< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ورود یا عدم ورود اسم مفعول

مقـدمـه: در جلسه گذشته تعریفی از اسم زمان بیان نمودیم و گفتیم زمان به معنای "قبلیت سابقی که با بعدیت قابل جمع نیست" تعریف شده است و همچنین بیان نمودیم که زمان را میتوان یکی از ابعاد ماده لحاظ نمود.

اسـم زمان: حرکت جوهری هم صحیح است، یعنی طبق حرکت جوهری عمر چون جوی، نو نو میرسد. یعنی این منبر را شما الان برای اولین بار میبینید، و منبری که یک ثانیه قبل دیدهاید تمام شده است.

اما حرکت جوهری نمیتواند ملاک احکام شرع باشد و آن چیزی که ملاک احکام شرع است، عرف است. عرف میگوید این منبر همان منبر دیروز است، این ذات، همان ذات قبلی است. یعنی طبق نظر عرف، ذات در هر دو زمان باقی است، همانگونه که خود زمان باقی است.

پس در عین حال که میگوییم زمان طبق حرکت جوهری بُعدی از ابعاد ماده است و خود ماده آن به آن حادث است، و شرط بحث مشتق هم این بود که ذات باقی باشد، در حالی که زمان آن به آن جدید است و باقی نیست، اما عرف این موارد را نمیپذیرد و میگوید زمان مانند ماده، حرکت جوهری ندارد و تازه نیست و سابقی است،

بنابراین مشکل حل میشود و میتوان گفت مقتل (زمان قتل) این گونه است که یک مرتبه زمان متصف به قتل است و یک مرتبه زمان متصف به قتل نیست. و بحث مشتق نیز همین است که یک ذات گاهی متصف به یک مبداء باشد و گاهی نباشد. بنابراین زمان داخل در بحث مشتق میباشد.

اسـم مفعول: اسم مفعول نیز دقیقاً بر عکس اسم زمان است. در اسم زمان میگفتیم ذات دیگر باقی نیست، اما در اسم مفعول برعکس است، مثلاً "مضروبٌ" یک ذات دارد و یک وصف. وصف هم "من وَقَعَ علیه الضرب" است که همیشه باقی است و زوال ندارد.

اما مشتق این گونه بود که گاهی وصف را داشته باشد و گاهی وصف را نداشته باشد، در حالی که اسم مفعول همیشه وصف را دارد، زیرا شخص مضروب، الی یوم القیامه وصف ضرب را دارد.

پاسخ این مطلب نیز این است که اسم مفعول را گاهی مانند اسم فاعل به صورت حدثی معنی مینماییم و گاهی به صورت وصفی معنی مینماییم.

اگر اسم مفعول را به صورت حدثی (مانند اسم فاعل) معنی نماییم، این داخل در بحث مشتق میگردد. به عنوان مثال اگر "مضروب" را این گونه معنی نماییم که: مضروب یعنی کسی که حدث ضرب روی او انجام شد، در این صورت عمل ضرب یک لحظه است و یک لحظه متصف است و یک لحظه متصف نیست.

اما اگر اسم مفعول را وصفی معنی نماییم، این داخل در بحث مشتق نیست. به عنوان مثال اگر "مضروب" را کتک خورده معنی نماییم، این معنی تا آخر عمر همراه ذات است و از او جدا نمیشود.

اشکالی دیگر: آیا کلماتی از قبیل "واجب"، "ممتنع"، "امکان"، "علت"، "معلول"، "حادث"، "قدیم"، "کثیر" و .... که ذاتی باب برهان هستند، آیا داخل در بحث مشتق هستند یا خیر؟ چیزی که از ذات شی خارج شود معنایش این است که تا ذات هست، این کلمه نیز هست و دیگر نمیتوانیم بگوییم این ممکن یک زمانی ممکن بود، و حال که مبداء گذشت، آیا باز هم ممکن است یا خیر؟ این بحث از ابتدا باطل است، زیرا کلمهای که از ذات شیئ در آمد، همیشه آن کلمه بر آن شیئ قابل حمل است، و فرض دیگری نیست، و فرض دیگرش انقلاب است و محال است به عنوان مثال چیزی را که گفتهایم ممکن است، دیگر ممکن نباشد.

نظر آخوند در مورد افعال و مصدر و پاسخ حضرت استاد عابدی: مرحوم آخوند در کفایه میفرماید بحث ما در مورد مشتق است و فعل ماضی و مضارع مشتق هستند. مصدر را نیز کوفیین مشتق از فعل میدانند، اما بصریین در مورد مصدر معتقدند که مصدر اصل کلام است، اما خود مصدر از مواد گرفته شده است. فعل ماضی و مضارع نیز با این که مشتق هستند، قابل حمل نیستند. در نتیجه این سه مورد از مورد بحث خارج هستند.

اما پاسخ آخوند این است که در مورد مصدر، به عنوان مثال وقتی میگوییم "زیدٌ عدلٌ" که در لغت داریم، در این مثال عدل مصدر ثلاثی مجرد است، و حمل آن بر زید صحیح است. در این مثال عدل مصدر است اما در معنای مبالغه آمده است.

فعل ماضی هم داریم، به عنوان مثال وقتی میگوییم "زیدٌ جاءَ"، در این مثال فعل ماضی بر ذات حمل شده است. فقط گاهی میگوییم زید فاعل جاء است و بر جاء مقدم شده است. گاهی نیز زید مبتدا است و جاء جمله و خبر آن است و خبر بر مبتدا حمل شده است.

بنابراین تعریف مشتق بر این موارد صدق میکند. اما محل بحث این است که ما "جاء" را جمله بگیریم و بر مبتدا حمل نماییم، یا این که "جاء" مفرد است و بر مبتدا حمل میشود.

این مقدمهای است بر این که آخوند در کفایه این بحث را شروع کند که آیا فعل مانند اسم، دارای زمان نیست، یا این که فعل دارای زمان است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo