< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیه پنجم مشتق

مقـدمـه: به تنبیه پنج کفایه در بحث مشتق رسیدیم. این تنبیه ارتباطی با تنبیه چهارم دارد، در این تنبیه مطلبی از صاحب فصول نقل شده که مرحوم آخوند در مقام پاسخ به آن است.

 

نظر صاحب فصول در صفات الهی: صاحب فصول فرموده است صفاتی که در مورد خداوند متعال به کار میبریم همگی مجاز هستند و اگر هم جاز نباشند، منقول هستند. شرط این که یک مشتقی بر یک ذات حمل شود اینست که مبدأ اشتقاق در آن ذات وجود داشته باشد.

بعد ایشان متوجه شده نمیتوان این حرف را همه جا زد، مثلاً وقتی میگوییم "زیدٌ ضاربٌ" یا "زیدٌ مؤلمٌ[1] " در این مثالها، ضرب یا درد که در زید نیست، بلکه درد در مفعول است نه در فاعل. فلذا این که وقتی میتوانیم به زید، ضارب بگوییم که این ضرب در زید باشد، (با عنایت به این که ضرب در مفعول است)؛ نقطهی آغازی است که ما فرق بگذاریم بین کلمات و مبادی مشتقات. یعنی بگوییم کلمات متفاوت هستند، هر کلمهای با کلمهی دیگر متفاوت است، کما این که هر کلمهای در کجا میرود، همان یک کلمه هم متفاوت است؛

     گاهی ارتباط مبدأ با ذات، حلولی است. یعنی این مبدأ یا مشتق در ذات حلول میکند، مانند "زیدٌ عالمٌ" یا "زیدٌ مریضٌ" که علم یا مرض یک کیف یا عرض نفسانی هستند و در آن آدم یا ذات حلول میکند.

     گاهی نیز نسبت مبدأ با ذات، صدوری است. به عنوان مثال وقتی میگوییم "زیدٌ ضاربٌ" یعنی صَدَرَ الضرب من الزید، یا در "زیدٌ شریفٌ" شرافت از زید صادر شده است.

     گاهی نیز این مبدأ از این ذات، نه صدور دارد و نه حلول دارد، بلکه رابطهی اتحادی دارند، یعنی این خودِ آن است، مانند این که وقتی میگوییم "الله تعالی عالمٌ" در اینجا علم نه از خدا صادر شده و نه از خداوند حلول کرده است، بلکه خداوند و علم اتحاد دارند.

 

بنابراین وقتی میگوییم "زیدٌ عالمٌ"، اینجا قیام یا حلولی یا صدوری است، اما وقتی میگوییم "الله تعالی عالمٌ" این یک قیام عینی است. این معنای آن چیزی است که صاحب فصول فرموده است کلماتی که در مورد خداوند به کار میرود مجاز است.

 

جواب آخوند به صاحب فصول: مرحوم آخوند در کفایه پاسخ داده و فرموده است: اینها مجاز نیست و ما باید بین آن ذات و این مشتق یا مبدأ، یک نوع ارتباط (یا یک نوع تلبس) داشته باشیم. دلیلی هم که داریم این است که صفات خداوند اتحاد مصداقی و اختلاف مفهومی دارند.

سپس مرحوم آخوند همان بحث تنبیه قبلی را بیان میکند و میفرماید: وقتی میگوییم "الله تعالی عالمٌ" یا دعای جوشن کبیر را میخوانیم، دو حالت متصور است:

     چیزی میفهمیم؛ آن چیزی را هم که میفهمیم به دو صورت متصور است، یا یک چیز است یا دو چیز است.

     اگر یک چیز میفهمیم و این هم همان است که معنای "زیدٌ عالمٌ" است که این هم دیگر مجاز نیست.

     اگر هم میفهمیم و چیزی غیر از این میفهمیم و آن نقیض چیزی است که میدانیم، این هم نتیجهاش کفر است.

     اگر هم بگوییم چیزی غیر از این را میفهمیم که نقیض آن هم نیست، این هم یعنی این کلمات مشترک لفظی هستند.

     چیزی نمیفهمیم؛ اگر بگوییم اصلاً چیزی نمیفهمیم، کفایه میفرماید این لقلقهی زبان است.

سپس آخوند نتیجه میگیرد این کلمات همهجا یک معنی دارد پس نقل و مجاز نیست.

 

توضیح حضرت استاد عابدی: ولکن بهتر است این گونه بگوییم؛

     اولاً: این بحث که صفات خداوند، چگونه بر خداوند حمل میشوند، بحث اختلاف شیعه با وهابیت و سایر فرق اسلامی است. یعنی بحث بیش از آن که بر سر امامت و ولایت باشد، بحث بر سر توحید است، یعنی چگونه صفات خداوند را بر ذات خداوند حمل نماییم.

     ثانیاً: اعتقادات متفاوتی در مورد کیفیت حمل صفات خداوند بر ذات خدا وجود دارد؛

     وهابیها، کرامیه، اصحاب الحدیث، حشویه و تقریباً تمام حنبلیها میگویند الفاظ بر همین معنی با لوازم مادی وضع شدهاند و این کلمات با لوازم بر خداوند حمل میشود. یعنی وقتی میگوییم "ید الله" یعنی خداوند انگشت و ناخن دارد و گوشت و پوست و استخوان هم دارد.

     در مقابل ایشان اشاعره هستند که معتقدند صفات خداوند بر ذات خداوند به نحو حلول (حال و محل) حمل میشود، اما این لوازم مادی را ندارد.

     در امامیه نیز دو نظر در این باره وجود دارد:

     بزرگانی چون مرحوم صدوق یا قاضی سعید قمی، همیشه صفاتی را که بر خداوند حمل میشود، به صورت سلبی معنا مینمایند، یعنی "الله تعالی عالمٌ" را به عدم جعل خداوند معنی مینمایند. یا این که خداوند دست دارد را به این که خداوند بی آلت نیست یا ناتوان نیست، معنی مینمایند.

نظر معروف و رایج در شیعه اینست که بگوییم این صفات به همان معنایی که در ممکنات به کار میرود، در واجب تعالی به کار میرود.


[1] . مؤلِم از ألم به معنای دردآورنده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo