< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وضع الفاظ

 

پیش درآمد

بحث در مورد وضع بود، دیروز مقدمه ای بیان نمودیم تا امروز مطلب را آغاز کنیم. در کفایه آمده است که وضع به حسب مقام تصور به چهار قسم تقسیم می شود:

وضع خاص، موضوع له خاصوضع عام، موضوع له عاموضع عام، موضوع له خاصوضع خاص، موضوع له عاماین بحث سابقه ی خیلی زیادی دارد که در کتاب محقق ایجی و سابق بر آن ها هم مطرح شده است و مرحوم آخوند هم از آن جا اخذ کرده است.

مرحوم آخوند معتقد است که "وضع عام و موضوع له عام" قابل تصور است و ما به ازای خارجی هم دارد مثل وضع اسماء اجناس، وضع لفظ رجل؛ بدین صورت که یک معنای کلی در نظر گرفته اند و لفظ را هم در مقابل همان معنای کلی وضع کردهاند.

صورت بعدی "وضع خاص و موضوع له خاص" مثل اعلام شخصی، مثل زید و امر که اسم اشخاص معلوم است. پیشتر بیان نموده بودیم که در اسم جنس، وضع عام و موضوع له عام است، اما در علم جنس، وضع خاص و موضوع له خاص است. علت این هم که اسم جنس نکره است و علم جنس معرفه است، نیز همین است. مثلا اگر کسی بگوید بین عقرب و حیه(مار) چه تفاوتی وجود دارد، تفاوتشان اینست که عقرب معرفه است، اما حیه نکره است. زیرا عقرب علم جنس است، اما حیه اسم جنس است.صورت بعد هم "وضع عام، موضوع له خاص" مانند حروف، ضمائر، اسماء اشارات، موصولات، کنایات، وضع هیئت ها (هیئت ضرب دلالت بر فعل ماضی دارد و قص علیهذا...)صورت آخر هم "وضع خاص و موضوع له عام" که اصلا مثال ندارد، مرحوم آخوند(ره) هم معتقد است که اصلا محال است، زیرا هرگز خاص نمی تواند وجه برای عام قرار بگیرد، بعباره اخری انسان اول باید چیزی را تصور کند، بعد لفظ را برای آن وضع کند. اگر من خاص را تصور کردم، خاص هرگز عام را نشان نمی دهد، مثلا من زید را تصور کنم، بعد لفظ را وضع کنم برای انسان. میرزا حبیب الله رشتی(ره) صاحب کتاب بدایع مدعیست که این قسم چهارم هم قابل تصور است، در کفایه هم عبارتی وجود دارد که از ظاهرش بر می آید با این که آخوند(ره) این صورت را محال می داند، اما فرمایش میرزا حبیب الله رشتی(ره) را پذیرفته است. اگر شخصی زید را تصور کند، اما نه این که زید را با همین هیئت و قیافه و دست و پا تصور کند، بلکه زید را بما هو حیوان ناطق تصور کند؛ زیرا هر فردی کلی در ضمن خود دارد. زید را به عنوان مصداق حیوان ناطق لحاظ کند، در چنین حالتی می شود مدعی شد که وضع خاص و موضوع له عام موضوعیت دارد. خاص را در نظر گرفته است اما لابما هو خاص، بلکه بما هو فرد من العام.مرحوم آخوند در مورد وقوع این چهار صورت می فرماید که دو قسم "وضع عام و موضوع له عام" و "وضع خاص و موضوع له خاص" مثال و مصداق دارد. در مورد قسم سوم "وضع عام و موضوع له خاص" آخوند معتقد است، که تمام مثال های این قسم مانند حروف، ضمائر، موصولات و .... از قبیل "وضع عام و موضوع له عام" هستند و این گونه نیست که "وضع عام و موضوع له خاص" باشند. در نتیجه الان نزاع بر این است که این حروف، ضمائر، موصولات، اسماء اشاره و .... در کدام قسم دسته بندی می شوند.در مرود حروف سه نظر متفاوت وجود دارد:

مشهور ادباء گفتهاند که وضعشان عام و موضوع له آن ها خاص است. (عجیب اینست که با این که مشهور ادباء بر این نظر اتفاق دارند، چون آخوند این نظر را قبول ندارد، می فرماید هیچ کس این نظر را قبول ندارد.)

تعداد اندکی گفته اند که حروف وضعشان عام، و موضوع له آن ها هم عام، اما مستعمل فیه آن ها خاص است.مرحوم آخوند هم معتقدند که حروف وضعشان عام و موضوع له آن ها هم عام و مستعمل فیه آن ها هم عام است. (مانند اسماء اجناس)

مرحوم آخوند برای اثبات نظر خودشان، دلیلی ذکر نکرده اند، فقط شاهد بر بطلان اولی و دمی می آورد و از ابطال اول و دوم درستی نظر سوم را نتیجه میگیرد. مرحوم آخوند در نقد نظر مشهور آورده است که اگر مولا به صورت خبری بگوید: سرتُ من البصره الی الکوفه، این جا ما معنای کلام را می دانیم؛ اما اگر انشاء بود و آمرانه فرمود: سِر من البصره الی الکوفه، در چنین فرضی ما معنای کلام را نمیفهمیم و اطاعت و امتثال آن هم غیرممکن است. زیرا وقتی میفرماید از کوفه به بصره برو، در مورد حرف مِن، اگر وضعش عام و موضوع له خاص داشته باشد، معنایش اینست که مولا یک معنای عامی را در نظر گرفته، اما کلمهی مِن را بر یک شیء خاص وضع کرده است. یعنی کلی در ذهنش این بوده که از بصر باید به کوفه بروی، اما زمانی که می خواست این کلمه را استعمال کند، یک جای خاصی از کوفه و یک جای خاصی از بصره را در نظر گرفته و من هم که آن جا را نمیدانم، فلذا نمیتوانم اطاعت کنم. کلی بصره را در نظر گرفته اما یک جای خاص را برای شروع و پایان در نظر گرفته است، و من هم آن را نمی دانم چون نمی توانم ذهن مولا را بخوانم. در نتیجه امتثال امر مولا غیرممکن است. در حالی که اطاعت به صورت مسلم ممکن است. بعباره اخری، مرحوم آخوند در مقام بیان این مطلب است که ما یک وجود ذهنی داریم و یک وجود خارجی. همانطوری که وجود خارجی شخصی و جزئی است، موجود ذهنی هم خاص و جزئی است، اگر مولا این کلمهی "مِن" را بر یک معنای خاص وضع کند، آن معنای خاص تبدیل به جزئی ذهنی می شود، وقتی می گوید "سِر من البصره"، یعنی از اینجای بصره، و اون محل در ذهن مولا است و مقصودش آن جای خارجی نیست. من هم که نمی تونم وارد ذهن مولا شوم که سیر را از اونجا آغاز کنم، بنابر این وضع عام عام و موضوع له خاص غلط است. وضع عام و موضوع له عام و مستعمل فیه هم غلط است، زیرا اگر استعمال و لحاظ باعث خاص بودن بشـوند، تمام کلیات که کلی هستند خاص و جــزئی میشوند، اگر لحاظ خاص، باعث بشود که حروف خاص بشوند، اسماء هم باید خاص بشوند، فلذا قول اول و قول دوم هر دو باطل است و از بطلان این دو نتیجه میگیریم که حروف وضع عام، موضوع له عام و مستعمل فیه عام دارند. بنابراین حرف من با کلمهی البتدا و یا حرف فی و کلمهی الظرفیت، هیچ تفاوتی ندارند، لذا چه بگوییم سِر من البصره، چه بگوییم سِر ابتداء البصره، هر دو یکی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo