درس خارج اصول استاد مهدی احدی
1401/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: (مشتق - انواع بساطت - نتیجه بحث)
درباره معنای بساطت و ترکیب چهار نظریه مطرح شد و عمده بحثی که در اینجا وجود دارد اینست که آیا بساطت به تأمل و تحلیل عقلی است یا نه؟ لذا باید تحقیقی ارائه شود:
بساطت بر دو صورت است:
صورت اول بساطت لحاظیه: یعنی اگر یک معنا در ذهن بیاید و صورت علمیه واحدی تشکیل دهد او را بسیط لحاظی میگویند چون معیار بساطت لحاظی حضور معنای واحد در ذهن است خواه میخواهد آن صورت خارجی را حکایت بکند یا نکند و خواه آن صاحب صورت بسیط باشد مانند اعراض یا مرکب حقیقی باشد مانند انسان یا مرکب اعتباری باشد مثل غلام زید؛ پس مناط بساطت لحاظی وحدت صورت ادراکی است و این وحدت صورت ادراکی عند التأمل تارة منحل به دو معنا نمیشود مثل لونیت که بسیط خارجی است و اخری منحل به دو معنا میشود اما بهصورت اجمال و تفصیل مثل انسان که مجمل حیوان ناطق و مفسر انسان است.
سؤال: اثر این بحث چیست؟ اثر آن در حوزه شناختشناسی است که آیا شناخت، نفس ادراک و تصور است و یا اینکه شناخت، علم به ادراک به اضافه معلوم و مُدرَک است؟ اختلافی که فلاسفه شرق با غرب دارند این است که فلاسفه غرب نفس ادراک و علم به ادراک را شناخت میدانند اما شرقیون علم به ادراک توأم با علم مدرک و معلوم را شناخت میدانند لذا شناخت و علم هم نزد فیلسوف شرق و غرب بهعنوان بسیط لحاظی است و مرکب نیست و اختلافشان بر روی معلوم و مُدرَک است که اگر شناخت، علم به ادراک باشد تکثر ادیان و قرائات لازم میآید (چنانچه الآن غرب گرفتار آن است یعنی هر کسی به ادراک و علم خودش عمل کند مثلا اگر علم و ادراک به آزادی زن و ... پیدا کرد کسی حق ندارد در علم ایشان دخالت کند)، در اسفار ج ۱ ص ۱۱۶ به این بحث پرداخته شده است.
اینکه ما قائل به ترکیب لحاظی هستیم برای این است که ما علم به ادراک توأم به علم معلوم و مدرک را قبول داریم که اگر علم به نفس ادراک و تصور باشد بسیط لحاظی میشود اما اگر گفتید علم به ادراک توأم با علم معلوم و مُدرَک این میشود مرکب لحاظی.
صورت دوم بساطت حقیقیه: عمده بحث بزرگان اینجاست، محقق شریف در شرح المطالع در تعریف بسیط حقیقی مینویسد آن ذاتی که از تحت مشتق بیرون آمده و در مبدأ و نسبت ممحض شده است که اشاره به کلمه موجود دارد که در کلمه موجود یکی مبدأ و دیگری نسبت است و موجود بسیط حقیقی است و بعد از ایشان محقق دوّانی میگوید که بسیط حقیقی ذاتی است که از تحت مشتق بیرون آمده و ممحض در مبدأ شده است یعنی مبدأ با مشتق ذاتاً یکی شده است و اختلافاتشان به اعتبار است وقتی میگویید ضارب، ذاتی است که جنبه زدن دارد یا ناطق ذاتی است که جنبه نطق در آن است و نطق و ناطق ذاتاً متحدند و ترکیب در آن نیست.
اما مثل مرحوم آخوند و محقق اصفهانی و سید حکیم گفتهاند که بسیط حقیقی یک صورت مبهم واحد است که لباس وحدانیت به تن کرده است و بههیچوجه منحل به دو معنا نمیشود لذا انسان بسیط حقیقی نیست بلکه لحاظی است چون انسان منحل به دو معنا میشود انسان و حیوان ناطق وحدت ندارد اما وجود و موجود و هستی بسیط حقیقی است گرچه مبهم است که هستیِ درخت یا خانه یا خدا کدام است و مبهم است اما منحل به دو معنا نمیشود.
خلاصه بحث: تا اینجا روشن شد که بسیط لحاظی با حقیقی کاملاً فرق دارد؛ بسیط لحاظی در مقام ادراک است اما بسیط حقیقی در مقام وجود است و اشکالاتی که بر مرحوم آخوند که از جانب مرحوم خویی و بزرگان شده مثل آقای فاضل لنکرانی ره و ... به خاطر این است که بین این دو فرق گذاشته نشده است و لذا ممکن است در یکجا هر دو بسیط جمع بشود و اینکه مرحوم خویی بسط لحاظی را قبول نکرد برای این است که ایشان موضوع بحث را در بسیط حقیقی بردند درحالیکه محقق شریف موضوع بحث را در بسیط لحاظی بردند و شاهد آن این است که دو اشکال وارد کرد یکی اشکال انقلاب فصل به عرض عام و دیگر انقلاب قضیه ممکنه به ضروریه و این دو اشکال در بسیط لحاظی میآید و اینکه مثل آقای فاضل لنکرانی ره میفرماید «تعبیر مرحوم آخوند به تحلیل عقلی درست نیست چون در کلام شریف دقت عقلی تعبیر شده نه تحلیل عقلی» اشکال ایشان وارد نیست چون دقت عقلی در بساطت لحاظی همان تحلیل عقلی است چون صورت ادراکی به دقت عقلی و تحلیل عقلی بررسی میشود و لذا نباید صورتهای ادراکی را از حوزه تحلیل عقلی جدا ساخت ولو اینکه تعبیر به دقت بکند اما حق این است که همان دقت به معنای تحلیل است چون صورت لحاظی است.