< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: صحیح و اعم

 

مقدمه

کلام در باب ثمرهی بین قول صحیحی و اعمی بود. معروف این است که ثمره ظاهر میشود در این که صحیحی نمیتواند به اطلاق تمسک کند، بر خلاف اعمی. شاید بهتر این باشد که ثمرات مسئله را تفکیک کنیم؛

 

ثمره در اصل عملی و اصل لفظی

ثمرهی اول (اصل عملی) : اگر کسی قائل به صحیح باشد، در موارد شک در دخالت چیزی در مامورٌبه (مانند شک در وجوب سوره در نماز) باید به اصالت الاشتغال رجوع نموده و احتیاط کند. لیکن کسی که قائل به اعم باشد، میتواند به برائت مراجعه نماید. بنابراین ثمره در اصل عملی است و اصل عملی مورد تمسک برای صحیحی اصاله الاشتغال و برای اعمی اصاله البرائت است. این ثمره روی اصل عملی میرود.

ثمرهی دوم (اصل لفظی) : اگر کسی قائل به صحیح باشد، کلام اطلاق ندارد و او نمیتواند به اصاله الاطلاق تمسک کند، اما اعمی میتواند به اصاله الاطلاق تمسک کند. این ثمره روی اصل لفظی میرود.

 

نقد مرحوم آخوند در مورد ثمرهی اول

در مورد ثمرهی اول مرحوم آخوند معتقد است، بحث از برائت و اشتغال ارتباطی به صحیحی و اعمی ندارد، بلکه مربوط به این میشود که در اطراف علم اجمالی، آیا علم اجمالی انحلال پیدا میکند یا خیر؟ در این صورت دو فرض متصور است:

فرض اول: هر کس معتقد باشد علم اجمالی به این که اقل یقیناً واجب است و اکثر مشکوک است، انحلال پیدا میکند، فرقی نمیکند صحیحی باشد و یا اعمی، در هر دو صورت باید قائل به برائت شود. مانند این که فرض کنیم کسی بگوید اقیموا الصلاه برای ما یک علم اجمالی به این که صلاه بر عهدهی ما گذاشته شده است وجود دارد، لیکن نمیدانیم مقصود نماز با سوره است و یا نماز بدون سوره. اگر شخصی قائل شود علم اجمالی انحلال پیدا میکند به این که نه جزء یقینا واجب است، در مورد جزء دهم شک داریم، در چنین فرضی تفاوتی ندارد شخص صحیحی باشد و یا اعمی، هر دو معتقدند در اکثر باید برائت جاری نمود.

فرض دوم: اگر هم کسی قائل باشد که علم اجمالی انحلال پیدا نمی کند چه صحیحی باشد و چه اعمی، باید احتیاط کند، زیرا اشتغال یقینی، برائت یقینی میخواهد.

بنابراین مرحوم آخوند، ثمرهی اول را انکار نمود.

 

نقد آیت الله خوئی در مورد ثمرهی دوم

مرحوم آیت الله خوئی در نقد ثمرهی دوم فرموده است: اصاله الاطلاق در جایی جاری میشود که متکلم در مقام بیان باشد، اما چیزی را بیان نکند. جایی که در مقام بیان است و چیزی را جاری نکرد، اصاله الاطلاق جاری میشود بعباره اخری مقدمات حکمت باید تمام باشد و وجود داشته باشد. در حالی که ما غالباً در آیات و روایات جایی را نداریم که متکلم یا شارع مقدس در مقام بیان باشد. به عنوان نموده در اقیموا الصلاه و یا آتوا الزکات، متکلم در مقام بیان نیست، فلذا اطلاق ندارد. البته چند جایی وجود دارد که شارع در مقام بیان است مانند آیه : ﴿ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[1] و یا آیهی : ﴿كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْل[2] زیرا آیه در مقام بیان واجبات روزه است. حال اگر شک کردیم سر زیر آب بردن مبطل روزه است یا خیر یا این که سیگار کشیدن باعث فساد روزه میشود یا خیر، میتوانیم به اطلاق این آیه تمسک کنیم، زیرا آیه در مقام بیان میباشد. در این جا اگر کسی صحیحی باشد میگوید شارع در مقام بیان است و اسمی هم از سیگار نیاورده، کلام هم اطلاق دارد، بنابراین سیگار روزه را باطل نمیکند. اعمی نیز همین را میگوید.

یا به عنوان مثال در باب تشهد، وقتی یک روایت میفرماید: "یَتَشَّهَدُ" تشهد میخواند، این روایت در مقام بیان است، اگر ما چیزی را شک کردیم در تشهد لازم است یا لازم نیست، میتوانیم به اطلاق کلام تمسک کنیم، تفاوتی هم بین صحیحی و اعمی نیست.

یکی از اشکالاتی که به آیت الله خوئی وارد است این است که بحث ما در مورد اسامی عناوین عبادات و معاملات است. اصلا بحث در مورد کلمهی صلاه، صیام، حج، بیع، اجاره و .... است. اما تشهد و یا رکوع و سجود، اجزا عبادات است و نباید وارد اجزا شد، بلکه باید بحث را روی عنوان کلی نگه داشت، که آیا اقیموا الصلاه اطلاق دارد یا نه، بحث در این نیست که یتشهد اطلاق دارد یا ندارد. زیرا یتشهد جز نماز است و مسلماً شارع مقدس در کلمهی رکوع، یا سجود، یا تشهد و ... شارع وضع خاص ندارد و باید سراغ لغت رفت.

اما اشکالی که به مطلب اول ایشان وارد است این که اولا آیه "کتب علیکم الصیام" شاید کسی بگوید مراد از این آیه، روزهی باطل باشد، شاهد مثال هم این که در ادامهی آیه فرموده است: "کما کتب علی الذین من قبلکم" زیرا آن چیزی که بر پیشینیان واجب بوده است، صیام سکوت بوده است مانند این که زکریا و یا مریم(علیهما السلام) حرف نزنند. در صورتی که روزهی سکوت در دین ما حرام است. بنابراین احتمال دارد مقصود روزهی باطل باشد. احتمال دیگر این است که آیه در مقام بیان وجوب باشد و در مقام بیان واجب نباشد. به بیان دیگر آیه نمیخواهد بگوید روزه به آن صورتی که بر گذشتگان واجب بوده بر شما واجب است (زیرا آن روزه بر ما حرام است) احتمالاً مقصود آیه این است که روزه بر شما واجب است و خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد زیرا این کارها بر دیگران هم واجب بوده است. یعنی عبارت "کما کتب" تشبیهی بر این که سخ نیست، میباشد. نه این که تشبیه بر واجب باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo