درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/08/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (مشتق - جمعبندی نظرات در مورد بساطت مشتق - نظر استاد و ادله آن)
نظرات بزرگان در مورد بساطت مشتق را جمعبندی میکنیم:
اول: مرحوم آخوند مشتق را در عنوان میدانند یعنی مشتق عنوانی است که از ذات انتزاع و بر ذات حمل میشود مثلاً ضارب ذاتی است که از زننده خارجی انتزاع میشود لذا آنچه در ضارب است این ذات و ضرب نیست بلکه فقط ضرب است البته در ذیل ارشاد نحوه بیان ایشان طوری است که به ترکیب مشتق نزدیکتر است لذا بیانات مرحوم آخوند اضطراب دارد.
دوم: مرحوم نائینی که ایشان مدلول هیئت ضارب و امثال آن را آن حیثیت ارتباطی میداند همانطوری که بیاض یک حیثیتی دارد که با موضوعش مرتبط است ضارب هم یک حیثیتی دارد که با ذات خارجی مرتبط است و این حیثیت ارتباطی بسیط است لذا مدلول ضارب آن حیث وجوده لموضوعه است که قابل حمل است.
سوم: مرحوم آقا ضیاء که حقیقت مشتق عبارت است از مبدأ با قیام به ذات است ولی ذات داخل در مفهوم مشتق نیست بلکه ذات مدلول التزامی است و منظور ایشان این است که ضارب همان ضرب است و به دلالت التزامی ذات را میفهمیم.
نظر استاد: ما قائل به ترکیب مشتق هستیم و دلائل ما چند چیز است:
دلیل اول: تبادر چون متبادر به ذهن از ضارب و قائم و راکع و ...ذاتی است که متلبس به مبدأ شده است یعنی ذاتی که متلبس به سجده و رکوع و قیام شده است.
مرحوم آیة الله بروجردی این دلیل را ذکر کردند اما این دلیل را بر بساطت گرفتند و مثال به کاتب زدند که آنچه از کاتب به ذهن متبادر میکند نفس کتابت است نه ذات درحالیکه ما معتقدیم آنچه از کاتب به ذهن میآید ذات نویسنده است چون کتابت یک وصف و حیثیت است و عرفاً از کاتب در میان فارسیزبانها به نویسنده معنا میکنند نویسنده ذاتی است که کتابت دارد و هرگز از کاتب وصف کتابت به ذهن نمیآید لذا کُتّاب جمع است به معنای نویسندگان.
دلیل دوم: صحت حمل است و یکی از قوانین صحت حمل اتحاد وجودی یا اتحاد مفهومی و تغایر اعتباری است یعنی اگر بین موضوع و محمول از نظر مفهوم یا مصداق وحدتی نباشد و به یک اعتباری تغایری نباشد حمل صحیح نیست بر این اساس نگاه به مشتق میکنیم که مثلاً زید ضارب یا راکب که یک وحدت وجودی است که اگر بین آنها وحدت وجودی نبود این حمل صحیح نبود لذا باید قائل به ترکیب بود یعنی ذات ثبت له القیام یا له الرکوع یا له السجود ولی اگر قائل به بساطت مشتق باشیم حمل بر ذات قابل تحصیل نیست چون:
اولاً: عرض با جوهر متباین است چون دو وجود است. وجود دیوار با بیاض و سواد متباین است اما وقتی در خارج بیاض و سواد اگر بخواهد وجود خودش را نشان دهد نیاز به دیوار دارد پس اگر ضارب یا ابیض یا اسود بسیط باشد باید بگویید که نیاز به ذات خارجی ندارد و اصلاً اتحادی بین خودش و موضوعش برقرار میشود پس از اینکه وحدتی بین دو شیء متباین برقرار میشود و صحت حمل دارد و میتوان گفت دیوار سفید است نشان میدهد مشتق مرکب است.
ثانیاً: اگر مفهوم ضارب و کاتب بسیط باشد در جایی که حمل مشتق بر مشتق است نباید آن حمل صحیح باشد مثل «الکاتب متحرک الاصابع» یا «المتعجب ضاحک» و معنای بسیط این است که نفس کتابت با نفس حرکت انگشتان دو ذات و دو وجود متباین هستند درحالیکه حمل یکی بر دیگری جایز نیست چون بین آنها اتحادی نیست پس باید قائل به ترکیب مشتق شد.
اما جواب از این نظر استاد از آقا علی زنوزی و بعد مرحوم نایینی و آقا ضیاء در فلسفه آوردند:
که ما قاعده داریم عرض لابشرط است چون عرض یکی از اطوار و مراتب معروض است و شئون متعددی دارد و آن طور و شأن و مرتبه عرض این است که مرآة معروض است و کار آینه این است که از معروض حکایت میکند و کار عرض این است که از معروض حکایت میکند پس بین عرض و معروض تباین کلی نیست چون عرض یکی از مراتب معروض است لذا بین آنها یک نحوه اتحادی هست و وقتی اتحاد باشد صحت حمل دارد. مرحوم آقا علی در فلسفه میگوید: عرض مرتبهای از مراتب وجود جوهر است اما دو مطلب را قائل است یکی اینکه عرض با جوهر تباین دارد و با وجود تباین نمیتوان حمل کرد و صحت حمل ندارد و دوم که اگر مثل امکان و امتناع و وجوب را حمل بر وجود میکنید مثلاً شریک الباری ممتنع یا کتابت انسان ممکن، اینها انتزاعی است و حمل نیست و یک مفهومی است که ذهن انتزاع میکند بنام ممکن و ممتنع و وجوب و حمل میکنید لذا اگر حملی صورت میگیرد به اعتبار یک مفهوم انتزاعی است اما در خارج جوهر و عرض مباین هستند و قابل حمل نیستند.
مرحوم آقا ضیاء در نهایه الافکار نظریه مرحوم نائینی را در مثل ضارب و قائم میپذیرد که عرض یکی از مراتب و شئون معروض است و تباین کلی بین جوهر و عرض نیست اما در احکام نمیپذیرد مثل اکرم العالم چون معنا ندارد وجوب اکرام یکی از مراتب علم باشد یا وجوب انفاق از مراتب فقر باشد آنچه در باب وجوب اکرام عالم است ذات خارجی عالم است و آنچه متعلق وجوب انفاق است ذات آن فقیر است. لذا تفصیل قائل شد بین مشتقی که در احکام است که مرکب است و بین مشتقی که در احکام نیست قائل به بسیط است اما ما از اول قائل به ترکیب مشتق هستیم چون ما میگوییم ضارب یعنی ذات ثبت له الضرب.