< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وضع الفاظ

 

مقدمه

بحث در مورد معانی حروف بود، و کلام در باب این بود که حروف بر چه چیزی وضع شده اند. آیت الله اصفهانی فرمودند حروف بر وجود رابط و برای ربط بین دو چیز وضع شده اند و تعلیل فرمودند که گاهی ما بر یک جوهر و عرض یقین داریم و در ربط این دو شک داریم به عناون مثال شخص هم دیوار را میداند و هم سفیدی را میداند، اما شک دارد که دیوار سفید است یا خیر، یعنی در ربط سفیدی و دیوار شک دارد. مرحوم آیت الله اصفهانی می فرماید آن چیزی که انسان می داند، جدای از چیزی است که نمی داند. ما جوهر و عرض، دیوار و سفیدی را می دانم، آن چیزی را که نمیدانم ربط این دو است. فلذا ربط، ارتباط، پیوند یک چیز است و جوهر و عرض چیز دیگری هستند. آیت الله خویی چند اشکال به مرحوم اصفهانی داشتند، در جلسه قبل اشکالی از ایشان بیان شد.

 

اشکال دوم آیت الله خوئی به مرحوم اصفهانی(رضوان الله علیهما)

از دیگر اشکالاتی که حضرت آیت الله خویی مطرح نمودهاند اینست که:

"و أوضح‌ من‌ هذا الشك‌ في صفات الباري جلّ شأنه، مع العلم بوجوده تعالى، و أنّ صفاته عين ذاته."[1]

برخی مواقع ما به چیزی یقین داریم و گاهی در چیزی شک داریم، در حالی که این شک و یقین، یک چیز است و دو امر متفاوت نیست. این که مرحوم اصفهانی می فرماید یک شک داریم و یک یقین، معلوم می شود متیقن و مشکوک دو چیز است. و این صحیح نیست. شاهد مثال هم اینست که ما در وجود خداوند یقین داریم، ولی در صفاتش شک داریم. با این که صفات خدا عین ذات خداست. در صورتی که هر دو یک چیز است. پس این درست نیست که هرگاه یقین و شکی داریم حکم کنیم که این ها دو چیز هستند.

پاسخ اول به این اشکال آقای خویی این است که هرگاه کسی به وجود خدای متعال یقین نمود و به صفات خدا شک کرد، اینجا صفات و وجود خدا، مصداقاَ یک چیز است، لیکن بحث ما در مفاهیم است. مفهوم خداوند یک چیز است، و مفهوم علم خدا و یا مفهوم قدرت خدا یک چیز دیگر است. بعباره اخری کلام ما در باب وضع است و وضع در مورد مفاهیم است و در مورد مصادیق نیست. در مورد خداوند متعال، وجود خداوند و صفات خداوند، مصداقاً واحد هستند، لیکن مفهوماً یکی نیستند، بلکه مفاهیم صفات خداوند با یکدیگر متباین هستند. مانند مفهوم علم، مفهوم حیاط، مفهوم قدرت و .....

پاسخ دوم که به اشکال آیت الله خویی وارد است اینست که انتزاع مفاهیم کثیر، از مصداق واحد ممکن است. در مورد خدای متعال بایستی این تفاوت را گذاشت که گاهی از مقام غیب الغیوبی خداوند بحث میکنیم، این همان است که در نهج البلاغه در مورد او آمده است:

" کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ "[2] ؛

اما اگر خداوند را در مقام وحدانیت بحث میکنید، باید قائل شد ذات خداوند یک مطلب است و صفات یک مطلب دیگر است.

پاسخ سوم که به اشکال آیت الله خویی وارد است اینست که افرادی مانند شیخ صدوق و یا قاضی سعید قمی معتقدند این کلماتی که ما در مورد خداوند استعمال میکنیم، با الفاظی که در مورد غیر خدا استعمال میکنیم، تفاوت دارد. به عنوان نمونه اگر گفتیم: "زیدٌ عالمٌ" معنایش این است که زید، چیزهایی بلد است. اما اگر گفتیم "الله سبحانه و تعالی عالمٌ" معنایش این میشود که جهل در وجود خداوند راه ندارد. الان شیخ صدوق، عالمٌ را در دو عبارت به دو صورت معنی میکند. اگر این گونه معنا کردیم در این صورت دیگر تعدد وجود خداوند و صفات خداوند محقق نمی شود. اصلا معنا و مفهوم صفات در خداوند، غیر از معنا و مفهومی است که در مورد خلق به کار میرود.

 


[1] . مصباح الأصول (مباحث الفاظ - مكتبة الداوري)، ج‌1، ص:70.
[2] . و فی بعض النسخ ورد - کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ الزائده عَنْهُ -.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo