< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1403/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /حجیت ظواهر قران کریم

 

حجیت ظواهر قرآن کریم

برخی از اخباری‌ها مسئله تحریف قرآن کریم را مطرح کرده‌اند. این بحث طولانی است ولی گفته شد که شاید بیش از هزار روایت درباره تحریف قرآن داریم. آیت‌الله بروجردی وقتی به این بحث می‌رسند، می‌فرماید: هیچ‌یک از این روایات صحیح نیست. شهید مطهری در یکی از کتاب‌هایش می‌فرماید: ای‌کاش در درس سؤال می‌کردیم که مشکل این روایات چیست تا توضیحی بدهند. علامه عسکری کتاب القرآن الکریم و روایات المدرستین را برای این تألیف کرد که یک‌به‌یک این روایات را پاسخ بدهد و مشکل آن‌ها را ذکر کند.

اولاً هزار روایت گرچه ضعیف السند باشند، فوق تواتر است لذا صحیح نیست که بگوییم ضعیف السند هستند و آن‌ها را کنار بگذاریم. ولی اینکه باید این روایات را چه کرد، در ضمن چند نکته بحث می‌کنیم:

1- سید محسن امین عاملی در کتاب اعیان الشیعه در شرح‌حال حارث اعور (از تابعین است. او شیعه بوده و از بزرگان و دارای حافظه عجیبی بوده است و از فقهای زمان امام سجاد علیه‌السلام است) می‌نویسد: و روى بسنده ان الحارث قال تعلمت القرآن في سنة و الوحي في ثلاث سنين.

و قال الذهبي : قال الأعمش عن إبراهيم عن الحارث : تعلمت القرآن في ثلاث سنين و الوحي في سنتين. عن علقمة قرأت القرآن في سنتين، فقال الحارث الأعور : القرآن هين، الوحي أشد من ذلك (و كأنه يريد بالوحي الحديث)[1] .

در این عبارات که وحی را در مقابل قرآن قرار داده است، روشن است که به معنای حدیث است. صدها روایت که می‌گوید وحی چنین و وحی چنان، به معنای روایت است. درحالی‌که حاجی نوری هرجایی که در روایت کلمه «وحی» آمده است به معنای قرآن دانسته است و وقتی در قرآن نبوده است، گفته است پس قرآن تحریف شده است. این عبارات شاهد است که در زمان امام سجاد علیه‌السلام به روایت، وحی اطلاق می‌شد لذا نباید بگوییم از قرآن چیزی کم شده است بلکه باید وحی را به معنای روایت بگیریم. اصطلاح حدیث قدسی مربوط به قرن هفتم است و اولین کسی که این اصطلاح را به کار برد، ابن عربی است و از قرن اول تا قرن هفتم، وحی یا حدیث گفته می‌شد.

2- صدها شاهد داریم که کلمه قرائت در صدر اسلام به معنای تفسیر است. قاری قران یعنی مفسر قران. وقتی گفته می‌شد امام صادق علیه‌السلام چنین قرائت کرد، یعنی امام صادق علیه‌السلام چنین تفسیر کرد. قرطبی در تفسیر خود، جامع احکام القرآن (که به اشتباه بر روی جلد آن الجامع لاحکام القرآن نوشته شده است) می‌گوید: «مَا يُؤْثَرُ عَنِ الصحابة والتابعين أنهم قرءوا بِكَذَا وَكَذَا إِنَّمَا ذَلِكَ عَلَى جِهَةِ الْبَيَانِ وَالتَّفْسِيرِ، لَا أَنَّ ذَلِكَ قُرْآنٌ يُتْلَى[2] ». مثلاً عمر خطاب آیه آخر سوره حمد را چنین می‌خواند: «غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین». نمی‌خواسته قرآن را تحریف کند، بلکه می‌خواسته بگوید: و لا الضالین، یعنی غیر الضالین.

روایاتی که حاجی نوری جمع کرده است، چنین جوابی دارد و نیازی به بررسی سندی ندارند.

اختلاف قرائات

در کفایه بحث اختلاف قرائات قرآن مطرح کرده است و چون در دوره قبلی به‌صورت مفصل بحث کردیم، دیگر بحث نمی‌کنیم. به‌صورت مختصر چنین می‌گوییم: در کتاب‌های اصولی برای بحث اختلاف قرائات مثال زده‌اند: ﴿وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ﴾[3] که برخی یطّهرن قرائت کرده‌اند. مثال دیگر این است: ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى﴾[4] . طبق این آیه شریفه همه پشت مقام ابراهیم هجوم می‌آورند تا بتوانند آنجا نماز طواف بخوانند. این آیه قرائت دیگری هم دارد: و اتَّخذوا من مقام ابراهیم مصلی؛ یعنی فعل ماضی خوانده شده است نه فعل امر؛ یعنی قدیمی‌ها پشت مقام ابراهیم نماز می‌خواندند، نه اینکه شما پشت مقام ابراهیم نماز بخوانید. اگر فعل ماضی باشد، دیگر آیه دلیل نمی‌شود که باید نماز طواف پشت مقام خوانده شود. این اختلاف قرائت است و اختلاف در فتوا روشن است.

آیا در بحث قرائات می‌توان قرائتی را بر قرائت دیگر ترجیح داد؟ مثلاً ابوبکر بن عیاش بر قرائت حفص از عاصم مقدم است یا برعکس.

آخوند خراسانی در کفایه می‌فرماید: اولاً قرائات متواتر نیستند. ثانیاً فقط دلیل داریم که طبق این قرائات، قرائت جایز است؛ اما دلیل نداریم که استدلال طبق این قرائات جایز باشد. برفرض استدلال به قرائات جایز باشد، وقتی قرائات متعارض هستند، مرجحات باب تعارض جاری نمی‌شوند؛ زیرا اصل اولی در امارات تساقط است نه ترجیح و مرجحات باب تعارض مربوط به امارات در روایات هستند نه قرآن.

ولکن مرجحات منحصر به مرجحات منصوصه نیست و تعدی از مرجحات جایز است و در قرائات، آن مرجحات روایات ملاک نیست بلکه مرجحات دیگری ملاک است. مثلاً در آیه شریفه فوق ابتدای آیه فرموده است: «وَإِذْ جَعَلْنَا» این فعل ماضی است. اگر «و اتخِذوا» فعل امر و انشاء باشد، عطف انشاء بر اخبار اشکال دارد؛ اما اگر «واتخَذوا» باشد، فعل ماضی است و فعل ماضی بر فعل ماضی عطف شده است. مرجحات باب قرائات از این قبیل هستند نه آنچه در باب تعادل و تراجیح ذکر کرده‌اند. مرجحات قرائات، مرجحات ادبی هستند و اعتبار دارند. این نکته باید توجه شود که حق درست کردن قرائت جدید نداریم زیرا: اﻟﻘِﺮَاءَةَ ﺳُﻨﱠﺔٌ ﻣُﺘﱠﺒـَﻌَﺔٌ.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo