نه مخالف ظهور لفظ یعنی ظاهر حال متکلم این است که برای تفهیم مراد جدی به قرینه منفصله اتکا نمی کند به همین جهت می گویند اگر متکلم، متکلمی باشد که نوعا به قرینه منفصله اتکاء می کند باید فحص کنیم. در بحث عام و خاص گفته اند دلیل فحص از مخصّص همین است که ظهور حال متکلم در این که برای تفهیم مراد جدی به قرینه منفصلة اتکاء نمی کند، به هم می خورد و الا ظهور کلامش که به هم نمی خورد.

اشکال دوم آقای صدر:

این تعهد به این نحو از ذهن مردم عوام و صبیانی که وضع می کنند، خارج است.

همان جوابهایی که در معانی دیگر دادیم دراینجا قول هم می دهیم. تعهد و التزام تحلیلش سخت است ولی واقعش را همه مرتکب می شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo