درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1402/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
مرحوم آقای خویی ره طلب را چهار معنا کردند و دو معنای طلب در بحث قبل گذشت
معنای سوم: معنای طلب این است که جعل حکم و اعتبار شیء بر ذمه مکلف است مثلاً نماز را جعل میکند و در ذمه مکلف اعتبار میکند قطعاً به این معنا قابل تقیید نیست چون شارع وقتی میخواهد حکمی را اعتبار بکند با صیغه امر اعتبار خودش را اِبراز میکند مثل اقیموا الصلاة و هر چه حقیقت حکم است همان اعتبار شارع است لذا اعتبار شارع قابل اطلاق و تقیید نیست.
معنای چهارم: مراد از طلب متعلق اعتبار است نه خود اعتبار، اینجا قبول داریم که متعلق اعتبار قابل اطلاق و تقیید است چون متعلق اعتبار وجوب و ندب است که گاهی دارای ملاک ملزمه است و نیاز به زمان ندارد و گاهی ملاک ملزمهای است که نیاز به ملاک زمان دارد لذا ملاک هرکدام از متعلقات اعتبار شرعیه مختلف است درهرصورت نیازمند مقدمات خارجیه است مثلاً نماز در وقت خودش وجوب فعلی دارد اما مقدماتی دارد که باید قبلاً انجام بشود مثل تهیه آب برای وضو، وقتی متعلق اعتبار قابل تقیید است چه اشکالی دارد که وجوب حالی باشد و واجب استقبالی است مثل بیماری که دارو میخواهد اما پیدا کردن دارو در آن زمان مشکل است پس شرایط و قیود در ملاک حکم شرعی مختلف است گاهی حکم شرعی فعلی است چون ملاک آن فعلی است و گاهی حکم شرعی فعلی نیست و معلق بر ملاک است مثل استطاعت برای وجوب حج.
سؤال: فرق جواب مرحوم آخوند با مرحوم خویی چیست؟ جواب: مرحوم آخوند میگوید گاهی وجود مانع نمیگذارد طلب فعلی شود بلکه مشروط به شرط است اما آقای خویی ره میگوید که اگر واجب مشروط بهشرط میشود به خاطر عدم مقتضی است نه به خاطر وجود مانع.[1]
نظر استاد: هیچیک از معانی چهارگانه طلب که از سوی مرحوم خویی ره بیان شد مراد شیخ انصاری ره نیست بلکه مراد شیخ از طلب اراده است. تارة: اراده به معنای اختیار است ترتب یعنی اخترت، که این معنا اراده نشده است و اخری: اراده به معنای اراده انشایی است و به نظر ما این مراد است چون اراده انشایی در مقام جعل و تشریع است مرحوم شیخ میفرماید علاقه و اراده انشایی مولا این است که حج با شرایط خاص انجام میشود چه احکام را تابع مصالح و مفاسد بدانید و چه قائل نباشید لذا آنچه مهم است آن واجب است نه وجوب و هدف اصلی مولا ایجاد واجب است پس هر قید و شرطی که مولا جعل میکند مربوط به آن واجب میشود نه وجوب. مثلاً در عرف میگویند «إن دخلت الدار فافعل کذا» مثلاً وقتی داخل خانه شدی اجاقگاز را خاموش کن، هدف اصلی این شخص از این امر خاموش کردن اجاقگاز است حالا چه کلمه إن دخلت الدار را بگوید و نگوید پس شرط برای وجوب عمل کارهای نیست بلکه شرط با انجام دادن آن واجب است و علاقه او این است که اجاقگاز خاموش بشود و اینجا هم همین است که هر شرطی که برای واجبات قرار میگیرد این شرایط برای هیئت طلبیه و وجوب نیست بلکه برای آن واجب است و لذا دلیل شیخ را میپذیریم.
اما بررسی دلیل سوم: مرحوم نائینی میفرمودند ما معنای حرفی را کلی میدانیم و درعینحال قابل تقیید نیست چون معنای حرفی آلی است درحالیکه اطلاق و تقیید برای معنای استقلالی است و آنچه از ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع...﴾ به دست میآید این است که شرط استطاعت و این قید به معنای اسمی یعنی حج واجب برمیگردد و به معنای حرفی یعنی وجوب حج برنمیگردد چون معنای حرفی قابل اطلاق و تقیید نیست و معنای اسمی قابل تقیید است، اشکالات به ایشان در محاضرات ج ۲ ص ۳۲۱، مرحوم آقای بروجردی ره در حاشیه کفایه ج ۱ ص ۲۴۹.
اما اشکال استاد: چه لحاظ آلی و چه استقلالی درهرصورت یک معنا بیشتر نیست و اطلاق و تقیید برای همان یک معنا است چون اطلاق یعنی سعه و تقیید یعنی ضیق، بعث و طلب است که توسعه و مضیق میشود چون بعث و طلب یا مطلق است یا مقید لذا هر سعه و ضیقی که در بعث و طلب ملاحظه میشود همان را در ماده ملاحظه میکنیم پس جمع بین دو لحاظ آلی و استقلالی نشد بلکه یک لحاظ شد وقتی بین سعه و ضیق در مقام طلب و در مقام مطلوب یکی باشد و تفاوتی بین آنها نباشد جمع بین متنافیین نمیشود چون دو لحاظ نیست و جمع بین متنافیین در جایی است که دو لحاظ باشد یکی لحاظ آلی و دیگری استقلالی، شارع مقدس در مقام اراده انشایی دایره انشای خود را تارة توسعه میدهد و اخری مضیق میکند و این توسعه و ضیق در مقام بعث و طلب و وجوب است و در مقام واجب هم همان توسعه و ضیق است لذا توسعه و ضیق در لحاظ جعل و تشریع با لحاظ متعلق جعل تفاوتی ندارد لذا جمع بین متنافیین نشد مثلاً شارع در مقام اراده انشایی برای حج واجب توسعه قائل نشده است که از اول ماه ذیالحجه تا سیزدهم آن است که در مقام واجب هم همین را میفرماید و واجب یعنی زمان حج واجب اما در دلیل قضای واجب فرمود «اقض ما فات» از همان اول توسعه داده است.